

قلبت را به تپش وادار
انتشارات قطره منتشر کرد:
ديان در ايام کودکي ثابت کرده بود که قادر است خيلي چيزهاي غيرانساني را درک کند. او با بزرگواري خارق العاده اي پذيرفته بود که مادرش، برادرش را به او ترجيح بدهد. معمولا بچه ها نمي پذيرند که جايگاه اول قلب مادر را نداشته باشند، خصوصا وقتي بچه ارشد باشند. ولي مادر نجابت ديان را چنان با بزرگ نمايي به باد تمسخر گرفته بود که دخترک هرگز نمي توانست او را به خاطر اين کار ببخشد...
در 14 سالگي، زيبايي ديان هر روز بيش از پيش حيرت همه را برمي انگيخت. از شر جوش هاي صورت و ورم هاي خاص دوره ي نوجوامي در امان مانده بود و با ظاهري قشنگ و رفتاري متين، داشت بزرگ و بزرگتر مي شد. آنهايي که او را نمي شناختند، گمان مي کردند که رقص باله کار مي کند... هرگز کسي جرات نداشت مسخره اش کند، حتي پشت سرش چرا که چيزي در وجودش بود که موجب ترس و هراس بقيه مي شد و در نتيجه کسي به او بي احترامي نمي کرد. مادرش همچنان يگانه کسي بود که شيفته اش نشده بود. تنها پيشرفتش اين بود که ديان ديگر حتي نمي کوشيد علاقه او را نسبت به خود جلب کند. روز هاي آخر که يکديگر را مي ديدند سلامي ساده از روي نزاکت بين هم رد و بدل مي کردند... رابطه ميان آن دو هر کدام از آنها را تبديل به يک تماشاچي کرده بود و در هيچ موردي گفتگويي بين آنها صورت نمي پذيرفت...
فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













