اگر می خواهی مردم رشد کنند، به آن ها کمک کن تا یاد بگیرند پدر و مادر خود باشند.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات قطره منتشر کرد:
نویسندهی خلقشدگان یک روز و وقتی نیچه گریست، اثری پر کشش از ارتباط بین سه رواندرمانگر با بیماران آفریده است. سیمور درمانگری است که در ارتباط با بیمار، بیشتر اوقات، قواعد اخلاقی را نادیده میگیرد. مارشال، که درگیر رفتارهای وسواسی فکری- عملی خویش است، به خاظر نقشی که پول، در ارتباط با بیماران برایش بازی میکند به دردسر میافتد. و آخرین نفر، ارنست است. او به خاطر تمایل خالصالنهاش به کمک کردن جدید برای درمان میآفریند- رابطهای کاملا صادقانه و صریح با بیمار…
دروغگویی روی مبل ضمن مواجه کردن خوانندگان با دروغهای بسیاری که گهگاه روی مبل رواندرمانگر زده میشود، به آنها چشماندازی وسوسهانگیز و تا حدی غیر قابل باور از طرز فکر درمانگر در جلسات درماناش ارائه میدهد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب دروغگویی روی مبل از سایت گودریدز امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب دروغگویی روی مبل از سایت آمازون امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب دروغگویی روی مبل، رمانی از اروین یالوم رواندرمانگر مشهور آمریکایی است که با نوشتن کتاب «وقتی نیچه گریست» به شهرت رسید. این کتاب اولین بار در سال 2020 منتشر شد و یالوم در چرخشی شجاعانه این بار صندلیاش به عنوان یک رواندرمانگر را چرخانده و از روابط غیرعادی سه درمانگر با بیماران خودشان نوشته است. دروغگویی روی مبل نیز مانند دیگر آثار یالوم درونمایهٔ روانشناسانه و فلسفی دارد. بسیاری معتقدند یالوم این کتاب را بر اساس تجربیات شخصی خود نوشته است. اما این رمان قبل از آنکه تجربیات یالوم در روانکاوی باشد، رمانی دربارهٔ جدالها و کشمکشهای انسانی است.
«اگر فروید یا یونگ قصد میکردند رمانی هیجانانگیز در ژانر روانشناختی بنویسند، شاید هیچکدام از پس نوشتن چنین کتاب محکم و گویایی برنمیآمدند.» - لسآنجلس تایمز
«دروغگویی روی مبل رمانی گیرا و بسیار سرگرمکننده است که خواننده به راحتی میتواند اطلاعات تئوری و علمی رواندرمانی را با آن بیاموزد.» - دیوید لاج، نویسنده
«یالوم یک روانپزشک خیرهکننده است... او در این اثر داستانی تسلط اصیل بر تکنیکهای رواندرمانی و نبوغی واقعی از خود نشان میدهد و نشان میدهد درون سر یک روانپزشک هنگام جلسات مشاوره و رواندرمانی دقیقاً چه میگذرد.» - نیویورک تایمز
«دروغگویی روی مبل یک رمان پیچیده و در عینحال طنز است... شاید این حساسترین و خندهدارترین رمانی باشد که تابهحال در مورد روانکاوی نوشته شده است.» - روزنامۀ سنخوزه مرکوری
«بینش یالوم در مورد حرفهاش تیزبینانه و شاید کمی بیرحمانه باشد. این یک رمان برای کسانی است که دوست دارند بدانند ذهن یک رواندرمانگر واقعاً چگونه کار میکند.» - سانفرانسیسکو کرونوکایل
دروغگویی روی مبل کتابی جذاب، گیرا و متفاوت در زمینۀ روانشناختی است و اصلیترین مبحثی که یالوم سعی کرده است در این کتاب به تصویر بکشد رابطۀ بین بیمار و درمانگر است. او میخواهد به شما نشان بدهد که این رابطه صرفاً یک طرفه نیست و هر دو طرف میتوانند پس از مدتی بهشدت بر هم تأثیر بگذارند. او سعی دارد در این کتاب به این پرسش پاسخ بدهد که آیا صمیمیت و صداقت بین بیمار و درمانگر کمککننده است یا باید از آن اجتناب کرد.
