کابوک (1)

(42)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
6352

علاقه مندان به این کتاب
67

می‌خواهند کتاب را بخوانند
9

کسانی که پیشنهاد می کنند
11

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
2

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب کابوک

انتشارات باژ منتشر کرد:
چیزی آن بیرون است... چیزی وحشتناک که نباید دید. نیم نگاهی کافی است تا شخص با دیدن آن به خشونتی مرگبار برسد. هیچ کس هم نمی داند چیست یا از کجا آمده است. مالری، غرق در تاریکی، در محاصره ی سرو صداهایی آشنا و خوفناک، سفری ادیسه وار و دردناک را در پیش می­گیرد؛ سفری که او را به اعماق جهانی نادیده و گذشته هایش می برد، به دل خاطراتش با همراهانی که زمانی جانش را نجات دادند: گروهی از غریبه ها که با راهنمایی های مردی به نام تام، علیه آن وحشت نادیده متحد شدند و سعی کردند در دل هرج و مرج نظم ایجاد کنند اما وقتی آذوقه رو به کاهش گذاشت، خود ناچار به ترک خانه و مواجهه با این سوال شدند که در جهانی جنون زده، به راستی به چه کسی می توان اعتماد کرد؟! نخستین اثر مهیج جاش ملرمن، گذشته و حال را به هم بافته و با ارائه ی تصاویری لحظه ای، مخوف و هیجان انگیز از جهانی ناشناخته، شما را ناگزیر از خواندن بی وقفه ی کتاب از اول تا به صفحه ی آخر می کند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب کابوک اثر جاش ملرمن

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب کابوک از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب کابوک از سایت آمازون امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.

جوایزی که کتاب کابوک از آن خود کرده است:

• برندۀ جایزۀ کتاب میشیگان در سال 2015
• نامزد دریافت جایزۀ جیمز هربرت در سال 2015
• نامزد دریافت جایزۀ برام استوکر برای بهترین رمان اول در سال 2015
• نامزد دریافت جایزۀ شرلی جکسون برای بهترین رمان در سال 2014
• نامزد دریافت جایزۀ بهترین رمان ترسناک گودریدز در سال 2014

معرفی رمان کابوک:

چه می‌شد اگر روزی چشم باز می‌کردید و متوجه می‌شدید دنیا به تسخیر موجوداتی بیگانه در آمده که از ترس دیوانه شدن حتی نمی‌توانید به آن‌ها نگاهی بیندازید؟ حتی نمی‌دانید این موجودات به چه شکل هستند و از امروز به بعد اگر می‌خواهید زنده بمانید باید با چشمان بسته با دنیا روبه‌رو شوید. دنیایی که نصف بیشتر مردم در آن دیوانه شده‌اند! شاید فیلم دلهره‌آور و پسا رستاخیزی جعبۀ پرنده با بازی ساندرا بولاک را در سال 2018 دیده باشید اما ندانید که این فیلم هیجان‌انگیز بر اساس رمان کابوک یا جعبۀ پرنده اثر جاش ملرمن ساخته شده است. رمان کابوک نیز یک رمان پساآخرالزمانی است که در سال 2014 منتشر شد و اولین رمان نویسنده و خوانندۀ آمریکایی جاش ملرمن است که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.

واکنش‌های جهانی به رمان کابوک:

«کابوک کتابی است که در یک نشست آن را خواهید خواند و از ترس شاید در بخش‌هایی از کتاب چشم‌هایتان را حتی ببندید. هرگز داستانی به این ترسناکی نوشته نشده است.» - هیو هوی، نویسندۀ پرفروش نیویورک ‌تایمز

«این رمان بسیار گیرا است و بسیار ظریف نوشته شده است. کابوک آن‌قدر واضح و ترسناک است که من واقعاً آن را تحسین می‌کنم. جاش ملرمن واقعاً کتابی فوق‌العاده خلق کرده است.» - پیتر استراوب

