20 دقیقه خوشبخت

انتشارات اريش منتشر کرد:
ياسر ميفهميد مريم دارد تعقيبش ميکند،با اين حال آهسته قدم بر ميداشت. خانه جديدش يم خيابان پشت طلا فروشي بود،براي اين هميشه پياده ميرفت و مي آمد،در خانه،هيچ زن عاشقي انتظارش را نمي کشيد،ساکت تر از خانه مريم ،بي ريخت تر از آن... به قول مريم که در نامه هايي که به او مي داد،مي نوشت:همه چي به حد تنهاييمون بستگي داره،حتي لباسي که هر روز مي پوشيم،هر چي تنها تر،بي ريخت تر...
نامه هايش را مي خواند.با حوصله هم مي خواندبا لذتي مردانه و با عشق هم،اما جوابشان را نمي داد مي دانست اگر يک سلام خشک و خالي هم بهش بدهد،مريم دلش خوش مي شود پاي برگشتن او،از مريم جدا شده بود تا رهايش کند.از آن جور عاشقانه هاي بيهوده و خودش هم نترسد که نکند همان جور که مريم مي ترسيد،به لطافت دست زني که النگو دستش مي کرد،دل ببندد...
فروشگاه اينترنتي 30بوک