«پنج سال بود که جاستین آسترید سه روز در هفته نزد دکتر ارنست لش میآمد. ملاقات امروزش همانند تمام هفتصد جلسهی درمانی قبلیاش شروع شده بود: ساعت هفت و پنجاه دقیقه از پلههای بیرونی ساکرامنتو استریت ویکتورین که به زیبایی ارغوانی و ماهاگونی رنگ شده بود، بالا رفت، از راهرو گذشت و به طبقهی دوم رسید و وارد اتاق انتظار کمنور مطب ارنست شد. در فضا رایحهی غلیظ قهوهی ایتالیایی پیچیده بود. جاستین نفس عمیقی کشید، سپس در لیوان ژاپنی که رویش طرح درخت خرمالو با دست کشیده شده بود قهوه ریخت و روی مبل چرمی سبز سفتی نشست و قسمت ورزشی مجلهی سان فرانسیسکو کرونیکل را باز کرد. ولی جاستین نتوانست چیزی در مورد بازی بیسبال دیروز بخواند. اتفاق بسیار مهمی افتاده بود. اتفاقی که نیازمند جشن گرفتن بود. او روزنامه را تا کرد و به در اتاق ارنست خیره شد. ساعت هشت ارنست پوشهی سیمور تروتر را داخل کشو گذاشت، نگاهی سریع به پروندهی جاستین انداخت، میزش را مرتب کرد، روزنامهاش را در کشو گذاشت، فنجان قهوهاش را از جلو چشم دور کرد و بلند شد؛ درست قبل از باز کردن در اتاقش، برگشت و مطبش را از نظر گذراند، هیچ نشانهای از سکونت در آن قابل مشاهده نبود. خوب است. او در اتاقش را باز کرد و برای لحظهای هر دو مرد به همدیگر نگاه کردند. درمانگر و بیمار.»
«ولی ارنست به روی خودش نیاورد. نه پلک زد، نه از خودش دفاع کرد. حتی به این هم اشاره نکرد که پنج سال پیش لورا چهارده سالش بوده و جاستین بدون اجازهی کارول حتی آب هم نمیخورد، نمیتوانست بدون تماس با درمانگرش صبحش را ظهر کند، بدون راهنمایی زنش نمیتوانست از منوی غذا، غذایی سفارش بدهد، اگر زنش لباسهایش را بیرون نگذاشته بود، نمیتوانست لباس بپوشد. و این پول زنش بود که به آن صورتحسابها را پرداخت میکرد نه پول خودش. کارول سه برابر او پول درمیآورد. اگر این پنج سال درمان نبود، او الان هشتاد هزار دلار در جیبش داشت! لعنتی... پنج سال پیش جاستین نمیتوانست بفهمد که پول را باید در کدام جیبش بگذارد!
ولی ارنست هیچکدام از این چیزها را نگفت. به خاطر خویشتنداریاش، که نشانهی بلوغش به عنوان یک درمانگر بود، به خودش میبالید. به جای آن حرفها، معصومانه پرسید: «کاملاً سرحالی؟»
«منظورت چیه؟»
«موقعیت بسیار مهمیه. مطمئناً باید احساسات مختلفی داشته باشی؟»
ولی جاستین چیزی را که ارنست میخواست، نگفت. خیلی کم داوطلب میشد، به نظر میآمد از او فاصله گرفته و بیاعتماد شده است. سرانجام ارنست متوجه شد که او نهتنها باید روی محتوا تمرکز کند، بلکه روی فرایند هم باید تمرکز کند. یعنی ارتباط بین بیمار و درمانگر.»