«کتابی واقعاً هیجان‌انگیز ... ملرمن ما را با داستان‌سرایی بی‌رحمانه‌اش میخکوب می‌کند و داستانش در تاریکی شاعرانه‌ای پیش می‌رود. این کتاب هیجان‌انگیز را بیشتر با داستان پرندگان هیچکاک و داستان‌های جذابِ استیون کینگ مقایسه می‌کنند.» - کایرکاس ریویوز

چرا باید رمان کابوک را بخوانیم؟

کابوک کشش روایی جادویی و بدیع استفن کینگ را دارد و یک کتاب ترسناک است که در دنیای آخرالزمانی و آینده‌ای نزدیک رخ می‌دهد. شخصیت اصلی کتاب غرق در تاریکی و ترس، سفری دلهره‌آور را با چشمانی بسته در پیش می‌گیرد و قدم به دنیایی نادیده می‌گذارد. اما آیا در دنیایی که دیوانه شده می‌توان به کسی اعتماد کرد؟ اگر به خواندن داستان‌های هیجانی و دلهره‌آور علاقه‌مندید اصلاً خواندن کتاب کابوک را از دست ندهید.

جملات درخشانی از کتاب کابوک:

«مالوری غرق در فکر، در آشپزخانه می‌ایستد. دست‌هایش خیس است و بر خود می‌لرزد. با پنجه‌ی پا و با حالتی از عصبانیت، بر کف کاشی‌کاری‌شده و تَرَک‌برداشته‌ی آنجا به‌آرامی ضربه می‌زند. دم صبح است و خورشید احتمالاً تنها اندکی بر فراز افق نمایان شده است. می‌بیند که نور ضعیف خورشید سایه‌ی ملایم‌تری از رنگ سیاه را روی پرده‌های سنگین پنجره می‌اندازد و با خود فکر می‌کند که؛ مِه بود. بچه‌ها زیر حصار توری مرغ و خروس‌ها می‌خوابند که با پارچه‌ی سیاه در سمت پایین هال پوشانده شده است. شاید آن‌ها چند لحظه پیش صدای او را که در حیاط زانو زده بود، شنیدند. هر صدایی که از خود درآورده، حتماً از راه میکروفون‌ها و سپس بلندگوهایی که در کنار رختخواب‌شان قرار دارد، به آنجا رسیده است. به دست‌های خود نگاه می‌کند و در روشنایی شمع زرق‌وبرق لطیفی را در آن‌ها می‌یابد. بله، دست‌هایش خیس و شبنم صبحگاهی روی آن‌ها هنوز خنک است. حالا، در آشپزخانه، قبل از فوت‌ کردن شمع‌ها نفس عمیقی می‌کشد؛ به اطراف آن اتاق کوچک نگاهی می‌اندازد و توجهش به لوازم زنگارگرفته و ظروف ترک‌برداشته‌ی آنجا جلب می‌شود: جعبه‌ای مقوایی که از آن به‌عنوان سطل زباله استفاده شده، صندلی‌هایی که برخی از آن‌ها با ریسمان بسته شده‌اند، دیوارهایی که چرک است و جای لک برجای‌مانده از دست و پای بچه‌ها بر آن‌ها است.»

