30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
داستان کوتاه ایرانی
استهبان در صدای باد و خاک گم بود

استهبان در صدای باد و خاک گم بود

(0)

620,000ریال

558,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
205

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب استهبان در صدای باد و خاک گم بود

انتشارات هونار منتشر کرد:
میرزاخان دست های خواهرش را فشار می دهد:(گفتی که ننه مرده؟) ننه مرده بود. سالها بود که که مرده بود. مادربزرگ گفت: (آره مرده. مریض بودی، سخت مریض بودی گفتیم اگه بهت بگیم ناراحت می شی.)
میرزاخان انگار ناباور باشد از مرگ خودش گفت : (چم بود؟)
مادربزرگ به چشم برادرش نگاه می کند. به همان چشمی که موقع مردن توی تخت بیمارستان یک باره بی حالت شد و با رنگ باخت و خیره شد به سقف و خودش را به یاد آورد که چادر را کشیده بود روی صورتش و گریه کرده بود آرام و هیچ وقت صدای گریه اش را به کسی نشان نداده بود. حتا وقتی برادر کوچکش مرده بود. همان که سال ها قبل تر پرت شده بود توی دره و جان داده بود و جوان مرگ شده بود و مادربزرگ آرام گریه کرده بود. برادر کوچک تر همان جا نزدیک دره خاک شده بود و در قبرستان نبود. مادربزرگ دلش برای برادر کوچک تر تنگ شده بود و نگاهش را گرداند سمت برادر بزرگ تر و توی چشم های بی حالتش نگاه کرد و گفت: (ریه ات چرک کرده بود.)
بعد رو گرداند تا دیگر چشم های برادرش را نبیند و برادر هم چشم های او را نبیند که خیس شده بودند.
میرزاخان گفت :(واسه همینه که نمی تونم درست نفس بکشم؟)
فروشگاه اینترنتی 30 بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی