نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات صدای معاصر تقدیم می کند:
ریچارد باخ از نوادگان یوهان سباستین باخ آهنگساز بزرگ و مشهور آلمانی است. او که خلبان پروازهای نمایشی است اولین پروازش را در سن 15 سالگی تجربه کرده ، اوج شهرت باخ در سال 1970 با کتاب جاناتان مرغ دریایی بوده است. در آن سال پر فروش ترین کتاب در آمریکا شد و در مدت کوتاهی توانست یک میلیون نسخه از کتاب را در آمریکا بفروشد و رکورد فروش رمان برباد رفته را در آن زمان بشکند.
تفسیرهای زیادی از این کتاب شده است.قسمت های مهم آن راهکاری است برای یادگیری موفقیت و چالش های مبارزه کردن که تبدیل به قطعه های ادبی شده اند؛
جاناتان از گروه پرندگان طرد شده اما هیچ گاه به خاطر هزینه ای که برای شکست هایش پرداخت، متاسف نشد.
سایت اینترنتی 30 بوک
کتاب جاناتان مرغ دریایی از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب جاناتان مرغ دریایی از سایت آمازون امتیاز 4.7 از 5 را دریافت کرده است.
ریچارد باخ عاشق پرواز بود و از 14 سالگی با هواپیما بر فراز آسمان پرواز میکرد. او در کتاب جاناتان مرغ دریایی که در سال 1970 منتشر شد، در خلال داستان یک مرغ دریایی که در سودای پرواز است، به موضوعاتی چون آزادی، مبارزه، خودسازی و پیشرفت پرداخت. این کتاب که تنها ده هزار کلمه داشت، پرفروشترین کتاب سال شد و تا دو سال پس از انتشار بیش از یک میلیون نسخه از آن فروش رفت و بدین ترتیب رکورد فروش رمان بربادرفته را شکست. موفقیت غافلگیرکنندهٔ این کتاب در اوایل دههٔ هفتاد بهطور گسترده مورد توجهٔ رسانهها قرار گرفت.
«جاناتان شهروندی است نورسیده و ارزشمند در سیارهٔ شگرفی که اگزوپری در آن سلطنت کرد و من مشکوکم به همهمان که جهان جاناتان را دیده باشیم و هرگز بخواهیم که برگردیم.» - ارنست گان
جاناتان مرغ دریایی، رمانی کوتاه با نثری روان، ساده و دلنشین است که در عین حال مفاهیم عمیقی را در خود جای داده است. از این نظر میتوان آن را با شازده کوچولوی سنت اگزوپری مقایسه کرد. بسیاری کتابخوانی را با این کتاب شروع کردهاند و بعد مجذوب مطالعه شدهاند. این کتاب گزینۀ محبوب خیلیها برای هدیهدادن بوده است. جاناتان مرغ دریایی قصۀ پرندهای است که دربارۀ زندگی و پرواز میآموزد. او مشتاقِ پرواز کردن به دوردستها و بلندای آسمان است اما پرندگان دیگر او را از این کار برحذر میدارند و سرانجام او را از گروه طرد میکنند، اما جاناتان قصد تسلیم شدن و فراموش کردن رویای خود را ندارد.
«صبح بود، خورشید تازه نور طلاییاش را بر سرتاسر دریای آرام میتافت. قایق ماهیگیری در یک مایلی ساحل لمیده بود؛ و خبر گردهمایی برای صبحانهی مرغان در فضا طنین انداخت تا جمعیت هزارتایی مرغان نوروزی به حرکت درآمدند تا برای تکههای غذا به پرواز درآیند. روز پرهیاهوی دیگری آغاز شده بود. اما در دوردستها، میان قایق و ساحل، جاناتان، تنها با خودش، در حال تمرین بود؛ صدپا در آسمان. پنجهی پاهایش را پایین برد، منقارش را بالا گرفت و سعی کرد که قوس پرپیچوخم دردناکش را در هنگام بال زدن حفظ کند. پیچوخم برای این بود که بتواند آرامتر پرواز کند؛ و اکنون آرام میپرید و باد جلوی صورتش پچپچ میکرد و اقیانوس در زیر بالهای او آرام بود. با تمرکز عمیق، چشمهایش را تنگ کرد، نفسش را تو داد، فشاری آورد... یکی... بیشتر...کمی... پیچوخم... آنوقت بالهایش را به هم زد، سرعتش را کم کرد و پایین آمد. مرغ نوروزی، همانطور که میدانید، هیچوقت تردیدی به خود راه نمیدهد، هیچوقت از سرعتش کم نمیکند. کمکردن سرعت در هوا، برایآنها خفتآور است و بدنامی میآورد. اما مرغ نوروزی جاناتان از اینکه دوباره بالهایش را در آن پیچ لرزان باز کند، شرمنده نبود.»
«لبخندی زد. در آن لحظه، زیاد درست نبود که برای پرواز به بهشت، آن را سبکوسنگین کند. درحالیکه جاناتان بر فراز ابرها و هماهنگ با دو مرغ ستارگون از زمین دور میشد، خود را دید که بدنش همچون آنها میدرخشد. حقیقت داشت، همان جاناتان، مرغ نوروزی جوان، آنجا بود که همیشه در پس چشمهای طلاییاش زندگی کرده بود، اما حالا شکل بیرونی اندامش تغییر کرده بود. بدنش احساس مرغ نوروزی را داشت، اما حالا بهتر از قبل پرواز میکرد. فکر کرد که با کمی کوشش میتواند دو برابر سرعت بگیرد و عملکردش دو برابر از بهترین روزهایش روی کرهی زمین شود. حالا پرهایش به سفیدگونی میدرخشید. بالهایش نرم شده و همچون نقرهی کامل جلا دیده بود. با سرحالی شروع کرد که آن را به کار اندازد و به قدرت بالهای تازهاش بیفزاید. در صدوپنجاه مایل در ساعت، حس کرد که تقریباً به حداکثر سرعتش رسیده. در دویستوهفتادوسه مایل فکر کرد که بهنهایت قدرت پروازش نایل شده؛ و تا آنوقت اینقدر احساس ناامیدی نکرده بود. محدودیتی بود که جسم تازهاش چقدر میتوانست تاب بیاورد.»
«جاناتان بهآرامی بر فراز صفحرههای دور، دور میزد، تماشا میکرد. این جوان ناآرام، فلچر، مرغ نوروزی، تقریباً در پرواز، شاگرد کاملی بود. در هوا نیرومند و سبک و سریع میرفت، اما از آن مهمتر، خیلیخیلی اشتیاقی برای آموختنِ پرواز داشت. در آن لحظه، شبح خاکستری تیرهای با شیرجه زدن پیدا شد. با صدوپنجاه مایل در ساعت از مربیاش گذشت. ناگهان تلاش دیگری برای چرخش آرام عمودی شانزده مرحلهای را آغاز کرد، درحالیکه مرحلهها را میشمرد.
ـ هشت...نه...ده... ببین جاناتان، دارم سریعتر از هوا میپرم...یازده...میخواهم مثل تو، توی هوا بایستم... دوازده... اما جریان هوا نمیگذارد... سیزده... این سه مرحلهی آخر... بدون... چهارده... آخخخ...
باز ماندن فلچر در اوج، شکست، خشم و دلآزردگی او را به دنبال داشت. برگشت، میلرزید، بهشدت خجالتزده بود. دستآخر به خود آمد، نفسنفسزنان، به صدپایی زیر سطح پرواز مربیاش رسید.»
باخ نویسندهای همواره معناگرا و خیالپرداز است که در کتابهایش به کنکاش برای درک و دریافت طبیعت انسان میپردازد؛ گرچه در کتاب جاناتان مرغ دریایی، عناصری از رمان علمی - تخیلی نیز وجود دارد اما این ویژگی در سطح داستان نسبت به مضمون آن - که توانایی انسان در مهار سرنوشت خود است - در مرتبهٔ دوم اهمیت قرار میگیرد. جمال میرصادقی، مترجمِ این کتاب، ریچارد باخ را نویسندهای «روحپژوه» مینامد و داستانهای او را از نوع فانتزی یا خیال و وهم بهشمار میآورد و کتاب حاضر را میتوان داستانی تمثیلی و نمادین نیز قلمداد کرد. تفسیرهای زیادی از این کتاب شده است اما مهمتر از همه این است که نویسنده سعی دارد با داستانش راهکاری برای یادگیری موفقیت به خواننده بیاموزد و چالشهای مبارزه کردن را به او یاد بدهد.
