نظر خود را برای ما ثبت کنید
با صدای مادر كه بالای سرم نشسته بود و صدایم میكرد بیدار شدم. سلام كردم و خودم را از تخت بالا كشیدم. مادر سلامم را با خوشرویی جواب داد و گفت: - بلند شو عزیزم، مگه دانشگاه نداری؟ با چشمانی كه هنوز مست خواب بود، گفتم: - چرا، مگه ساعت چنده؟ نگاهی به ساعت انداخت و گفت: - از هشت گذشته. بلند شو مادر، دیرت میشه ها، هنوز صبونَم نخوردی. سری تكان دادم و گفتم: - باشه، الان بلند میشم. با رفتن مادر پتو را روی صورتم كشیدم و چشمانم را بستم. اصلاً دلم نمیخواست رختخوابم را ترك كنم. هنوز میل زیادی به خواب داشتم ولی با یادآوری زمان و ساعت ناچار بلند شدم. مدتی بیهدف كنار پنجرهی اتاق ایستادم و به حیاط بزرگ خانه نگاه كردم، تمام برگهای درختان ریخته بود و درختها مدتی بود كه به خواب زمستانی فرورفته بودند. محو تماشای حیاط بودم كه صدای مادر از پایین آمد: - آیدا دیرت شد، زود باش.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.