«کارول گربهای وحشی بود، یک ولورین، یک زن دیوانه که با غیرمنطقی بودنش ظلم میکرد. ارنست ماجرای ماشین دیگری را به یاد میآورد که جاستین چند سال پیش توصیف کرده بود. کارول و جاستین در حال رانندگی در یک شب گرم تابستان، بر سر انتخاب یک فیلم با هم مشاجره میکردند. او طرفدار جادوگران ایستویک و جاستین خواهان ترمیناتور ۲ بود. صدایش بلند شد، ولی جاستین که در آن هفته توسط ارنست تشویق شده بود تا روی حرفش پافشاری کند، از تسلیم شدن امتناع کرد. سرانجام او در حال حرکت درب ماشین را باز کرد و گفت: «تو خیلی بهدردنخوری، من یک دقیقه هم با تو نمیمونم.» جاستین او را گرفت، ولی او ناخنهایش را در بازوی جاستین فرو کرد و از ماشین بیرون پرید و پوستش از چهار جا به شدت زخمی شد. وقتی کارول از ماشینی که حدود بیست و چهار کیلومتر در ساعت در حال حرکت بود بیرون پرید، سه یا چهار قدم تلوتلو خورد و به یک ماشین پارک شده برخورد کرده و روی کاپوتش افتاد. جاستین ماشین را پاک کرد و به سمتش دوید و جمعیتی را که دورش جمع شده بودند کنار زد. او در خیابان دراز کشید، بهتزده ولی آرام. جورابش از قسمت زانو پاره و خونی شده بود، دستش، آرنجش و گونههایش خراشیده شده بود و مچش شکسته بود. بقیهی عصر یک کابوس بود: آمبولانس، اتاق اورژانس، بازجویی تحقیرآمیز پلیس و کادر پزشکی.»
دکتر یالوم روانپزشک، مدرس و نظریهپردازی است که بسیار بر علم روانشناسی تأثیر گذاشت و نویسندهٔ متون علمی و آثاری مشهور در این زمینه است. او در آخرین اثر داستانیاش تسلط بر تکنیکهای رواندرمانی و نبوغ واقعیاش را بهکار گرفته تا نشان دهد هنگام جلسات رواندرمانی و درمانِ یک مراجع، واقعاً درون سر یک روانپزشک چه میگذرد. قهرمان جوانِ آشفتهٔ کتابِ دروغگویی روی مبل روانپزشک و تحلیلگری در حال آموزش به نام ارنست لش است که یالوم ما را به هزارتوی ذهن او میکشاند؛ ذهنی که حرفهٔ بسیاری از روانپزشکان و رماننویسان را به پیش میبرد. در این رمان یالوم به بسیاری از مضامین رمانِ «وقتی نیچه گریست» بازگشته است. به عنوان درمانگر اگزیستانسیال او در این کتاب به بررسی تفکرات میانذهنیتی رواندرمانگر و بیمار میپردازد و عقیده دارد مدل پزشکی رابطهٔ پزشک و بیمار پیچیدهتر و جالبتر از آن چیزی است که دیدگاههای آکادمیک فعلی در مورد مرزها و روابط دوگانه نشان میدهند.
دکتر ارنست لش مجرد است و حدوداً 40 سال دارد و پس از چندین سال تمرین بهعنوان روانشناس، متوجه میشود که دوست دارد در زمینهٔ گفتاردرمانی کار کند. کمی که رمان به پیش میرود شما با جنبهای دیگر از دکتر لش آشنا میشوید، او باهوش، تاحدی از خودراضی و خودشیفته است و مطبش در محلهای ممتاز در سانفرانسیسکو قرار دارد. او رواندرمانگری فعال و جاهطلب و تشنهٔ توجه است و دوست دارد احترام و توجهٔ متخصصین ارشد جامعهٔ حرفهاش را به خود جلب کند. محور شخصیت او عشق به کارش است ولی ظاهراً غرورش در بهکاربردن روشهایی خاص و به نتیجه رسیدن، نگرانی واقعیاش برای بیماران و رسیدگی به ناراحتی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد. در اوایل رمان با جاستین نیز آشنا میشوید که چندین سال است به ارنست مراجعه میکند و اعلام میکند میخواهد همسرش کارول را بهخاطر زن دیگری ترک کند. ارنست راضی است چون ازدواج بین جاستین و کارول را ناسالم میداند و قدری سرخورده میشود وقتی میفهمد جاستین کمک او در ایجاد اعتمادبهنفس برای برداشتن این قدم را تصدیق نمیکند. جاستین به رابطهاش با ارنست لش پایان میدهد چون حس میکند دیگر نیازی به کمک او ندارد و همین قضیه رمان را به مسیری جذاب میکشاند.
• کتاب وقتی نیچه گریست
• کتاب مسئلۀ اسپینوزا رمان دیگری از اروین یالوم است. او در این کتاب به داستان زندگی فلسفی باروخ اسپینوزا و آلفرد روزنبرگ پرداخته است. نویسنده در کتاب به شیوهای شگفتانگیز و غیرمنتظره داستان این دو مرد که با فاصلۀ سیصد سال از هم زندگی میکردند را در هم آمیخته است.
