سه نمایشنامه (نویسنده مرده است. سی سال بعد.گاهی)

انتشارات اختران منتشر کرد: از همون اولين باري که تصويرت رو توي سينما ديدم حس کردم ديگه آرامشي براي وجود نداره. آرامش براي من زماني از دست رفت که مجبور شدم براي ديدن فيلم تو پونزده بار از مدرسه فرار کنم. زماني که براي پول بليت هشت تومني سينما مجبور شدم بارها دزدي کنم. زماني که معلم‌مون به جرم پيدا کردن عکس‌هاي تو از لاي کتابم پشت در کلاس يه لنگه پا نگه‌م مي‌داشت. عين پونزده روزي که فيلمت توي شهر ما اکران بود من توي سينما بودم. هر روز حداقل دو سانس روي مي‌نشستم و فيلم مي‌ديدم. بعضي روزا سه سانس و چهار سانس هم مي‌شد. تو يه دختر نوزده ساله بودي در ابتداي شهرت و من يه پسر بچه سيزده ساله شهرستاني تهران نديده که شيفته تو شده بود. مي‌دوني؟ دوست داشتن در خيالات دوست داشتن بي‌آسيبي‌يه ولي خدا نکنه تخيلا به واقعيت تبديل بشه. فروشگاه اينترنتي 30بوک