

انتشارات نيماژ منتشر کرد:
داستانهاي مجموعهي" ياسمنهاي زنانه" چندان از رويکرد اصلي داستانهاي پيشين آرش آذرپناه فاصله نگرفتهاند، توجه به زبان و موقعيتهاي منحصر به فرد همچنان جان مايهي اين داستانها را ميسازد. توجه به فرم روايت نيز در مجموعهي ياسمنهاي زنانه به زبان افزوده شده تا داستانهايي بعضا پرحوصلهتر و گاه مفصلتر را بيافريند. در سه حيطهي متفاوت داستانهاي تجربي جديدي را بيازمايد که منجر به داستانهايي شده است که نويسنده نام آنها را تفنني به زعم نويسنده، براي نخستين بار در تاريخ داستان ايراني، با يک داستان مدرن روبه رو خواهيم شد که سراسر با نثر مسجع شده است.
خفاشي تا پيش مهتابي آمد و در چندسانتي صورتشان راه آمده را برگشت و در عمق شب گم شد. زن جيغکي از پردهي جگر آورد. مرد به سوسوي ستارگان نگريست و ترسيد نورشان خاموش شود چنانکه گاهي چون سوزي کورسو ميزدند و باز جاني تازه ميگرفتند. زن گفت:چطور نميبيني شان؟ حالا همهشان آمدهاند کنار پاشويهي حوض. شر شرآب را هم نميشنوي واقعا؟ آن که قد کوتاه تر از همه است زير صنوبر بزرگ تر ايستاده با موهاي سيخ نارنجي، نگاهش کن!
مرد باز نگاه کرد. ميان صنوبرها به سياهي ميزد و مستولي بود همه تيرگي شب.
فروشگاه اينترنتي سي بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