• کتاب درمان شوپنهاور اثر دیگری از آروین یالوم روانپزشک و استاد آمریکایی است. او این کتاب را بر محور دیدگاههای روانشناسی نوشت و کتاب روایتی از زندگی روانپزشکی است که به بیماری سرطان بدخیم پوست دچار شده است. این روانپزشک پس از وقفهای کوتاه جلسات رواندرمانی گروهی را ادامه میدهد تا تسلیم هراس از مرگ نشود. یالوم در این کتاب بخشی از نظرات آرتور شوپنهاور را نیز بیان کرده است.
اروین دیوید یالوم روانپزشک اگزیستانسیال آمریکایی است و در سال 1931 به دنیا آمد. او استاد برجستهٔ رشتهٔ روانشناسی در دانشگاه استنفورد و نویسندهٔ کتابهای داستانی و غیرداستانی در زمینهٔ روانشناسی است. یالوم در واشنگتندیسی به دنیا آمد و پانزده سال قبل از تولد او، والدینش از روسیه به ایالات متحده نقلمکان کرده بودند. یالوم بیشتر دوران کودکیاش را در خانهای بالای خواربارفروشی والدینش و در کتابخانهٔ محلی به خواندن کتابهای مختلف گذراند. او مدرک کارشناسیاش را در 1952 از دانشگاه جورج واشنگتن دریافت کرد و مدرک دکترایش را از دانشگاه پزشکی بوستون اخذ کرد. دورهٔ کارآموزیاش را در یک بیمارستان در نیویورک گذراند و سپس رزیدنت یک کلنیک در بیمارستان جان هاپکینز شد و دورهٔ آموزشیاش را سرانجام در 1960 به پایان رساند. پس از گذراندن دورهٔ خدمت سربازی، کار آکادمیک خود را در دانشگاه استنفورد آغاز کرد و عضو هیئت علمی دانشگاه استنفورد شد و طی سالهای بعد به سِمَت مدیریت رسید و آموزشش را در رواندرمانی گروهی و توسعهٔ مدل روان درمانی اگزیستانسیال آغاز کرد.
از اروین یالوم تاکنون کتابهای داستانی و غیرداستانی زیادی منتشر شده است که از میان آنها میتوان به «خیره به خورشید نگریستن»، «رواندرمانی اگزیستانسیال»، «هنر درمان»، «مامان و معنی زندگی» و «مسئلهٔ اسپینوزا» اشاره کرد. یالوم در سال 1954 با مریلین نویسندهٔ فمنیست، مورخ و استاد دانشگاه ازدواج کرد. مریلین بعدها به سرطان سختی مبتلا شد و در سال 2019 با استفاده از خودکشی پزشکی به زندگی خود پایان داد. یالوم و مریلین پیش از مرگ او سرگرم نوشتن کتابی با عنوان «مسئلهٔ مرگ و زندگی» شدند که روند بیماری و درمانِ مریلین و شیوهٔ رویارویی آنها با مشکلات و مسائل روانی مرتبط با این بیماری را به شیوهای اتوبیوگرافیک بررسی میکرد. اروین یالوم برای رمان روانشناسی «وقتی نیچه گریست» جایزۀ طلای کلوپ کامانولث را دریافت کرد. او همچنین در سال 2002 جایزۀ انجمن روانپزشکی آمریکا را گرفت. شورای جهانی روان درمانی در سال 2009 جایزۀ بینالمللی زیگموند فروید را برای روان درمانی در شهر وین، اتریش به وی اهدا کرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
اگر می خواهی مردم رشد کنند، به آن ها کمک کن تا یاد بگیرند پدر و مادر خود باشند.
هرچه زندگی ای که قرار است نابود شود با شکوه تر باشد، جذبه اش بیش تر است. هیجان هنگام حکومت وحشت باید فوق العاده بوده باشد.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
می دونی دو نکته مثبت آلزایمر چیه دوستان قدیمیت دوستان جدیدت می شن
درود. نکتۀ نغز و بسیار جالبی بود. سپاس
خوب بود