به انسان رمانتیک که اسم وسوسه های خودش را طبیعت هنرمندانه گذاشته بود پشت کردم.ازش تشکر کردم که به من یاد داد چشم و گوشم را به کار ببرم، اما بهش گفتم که پرستش زیبایی کردنش و شکار خوش بختی کردنش و زن را به صورت ایده آل درآوردنش به عنوان فلسفه ی زندگی، ارزش خاکروبه را هم ندارد.
برای زن، آنا، وظیفه های مرد و مسئولیت هایش فقط و فقط نان در آوردن برای بچه هایش است. برای زن، مرد فقط وسیله ی ساختن و بار آوردن بچه هاست.
یک نمایشنامه فوق العاده دیالوگ های عالی فلسفی ذهنتون رو ب چالش میکشه همراه ترجمه زیبا از ابراهیم گلستان از دستش ندید