جاناتان یک مرغ دریایی متفکر است که از نزاعهای روزانه بر سر غذایی ناچیز و پرواز با دیگر مرغهای دریایی خسته و ناامید شده است. برخلاف همسالانش، او دوست دارد با اشتیاق پرواز کند و مدام با آزمایشهای هوایی مختلف ارتفاع پروازش را میسنجد و سعی میکند بیشتر در مورد ماهیت جسمش اطلاعات کسب کند تا بتواند سریعتر پرواز کند و اوج بگیرد. در نهایت عدم انطباق او با دیگر مرغان دریایی باعث میشود که آنها او را از گروهشان طرد کنند اما جاناتان دلسرد نمیشود و به تلاشهایش ادامه میدهد. او عمر طولانی شادی دارد ولی گاهی احساس غمگینی میکند، نه بهخاطر تنهاییاش، بلکه بهخاطر اینکه بقیهٔ مرغهای دریایی هرگز مانند او نمیتوانند شکوه کامل پرواز کردن را درک کنند.
در سال 1973 فیلمی با اقتباس از کتاب جاناتان مرغ دریایی ساخته شد. این فیلم را «هال بارتلت» ساخت و فیلمنامه را خودش از روی رمان نوشت. فیلم نامزد دو جایزهٔ اسکار برای بهترین فیلمبرداری و تدوین شد. جایزهٔ گلدن گلوب هم برای بهترین موسیقی به آهنگساز این فیلم اهدا شد.
• اوهام اثری از ریچارد باخ نویسندهٔ آمریکایی است که در سال 1977 منتشر شد. باخ که عاشق پرواز است، این کتاب را نیز دربارهٔ پرواز نوشت. این کتاب، اثری فلسفی است و به مردی میپردازد که سرنوشتش را بهدست هواپیمای دوبالهٔ خودش میسپارد.
• گریز از سرزمین امن اثر دیگری از ریچارد باخ نویسندهٔ آمریکایی است. او در این کتاب بهدنبال یک ماجراجویی هیجانانگیز رفته و سعی دارد پرسشهای جاودانه و فلسفی را بررسی کند. پرسشهایی مانند اینکه چطور میتوانیم با پیامدهای انتخابهایمان بهطور مسالمتآمیز همزیستی کنیم؟ این کتاب در سال 2017 منتشر شد و توانست الهامبخش بسیاری باشد.
ریچارد دیوید باخ نویسندهٔ آمریکایی است که در سال 1936 در ایلینویِ آمریکا به دنیا آمد. او از نوادگان یوهان سباستین باخ آهنگساز بزرگ و مشهور آلمانی است و آثار متعدد داستانی و همچنین آثار غیرداستانی دربارهٔ پرواز نوشته است. از آثار معروف او میتوان به «جاناتان مرغ دریایی» و «اوهام» اشاره کرد که هر دو از پرفروشترین کتابهای دههٔ 1970 بودند. بیشتر کتابهای باخ نیمه اتوبیوگرافیک بوده و از رویدادهای واقعی زندگی یا تخیلاتش برای بیان فلسفۀ مورد نظرش استفاده میکند. باخ بهخاطر عشق به هوانوردی و علاقهاش به پرواز و استفاده از آن در آثارش بسیار مورد توجه قرار گرفت. پرواز یکی از سرگرمیهای باخ بود و او از ۱۴ سالگی با هواپیما پرواز میکرد اما در اواخر آگوست سال 2012 هنگام فرود در بندر فرایدِی در واشنگتن بالههای هواپیمایش به خطوط برق گرفت و به صورت وارونه در یک مزرعه سقوط کرد و بهشدت مجروح شد.
باخ در نیروی دریایی ایالات متحده بهعنوان خلبان جنگنده خدمت کرد و پس از آن اسکادران نیروی هوایی نیوجرسی شد. پس از آن به مشاغل مختلفی روی آورد و مدتی ویراستار مجلهٔ «فلایینگ» بود. مدتی بعد نیروی ذخیرهٔ هوایی ایالات متحده شد و در سال 1960 در فرانسه استقرار یافت و بعد خلبان نمایشی شد. در تابستان سال 1970 باخ و دوستش به ایرلند سفر کردند و در سکانسهای پرواز فیلمهای مختلف حضور داشتند. باخ سپس به نویسندگی روی آورد و بیشتر آثارش را پیرامون پرواز شکل داد. اولین کتاب باخ با نام «بیگانهای در زمین» خودزندگینامهای بود که در سال 1963 منتشر شد و داستان آن دربارهٔ استقرار یگان گارد ملی هوایی بود. او در این کتاب از دوران خدمتش در فرانسه گفت و این کتاب با استقبال مطلوبی مواجه شد. ریچارد باخ بیش از 16 کتاب نوشته و در بیشتر آنها از عشقش به پرواز و تجربیاتش در این زمینه به عنوان نمادی برای بیان مضامین فلسفی و روحپژوهی بهره برده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
ترجمه گنگی داشت. اصلاً حس کتاب رو منتقل نمیکرد