

خاطرات کاملا حقیقی یک سرخپوست نیمه وقت (جیبی)
انتشارات روزنه منتشر کرد: خانم جرمي پرسيد: داري به چي ميخندي؟ گفتم: قبلا فکر ميکردم دنيا به قبيلههاي مختلف تقسيم ميشه.سياها، سفيدا، سرخپوستا، سفيدپوستا. اما الان ميبينم که اشتباه ميکردم دنيا به دوتا قبيله تقسيم ميشه: اونايي که عوضيان و اونايي که نيستن. از کلاس اومدم بيرون احساس ميکردم ميخوان بزنم و برقصم اين ماجرا اميد و در من زنده کرد. و ذرهاي شادي به زندگيم بخشيد. از اون به بعد سعي ميکردم تو زندگي دنبال همين شاديهاي کوچيک باشم. اين تنها راهي بود که ميشد از طريق اون از اين همه بلا و مصيبت جون سالم به در برد. فروشگاه اينترنتي 30بوک انتشارات روزنه منتشر کرد: خانم جرمي پرسيد: داري به چي ميخندي؟ گفتم: قبلا فکر ميکردم دنيا به قبيلههاي مختلف تقسيم ميشه.سياها، سفيدا، سرخپوستا، سفيدپوستا. اما الان ميبينم که اشتباه ميکردم دنيا به دوتا قبيله تقسيم ميشه: اونايي که عوضيان و اونايي که نيستن. از کلاس اومدم بيرون احساس ميکردم ميخوان بزنم و برقصم اين ماجرا اميد و در من زنده کرد. و ذرهاي شادي به زندگيم بخشيد. از اون به بعد سعي ميکردم تو زندگي دنبال همين شاديهاي کوچيک باشم. اين تنها راهي بود که ميشد از طريق اون از اين همه بلا و مصيبت جون سالم به در برد. فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













