خوب باید با واقعیت روبرو میشد. شغلهای بدتر از بریدن زاویه 45 درجه روی قطعات چوب براق، در دنیا کم نبودند. تازه مگی را هم داشت که مثل یک نعمت خدادادی از آسمان افتاده بود توی بغلش. دوتا بچه سالم و عادی داشت. شاید زندگیاش دقیقا همان چیزی نبود که در 18 سالگی تصور کرده بود، ولی زندگی چهکسی عین رویاهایش میشود؟ زندگی اغلب آدمها همینطوری پیش میرود، مگرنه؟
یکی از بهترین کتابهایی که تا حالا خوندم. آن تایلر علاقه خاصی به کتابششام در رستوران دلتنگی داره. اما به نظر من نفس عمیق، قشنگترین کتاب این نویسنده س.