«مجبور هم نیست که امروز این تصمیم را بگیرد. ماه اکتبر است و ایالت میشیگان؛ هوا سرد است. سفری بیست مایلی بر رودخانه برای بچه‌ها سخت خواهد بود. شاید آن‌ها هنوز خیلی کوچک‌اند. اگر یکی از آن‌ها داخل آب بیفتد چه؟ آن‌وقت مالوری چشم‌بسته چه‌کار می‌تواند بکند؟ یک حادثه. با خودش این‌گونه فکر می‌کند. چقدر وحشتناک. بعد از تمامی این تقلاها و جان سالم به در بردن‌ها. مردن به‌خاطر یک حادثه. به پرده‌ها نگاه می‌کند. گریه‌اش می‌گیرد. دلش می‌خواهد سر کسی داد بزند. می‌خواهد به هرکسی که ممکن است صدایش را بشنود، التماس کند و بگوید که این ناعادلانه است؛ بی‌رحمانه است. نگاهی از پشت سر به ورودی آشپزخانه و هالی که به اتاق‌خواب بچه‌ها ختم می‌شود، می‌اندازد. آن‌سوی چارچوبی که دری در آن نیست، بچه‌ها به خواب عمیقی فرورفته‌اند و روی آن‌ها با پارچه‌ی سیاه پوشانده شده است تا از معرض نور و دید دیگران دور باشند. آن‌ها از جای خود جُم نمی‌خورند و هیچ نشانه‌ای از اینکه بیدار باشند، ندارند.»

«با خود فکر می‌کند؛ چهار سال! و می‌خواهد مشتش را بکوبد به دیوار. می‌داند که این چهار سال به‌راحتی می‌تواند تبدیل به هشت سال شود و از هشت هم سریع به دوازده برسد. آن‌وقت دیگر بچه‌ها بزرگ شده‌اند؛ نوجوان‌هایی که هرگز رنگ آسمان را ندیده‌اند و هرگز از پنجره هم به بیرون نگاه نکرده‌اند. آن‌وقت دوازده سال زندگی همچون یک گوساله، با ذهن آن‌ها چه خواهد کرد؟ مالوری در این فکر است که آیا در این امر مقصود و حکمتی هم هست، وقتی ابرهای آسمان غیرواقعی می‌شوند و تنها جایی که آن‌ها همیشه احساس راحتی می‌کنند، پشت پارچه‌ی سیاه چشم‌بندهای‌شان است؟ آب دهانش را قورت می‌دهد و به این فکر می‌کند که بچه‌ها را تا سنین نوجوانی به‌تنهایی بزرگ کند. از پس این کار برمی‌آید؟ می‌تواند ده سال دیگر هم از آن‌ها مراقبت کند؟ می‌تواند به اندازه‌ی کافی از آن‌ها محافظت کند تا روزی بتوانند از او محافظت کنند؟ و خب چرا؟ برای کدام زندگی از آن‌ها محافظت می‌کند؟ به این فکر می‌کند که به او بگویند: تو مادر بدی هستی.»

تحلیلی بر رمان کابوک‌:

رمان کابوک اثر جاش ملرمن یک رمان دلهره‌آور و هیجان‌انگیز است. اولین چیزی که در این رمان نظر همه را به خود جلب می‌کند فرضیه و موضوع آن است که نویسنده به دنیای آخرالزمانی نگاهی غیرعادی دارد. ملرمن در این کتاب داستان زنی به نام مالوری را دنبال می‌کند که باید راهی بیابد تا خود و فرزندانش را به رغم تهدید بالقوۀ یک دشمن نادیده به مکانی امن هدایت کند. ماجرای اصلی کتاب کابوک سفر مالوری به سمت رودخانه و فلش‌بک‌هایی است که او را به لحظات مختلف زندگی‌اش می‌کشانند. مهم‌ترین بخش این فلش‌بک‌ها برگشتن مالوری به دورانی از زندگی‌اش است که در خانه‌ای محصور شده با چند بازماندۀ دیگر زندگی می‌کرد و برایش دورانی پرتنش و مملو از اضطراب بود که در نهایت همه چیز نیز بهم ریخت. ملرمن هنرمندانه توانسته دنیای افرادی را به تصویر بکشد که تنها می‌توانند بشنوند و دیگر نمی‌توانند دنیای اطراف را ببینند و این تنها راه زنده ماندن‌شان است. کل کتاب در زمان حال روایت می‌شود و تنها فلش‌بک‌های مالوری است که ما را به گذشته می‌برد. در دنیای پر خفقان ملرمن، تمام پنجره‌ها باید پوشیده باشد و هر گونه نفوذ و نگاهی گذرا به بیرون باعث دیوانگی مطلق می‌شود. ملرمن در کتاب کابوک همه چیز را با جزئیات دقیق به تصویر کشیده است. صدای حرکت برگ‌ها، خش انداختن تخته‌ها تا بوی کپک را می‌توانید در این کتاب حس کنید.

