عقرب

(1)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
110

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب عقرب

انتشارات سرزمین اهورایی منتشر کرد:
نظام الدین چشم از عقرب بر نمی داشت. چه دل خوشی داشت این نوگر. کافی بود که عقرب اندکی عصبانی شود تا او را در دم خاکستر کند. عقرب به شانه ی صلاح رسیده بود. صلاح با چشمان نافذ سیاهش که حالا تنگ تر شده بود و چین های دور آن نشان از آمادگی او برای گزیده شدن داشت به نظام الدین نگاه می کرد. عقرب از گردن بالا کشید. صلاح خود را به دست ذکر سپرد. آرام چشمانش را بست و سفر کرد. (ای مولای من زهرهای کشنده نزد عاشقان از خمرهای حیوان نیکوتر و زخم های هلاک کننده از شربت های لطیف پاکیره تر. پس معدوم شود نفسی که در راه عشق تو جان نبازد و مفقود شود وجودی که در طلب وصل تو سر نیندازد و بمیرد قلبی که به ذکر تو زنده نگردد.)
عقرب راهش را به سمت گونه ها کج کرده بود که پشیمان شد و شقیقه را ترجیح داد. حالا روی سر صلاح بود. لختی درنگ کرد. شعاع نوری که به داخل می تابید او را کاملا در دید نظام الدین قرار داد. نظام الدین بی اختیار دستی به سرش کشید و با بی حرکتی عصبی عقرب خیالی را انداخت. صلاح بی حرکت نشسته بود ولی به کارگاه حریر بافی ای که نه فرش در آنجا گسترده بود و نه چراغی، سفر کرد و طاقه های ابریشم رنگ نکرده را باز کرد لایه لایه ... لایه ی بعدی و لایه ی بعدی و لایه ی بعدی ...
فروشگاه اینترنتی30 بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی