

همبودگی آینده
مفهوم همبودگي در تاريخ انديشة سياسي غرب سابقهاي طولاني دارد . اين مفهوم در زمينههاي تاريخي ، سياسي و اجتماعي گوناگون به انحاي مختلفي از جمله آرمانشهر افلاطوني ، همبودگي مؤمنان صور مسيحيت ، جامعه بي طبقه و . . . نمود يافته است . ليکن در نيمه دوم دهه 1980 و در متن فروپاشي قريب الوقوع اتحاد جماهير شوروي ، پايان جنگ سرد و آغاز سيطرة امپراتوري فردگراي نوليبرال ، انديشيدن به همبودگي در هيئت آثار ژان لوک نانسي ، موريس بلانشو و جورجو اگامبن ، مختصات تازهاي در انديشة سياسي – انتقادي اروپاي قارهاي يافت . در سطح نظري ، يکي از تعيين کنندهترين عوامل تأثيرگذار بر اين صورتبنديهاي نو ن تفسير هستي شناختي مارتين هايدگر از بودن ( دازاين ) در هستي و زمان بود . هايدگر در اين اثر پاسخ دادن به پرسش از معناي هستي را منوط به شفافسازي و تحليل هستي آن هستندهاي ميداند که ميتواند در وهلة اول از معناي هستي خود و سپس از معناي هستي به طور عام پرسش کند.
شاید بپسندید














از این نویسنده