خلاصۀ داستان کابوک

چیزی آن‌جاست...

چیزی وحشتناک که چشم هیچ‌کس نباید به آن بیفتد. یک نگاه اجمالی کافی‌ست تا یک نفر به سمت خشونت مرگبار و جنون کشیده شود. هیچ‌کس نمی‌داند آن چیز چیست و از کجا آمده است. مالوری متوجه می‌شود که باردار است و این اتفاق به‌خاطر یک رابطۀ یک شبه رخ داده است. ابتدا خبر دیوانه شدن مردم تنها در اخبار بین‌المللی می‌پیچد که مردم با دیدن «چیزی» خودشان و اطرافیان‌شان را می‌کشند. مالوری ابتدا اهمیتی به این اخبار نمی‌دهد اما با شروع گزارش‌هایی در ایالات متحده اوضاع ترسناک می‌شود. ظاهراً «چیزی» به نام «موجود» آن بیرون است. هر کسی که چشمش به این موجود بیفتد درجا دیوانه خواهد شد. مردم به خانه‌های‌شان پناه می‌برند و تمام پنجره‌های‌شان را می‌پوشانند و دولت مردم را تشویق می‌کند تا در خانه بمانند. حالا پنج سال از آمدن این موجودات عجیب‌وغریب گذشته و تنها تعداد انگشت‌شماری از مردم باقی مانده‌اند و روی زمین پراکنده‌اند. مالوری و دو فرزند خردسالش نیز جزو بازماندگان هستند. مالوری در یک خانۀ متروکه در نزدیکی رودخانه زندگی می‌کند و آرزوی فرار به جایی را دارد که شاید امن باشد. حالا که پسر و دخترش چهار ساله شده‌اند وقت رفتن است اما سفر پیش‌رو وحشتناک خواهد بود. باید بیست مایل به سمت پایین رودخانه با چشم بسته در یک قایق پارویی پیش بروند و تنها چیزی که دارند هوش مالوری و گوش‌های آموزش دیدۀ بچه‌هاست. یک انتخاب اشتباه و آن‌ها خواهند مُرد. و حالا چیزی دنبال آن‌هاست... آیا یک انسان، یک حیوان یا یک هیولاست؟

اگر از خواندن کتاب کابوک لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

ریتم کتاب کابوک پر از تنش است و ملرمن با هر ترفندی دلهره و ترس را لحظه به لحظه در داستانش بیشتر می‌کند. اولین کتاب نفس‌گیر جاش ملرمن حال و گذشته را در هم آمیخته و تصویری وحشتناک و گیرا از دنیایی در هم پاشیده را به نمایش درآورده است که شما را تا صفحۀ آخر میخکوب می‌کند. بنابراین اگر از خواندن این کتاب لذت بردید به شما پیشنهاد می‌کنیم کتاب‌های زیر را نیز بخوانید.

• چرخ سیاه مجنون اثر جدید جاش ملرمن نویسندۀ رمان‌های ترسناک است. این کتاب داستان فردی به نام فیلیپ تونکا است که پس از شش ماه از کما برمی‌خیزد و در حالی‌که حافظه‌اش کاملاً آشفته‌شده متوجه می‌شود که تمام استخوان‌های بدنش شکسته است. داستان به سال‌ها‌ پیش برمی‌گردد، زمانی که یک گروه موسیقی پیشنهادی غیرمنتظره دریافت می‌کنند ولی باید برای این پیشنهاد به صحرایی در آفریقا سفر کنند اما فیلیپ درست به‌خاطر نمی‌آورد که در آن صحرای شوم چه اتفاقی افتاد.

