بوی خوش یاس های امین الدوله

انتشارات اشاره منتشر کرد:
هر بار که به خانه آنها مي رفت ، هيجان زده بود ، سه بار در هفته .گلي را براي کنکور آماده مي کرد. بعد از درس مي ماند ، با هم حرف ميزدند و گاهي با هم سينما مي رفتند . لحظه هاي شيريني بود.وقتي به خانه بر مي گشت ، همه فکر و خيالش پرشده بود از صحبت هاي او ، خنده هاي او ، شيريني حضور او.
زود راه افتاد . توي خانه دلش آرام نمي گرفت . باز هيجان او را گرفته بود . از خانه زد بيرون و پياده راه افتاد. از کوچه به کوچه ديگر رفت .عطر گل امين الدوله مشامش را پر کرد.دست دراز کرد و چند شاخه پر گل چيد . چه عطري داشت ، بوي خوشش کوچه را برداشته بود.
به خيابان که رسيد ، سر و صداها گوشش را پر کرد.
«نوبر بهار دارم ،چغاله بادام.»
«قند و عسل دارم لبو»
«ببرين ... ببرين ... مالمو حراج کردم.»

فروشگاه اينترنتي 30 بوک