

با آخرین نفس هایم (کتابسرای نیک)
انتشارات کتاب سرای نیک منتشر کرد:
من در آستانه این قرن، که گاهی تنها لحمهای گذرا به نظرم میرسد، پا به دنیا گذاشتم. هرچه جلوتر آمدهام سالها سریعتر گذشتهاند. وقتی از روزهای جوانیام حرف میزنم، ناچارم مدام بگویم: این مال پنجاه یا شصت سال پیش بود؛ درحالیکه حس میکنم هنوز از آن دوران دور نشدهام. اما از طرف دیگر گاهی زندگی به نظرم خیلی طولانی میآید. انگار آن پسربچه یا جوانی که آن کارها را انجام داده اصلا من نبودهام.
اکنون که به پیری و تنهایی گرفتار شدهام، آینده را تنها در حالت فاجعه یا آشوب میبینم. به نظرم میرسد که قرن ما یکسره به انحراف افتاده و به سوی نکبت و بدبختی پیش رفته است. به گمانم در آن جنگ بزرگ و ازلی سرانجام شر بر خیر پیروز شده است. عوامل زوال و نابودی کاملا مسلط شدهاند. روح بشر نه تنها به سوی کمال و روشنایی نرفته، بلکه حتی در تاریکی سیاهتری فرو غلطیده است. من به حیرتم که آن چشمههای نیکی و فرزانگی که قرار است روزی به نجات ما بیایند، از کجا خواهند جوشید؟
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
معرفی کتاب با آخرین نفسهایم اثر لوئیس بونوئل
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
جوایزی که کتاب با آخرین نفسهایم از آن خود کرده است:
معرفی کتاب با آخرین نفسهایم:
واکنشهای جهانی به کتاب با آخرین نفسهایم:
«یکی از بهترین کتابهایی که تابهحال یک فیلمساز نوشته است. بونوئل نقطهٔ عطف انسانی برای لحظهای است که اروپا با آمریکا تلاقی میکند و از طرحهای مذهبی، دینی، مالی و پیشرفتهایی میگوید که همه آنها را رؤیا میپنداشتند.» - نیو ریپابلیک
«لوئیس بونوئل زندگیهای بسیاری داشت ـ او سورئالیست، مبلغ جنگ داخلی اسپانیا، دوست هنرمندان و شاعران و فیلمساز بود. او با صراحت و شوخطبعی شگفتانگیز خود نظرات گاه تندی دربارهٔ اعضای باسواد و آوانگارد حلقهٔ اجتماعی گستردهاش از جمله پابلو پیکاسو، خورخه گارخه گاری، تیزور لوئيس، ژوژه گاری و بسیاری دیگر میداد. داستانهای رنگارنگ او از زندگیاش، مردی با تخیل بالا و تأثیر خیرهکننده را نشان میدهد.» ـ بوک ژاکت
چرا باید کتاب با آخرین نفسهایم را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب با آخرین نفسهایم:
«حافظه به همان اندازه که ضروری و پرتوان است، شکننده و ضربهپذیر هم هست. حافظه هم از سوی دشمن اصلیاش، یعنی فراموشی، تهدید میشود و هم از جانب انبوه خاطرات آشفته و پراکندهای که هر روز بر آن آوار میشوند. یک مثال بزنم: من بارها از مراسم عروسی پل نیزان، روشنفکر مارکسیست برجستهٔ دههٔ ۱۹۳۰، برای دوستانم تعریف کردهام (در این کتاب هم ماجرا را شرح میدهم.) رواق کلیسای سن ژرمن دپره جلوی چشمم زنده میشود. مهمانها را میبینم که خودم هم در میان آنها هستم، محراب کلیسا، کشیش را و ژان پل سارتر را که شاهد عقد است. همین پارسال بود که ناگهان به خود آمدم و از خودم پرسیدم: آخر چطور چنین چیزی امکان دارد؟ پل نیزان مارکسیستی بود معتقد، و همسرش هم در خانوادهای غیرمذهبی بزرگ شده بود؛ این دو نفر امکان نداشت که به ازدواج کلیسایی تن بدهند. چنین چیزی کاملاً غیرممکن است. آیا من یک خاطره را تغییر شکل دادهام؟ آیا این خاطره را از خودم ساختهام؟ آیا آن را با خاطرهٔ دیگری درهم آمیختهام؟ آیا دکور آشنای یک کلیسای معروف را روی صحنهای که شنیدهام سوار کردهام؟ واقعیت را هنوز هم نمیدانم. حافظهٔ ما زیر فشار و نفوذ دائمی تصورات و رؤیاهای ماست، و از آنجا که دچار این وسوسه هستیم که رؤیاها و خیالبافیهای خودمان را واقعی بگیریم، گاهی از دروغهای خودمان هم حقیقت میسازیم.»
«اولین کسی که در کالاندا ماشین خرید دون لوئیس گونزالس نام داشت؛ مردی لیبرالمنش که با کشیشها سخت مخالف بود. مادر او دونیا ترینیداد بیوهٔ ژنرال بود و به خانوادههای اشرافی سویل تعلق داشت. این خانم بانزاکت به خاطر دهنلقی کلفتهای خودش دچار دردسر شد. در حقیقت، او برای طهارت گرفتن از ظرف ناجوری استفاده میکرد که زنان اشرافی نجیب کالاندا با خشم فراوان، شکل آن را با دستهای خودشان شبیه یک گیتار مجسم میکردند. به خاطر همین لگن نکبت بود که آنها یک مدتی از حرف زدن با دونیا ترینیداد خودداری کردند. دون لوئیس گونزالس در زمانی که به تاکستانهای ما شته افتاده بود، نقش مهمی ایفا کرد. درختها جلوی چشم ما به سادگی میمردند، اما دهقانهای کلهشق از بیرون آوردن آنها و نشاکردن نهالهای امریکایی که در سراسر اروپا رواج پیدا کرده بود، خودداری میورزیدند. یک مهندس کشاورزی که برای مقابله با آفت کشت از تروئل آمده بود، در اتاق بزرگ شهرداری میکروسکوپی گذاشت تا همه بتوانند اصلههای آفتزده را ببینند؛ اما این کار هم نتیجهای نداد. کشاورزان باز هم به تعویض نهالها تن نمیدادند دون لوئیس برای اینکه به آنها درسی بدهد، همهٔ موهای خودش را از خاک بیرون کشید و با اصلههای تازه جایگزین کرد.»
تحلیلی بر کتاب با آخرین نفسهایم:
فهرست مطالب کتاب با آخرین نفسهایم
• خاطراتی از قرون وسطا
• طبلهای کالاندا
• ساراگوسا
• از خاطرات خواهرم
• از این دنیای فانی
• مادرید، کوی دانشگاه ۱۹۱۷ ـ ۱۹۲۵
• پاریس ۱۹۲۵ ـ ۱۹۲۹
• خواب و خیالها
• سورئالیسم ۱۹۲۶ ـ ۱۹۳۳
• امریکا ـ ۱۹۳۰
• اسپانیا و فرانسه ۱۹۳۱ ـ ۱۹۳۶
• از عشق و دلدادگی
• جنگ داخلی اسپانیا از ۱۹۳۶ ـ ۱۹۳۹
• تأملات فلسفی
• دوباره در امریکا از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۶
• هالیوود، ادامه و پایان
• مکزیک سالهای ۱۹۴۶ ـ ۱۹۶۱
• دلخوشیها و بیزاریهای من
• اسپانیا، مکزیک، فرانسه از ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۷
• آخرین نفس
اگر از خواندن کتاب با آخرین نفسهایم لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
دربارۀ لوئیس بونوئل: فیلمساز اسپانیایی

شاید بپسندید














از این مترجم