• آن دختر اثر روث وِر نویسندۀ داستان‌های ترسناک و معمایی است. این کتاب در سال 2022 منتشر شد و داستان دختری به نام هانا جونز است که پس از قتل دوستش فکر می‌کند قاتل را به زندان انداخته ولی پس از مدتی متوجه می‌شود که اشتباه کرده و قاتل شخص دیگری است، او حالا باید دنبال قاتل واقعی دوستش بگردد.

دربارۀ جاش ملرمن‌: نویسندۀ کتاب کابوک

نویسنده کتاب کابوک

جاش ملرمن رمان‌نویس، نویسندۀ داستان کوتاه، تهیه‌کنندۀ فیلم و خواننده است. او بیشتر برای نوشتن رمان پساآخر‌الزمانی‌اش که الهام‌بخش فیلم جعبه پرندۀ نتفلیکس است شناخته می‌شود. ملرمن اولین بار نوشتن را از کلاس پنجم شروع کرد. او که در ابتدا خواننده بود تقریباً تورهای زیادی برگزار کرد و بسیاری از پیش‌نویس‌های رمان‌هایش را روی صندلی اتوبوس می‌نوشت. قبل از انتشار کتاب کابوک ملرمن چهارده کتاب دیگر نیز نوشت اما هیچ‌کس حاضر به چاپ آن‌ها نشد. تا این‌که یکی از دوستان دبیرستانش که با نویسندگان هالیوود کار کرده بود از ملرمن خواست تا یکی از کتاب‌هایش را برای افرادی که در صنعت نشر فعالیت داشتند بفرستد. ملرمن کتابی با عنوان «گابلین» را فرستاد، این کتاب مجموعه‌ داستانی بود که در شهر معروف گابلین اتفاق می‌افتد. این کتاب آن موقع به چاپ نرسید و در عوض نظر ناشران به سمت کتاب کابوک جلب شد. کتاب کابوک در سال 2014 در بریتانیا و ایالات متحده منتشر شد و مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و او را تبدیل به پرفروش‌ترین نویسندۀ نیویورک تایمز کرد. پس از آن کتاب «گابلین» در سال 2017 به چاپ رسید.  جاش ملرمن دنبالۀ کتاب کابوک را با عنوان مالوری (کابوک ۲) در سال 2020 منتشر کرد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (9)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • معین موسوی نژاد
    • پاسخ به نظر

    از نظر شخصیت پردازی و شیوه روایی هم در جایگاه واقعا بالایی قرار داره نسبتا سانسور شده ولی برای دوستی که نشوته ترجمه اش خوبه باید بگم این کتاب صرفا یه ترجمه متوسط گاهی رو به خوب و گاهی نسبتا ضعیف را ارائه میده نظر شخصیم اینکه شخص دیگری باید ترجمه اش میکرد مترجم وقوف کافی به اصطلاحات انگلیسی نداره و در هم ریختگی کلمات و ترجمه در گاهی موارد بی داد میکنه

  • تصویر کاربر

    • عبداله زارعی
    • پاسخ به نظر

    تصور زندگی کردن در دنیایی مثل این هم برام ترسناکه. هوووف. خیلی دلهره آور بود. و پایانش یه جورایی استیون کینگ طور بود. فصل ماقبل آخر هنوز برام باور پذیر نیست و احساس میکنم صرفا توهم مالوری بوده. ولی لعنتی واقعا اتفاق افتاد شخصیت تام خیلی آرمانی به تصویر کشیده شده بود و واقعا هم خوب دراومده بود.زندگی توی وحشت محض. با چشمایی که باید بسته باشه و این بشه شرط زنده موندن

  • تصویر کاربر

    • فریناز علیزاده
    • پاسخ به نظر

    این کتاب عالیه،اگه ژانر ترسناک دوست دارید این کتاب رو از دست ندید ترجمه خوب داستان عالی و پر از هیجان...به شدت پیشنهاد میشه

  • 1
  • 2
  • 3

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی