

انتشارات چترنگ منتشر کرد:
فيليپ کارتر مهندسي سادهانديش، قرباني رأي نادرست دادگاه ميشود و سيستم حاکم بر زندان از او انسان ديگري ميسازد. شکنجههاي نگهبانان ساديستي و بدگماني کارتر به دوست وکيلش که براي آزادي او تلاش ميکند، بهشدت روان او را تحت تأثير قرار ميدهد. خشم، شک و تعليق همراهان هميشگياش ميشوند. آزادي کارتر با مهلکهاي پيچيدهتر همراه ميشود و او ناچار است با مسائل مربوط به همسرش به افرادي که او را در اين گرداب رها کردن دستوپنجه نرم کند.
در بخشي از اين رمان آمده است: «موني گفت: برو بالا. کارتر بالا رفت و موفي هم به دنبالش. کارتر دستهايش را پيش از اينکه به او دستور داده شود بالا گرفت. نوارهاي چرمي آستري لاستيکي و سگک داشت. موني گفت: شستها. کارتر مطيعانه شستهايش را بالا برد و ناگهان متوجه قصد موني شد. موني نوارهاي چرمي را بين بندهاي اول و دوم شستهاي او قرار داد و سگک آنها را سفت بست. نوارهاي چرمي در فواصل چهار سانتيمتري سوراخ داشت.
موني پايين آمد. «بزن زير چهارپايه» کارتر آنقدر بالا کشيده بود که روي نوک پاهايش ايستاده بود و نميتوانست به چهارپايه ضربه بزند موني ضربهاي به چهارپايه زد...».
فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













