

تشنگی و دو نمایشنامه دیگر
انتشارات بيدگل منتشر کرد:
مرد: من تو زندگي خيلي اميدا داشته م. هميشه اميد باطل داشته م. ما از مسير کشتياي بخار دور افتاديم. من از چيزي از دريانوردي نمي دونم با اين حال شنيدم که رو عرشه ميگفتن داريم از راهي ميريم که کسي از اون نميره. چرا اين کارو کرديم نمي دونم. به گمونم ناخدا ميخواست ميون بر بزنه. فقط خودش مي دونست چي تو سرشه.
از متن نمايشنامه تشنگي
در هرسه اين نمايشنامه ها اشخاص در موقعيتي نسبتا بيهوده گير مي افتند. اينجا محل رو به رو شدن با واقعيتي است که با شدت و خشونت هرچه تمام تر پرده پندار را در پيش چشم آن ها ميدرد.
آنچه قبلا به چشم آنها دلفريب و زيبا مي آمد اکنون به يکباره از ارزش مي افتد. در تشنگي آفتاب سوزان حقيقت چشم را خيره ميکند و در دو نمايشنامه ديگر افراد بر اثر خطاي خود ناگاه و بي حفاظ در برابر تند بادي مي ايستند که آنها را به ورطه نابودي ميکشاند.
حقيقت گاه چندان بي رحم چهره ميگشايد که تصور آن نيز دشوار است.
فروشگاه اينترنتي 30 بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













