ناکجا و دو نمایشنامه دیگر

انتشارات بيدگل منتشر کرد:
دخترک نمايش نا کجا مي گويد:
«مي خوام برگردم به عقب ، به جايي که
آدم ها روي زمين زندگي مي کردن ،
اما هيچ چيزي به اسم سرزمين نبود،
هيچ مرز و هيچ سرحدي .
برگردم به عقب ، عقب تر ، به جايي که
همه جا آب بود .
يه اقيانوس بزرگ و نهنگ ها توش آزاد بودن
که هر جا دلشون مي هواد برن
و هيچ ساحلي نبود که
خودشون رو توش بندازن .
آزاد آزاد »
اين ايده که ما درون مرزهايمان به اسارت درآمده ايم
از بيست و چند سال پيش از نمايش بر فراز برجک ها مي آيد
و تا به نمايش نا کجا مي رسد ،
و در تمام اين مدت مديد اسارت اما
هنوز همان است و آرزو همان .
همان آرزوي محال که در ترانه نهنگان مي خوانيمش:
«... سرزمين کف آلود دريا
هيچ مرزي ندارد
هيچ حدي ندارد
هيچ ساحل ندارد
هيچ ديوار حائل ندارد »
فروشگاه اينترنتي 30 بوک