

انتشارات شهيد کاظمي منتشر کرد:
برگشتم به حاج سعيد گفتم: «؟آخه من چطور اين بدن اربا اربا رو شناسايي کنم؟»
خيلي به هم ريختم. رفتم سمت آن داعشي، يک متر رفت عقب و اسلحه اش را کشيد طرفم، سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نيستيد؟»
به کاور اشاره کردم که مگر اون مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا اين بلا را سرش آورديد؟ حاج سعيد تند تند حرف هايم را ترجمه ميکرد.
داعشي خودش را تبرئه کرد که اين کار ما نبوده و بايد از کساني که او را برده اند «القائم» بپرسيد.
فهميدم مي خواهد خودش را از اين مخمصه نجات دهد. دوباره فرياد زدم کجاي اسلام مي گويد اسيرتان را اين طور شکنجه کنيد؟
نماينده داعش گفت: «تقصير خودش بوده»
پرسيدم: «به چه جرمي؟»
بريده بريده جواب مي داد و حاج سعيد ترجمه ميکرد:
«از بس حرصمون رو در آورد. نه اطلاعاتي به ما داد. نه اظهار پشيموني کرد، نه التماس کرد! تقصير خودش بود...!»
فروشگاه اينترنتي 30 بوک

شاید بپسندید














از این نویسنده













