نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات مرکز منتشر کرد:
از حیاط خونه که زدم بیرون پیاده رفتم طرف خونه. چند قدم که برداشتم باز اون فکر همیشگی اومد سراغم. درست نمیدونم اما از دو سال پیش که مامان و بابا از هم جدا شده بودند، هر وقت مامان را تو حیاط خونه میدیدم اون فکر مسخره میاومد سراغم. منظورم اینه که تا چند روز دلم میخاست رییس جمهوری، شهرداری، وکیلی وزیری چیزی بودم و میتونستم دستور بدم یک روز را به اسم «روز عروس» اسمگذاری کنند و تو اون روز همه زنهای شهر از پیر و جوون گرفته تا مجرد و متاهل تا بچه و بزرگ و سالم و مریض و آزاد و زندونی، همه لباس عروس بپوشند و بریزند تو خیابونهای شهر و همه جا را قرق نور کنند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
معسومیت رمانی زیبا و خواندنی از مصطفی مستور نویسنده و پژوهشگر ایرانی است. این رمان که در سال ۱۴۰۲ برای اولینبار منتشر شد ۳۲ فصل دارد و نویسنده در آن به موضوعاتی مانند زندانیشدن در زندگی روزمره، سرگردانی در دنیای مدرنِ بدون معنویت و درماندگی پرداخته است. این رمان داستان شخصیتهایی است که تنهایی و بیگانی با اجتماع را درک کردهاند و به ویژه معسومیت به شدت در شخصیتها جلوه میکند.
مصطفی مستور نویسندهای است که معمولا کارهایش با استقبال خوانندگان روبهرو میشود چون در آثارش عناصر فلسفی و عرفانی را با وقایع روزمره زندگی در هم میآمیزد. نویسنده تلاش کرده است تا شخصیتها و دیالوگهایشان در این کتاب باورپذیر از کار دربیایند. هر چند خوانندگان آثار مستور بهخاطر همین دیالوگها و شخصیتها آثارش را دوست دارند. بنابراین اگر به رمانهای ایرانی علاقه دارید، خواندن این اثر متفاوت و زیبا را از دست ندهید.
«اگه بخوام مثل این سینماییهای بیپدر و مادرِ حقهباز حرف بزنم باید بگم بهتره افراد زیر سن قانونی این کتاب رو نخونند. منظورم اینه ممکنه چیزهایی توی کتاب باشه که واسه اونهایی که سنشون کمتر از هجده ساله اصلا مناسب نباشه. این «مناسب» هم از اون کلمههای حرومزادهایه که من هیچوقت نفهمیدم پدرش کی هست و مادرش کی بوده و اصلا چهطور سر و کلهش توی کتابهای قانون پیدا شد. تا اونجا که یادم میآد من هیچوقت علاقهای به نوشتن چیزهایی که برای زیر هجدهسالهها «مناسب» نیست، نداشتهام. برعکس، همیشه فکر کردهام آدم اگه یه ذره عقل تو کلهش باشه باید سعی کنه چیزهایی بنویسه که از قضا فقط مناسب همین افراد زیر هجده سال باشند و حتی خوندنشون واسه بزرگترها ممنوع باشه. پدرم همیشه میگفت نودونه درصد آدمهای نازنین کسانی هستند که به سن قانونی نرسیدهاند و نود و نه درصد آدمهای رذل و حرومزاده کسانی هستند که مدتیه از خط هجدهسالگی گذشتهاند، حتی اگه این مدت یه روز باشه. شک ندارم اینرو تو کتابی، مجلهای، چیزی نخونده بود. گمونم از قیلمی شنیده بود یا توی حبس کسی بهش گفته بود؛ چون پدرم بیشتر عمرش یا توی سینما بود یا توی حبس. حاضرم تو هر دادگاه عادلانهای شهادت بدم که پدرم در تمام مدت پنجاه سالی که سواد خواندن داشت، حتی یه کتاب هم نخوند. حتی یه برگ کاغذ.»
«نوشتن از چیزهایی که دوست نداری بهشون فکر کنی مثل اینه که بری تو یه اتاق دربسته و با یه میلیون سوسک و موش و مارمولک زندگی کنی. کاری میکنه که مثل گرگ تیر خورده، شب تا صبح، صبح تا شب زوزه بکشی. اردلان میگه نوشتن از چیزهایی که مثل چاقو تا استخوون تو بدن آدم فرورفتهند و خاندان آدم رو جلو چشمش آوردهند، باعس میشه یه اثر هنری نفیص خلق بشه. میگه بیشتر نویسندگان شاهکارهاشون رو با نوشتن از همین چیزها به وجود آوردهند. اما اگه از من میشنوید، گور پدر هر چی شاهکار و نویسندهٔ بزرگه. گور پدر هر چی اثر هنری نفیصه. اگه داستایوفسکی به این دلیل تونسته جنایت و مکافات رو بنویسه چون تا مرز تیربارون شدن رفته، به نظر من هزارتا جنایت و مکافات هم ارزش این رو ندارن آدم بخواد به خاطرشون بره جلو جوخهٔ اعدام. با همهٔ اینها من بهش گفتم این کار رو میکنم. نه به خاطر دمل و چرک و راحتی و اینجور مزخرفات؛ به خاطر خودش. به خاطر کسی که سگ ولگردی رو وسط زمستون برده بود کنار شومینه. با این حال زیاد نمیتونم پشت سر هم بنویسم و مجبورم بعد هر چند صفحه استراحت کنم چون به خاطر تو اون کارواش خراب شده آرنج و ساعدم بدجوری به فاک رفتهند. یعنی دکترها اینجور میگن. بیشتر وقتها دستهام بیخودی شروع میکنند به درد گرفتن.»
«یارو گفت: «ببخشید، آقا ولی کسی روی سنگ قبر از اینجور چیزها نمینویسه.»
عینکی تهاستکانی روی چشمش بود و یکی از شیشههای عینکش هم شکسته بود. شبیه ژان بل بلموندو بود و بنابراین هر کودنی با اولین نگاه میتونست نتیجه بگیره یارو از اون بدبختهای عالمه که به جای هنرپیشگی تو پاریس، خلقتْ سنگ قبرنویسش کرده و بعد پرتش کرده جنوب تهران. یاد حرف ویز به تراویس تو فیلم راننده تاکسی افتادم: «یکی تو بروکلین زندگی میکنه. یکی تو ساتون زندگی میکنه. تو وکیل میشی، اون یکی دکتر میشه. یکی میمیره، یکی دیگه حالش خوبه... و مردم واسه همین متولد میشن... به هر حال دیگه هیچ راهی نداری. منظورم اینه که هممون به فاک رفتیم.»
گفتم: «اشکالش چیه؟ من که اشکالی توش نمیبینم.»
بعد چیزی گفت که حسابی از کوره در رفتم. گفت: «ضمنا “ملحق” با “ح” حمام درسته نه با “ه” هویج آقا.»
گفتم: «ببینم، تو چند کلاس سوار داری، آقای بلموندو؟»
گفت: «سلجوق، آقا. اسمم سلجوقه. سیکل دارم، آقا.»
کرهخر دو کلاس کمتر از من سواد داشت ولی حالا داشت از نوشتهٔ من ایراد میگرفت. گفتم: «شما نویسندهای، شاعری چیزی هستی؟»
انگار او را فحش داده باشم فورا و با سلابت گفت: «خیر، آقا.»
گفتم: «ببینم، این سنگ قبر مال پدر توئه یا مال پدر من؟» و بعد مدتی طولانی زل زدم توی چشمهاش.»
مصطفی مستور در کتاب معسومیت سعی دارد با جملات کوتاهاش خواننده را به عمقِ داستانی متفاوت بکشاند. شخصیتهای این کتاب جوانانی هستند که در ماجراهای زندگی گم شدهاند و به دنبال معنای زندگی میگردند. برخی از شخصیتها فکر میکنند که شاید بتوانند با یافتن عشق، معنایی در زندگی خود بیابند. این رمان دیالوگ محور است و نویسنده سعی کرده است در خلال داستانش به سؤالات و دغدغههای متفاوت و عمیق جوانان امروزه بپردازد. حرفها و پندهای عارفانه نیز از زبان شخصیتها نقل میشود. مثلا در قسمتی از رمان معسومیت، زندگی پیامبر را از دهان یکی شخصیتها میشنویم و یا دختری خیابانی دربارۀ معنای زندگی با تشبیه و کنایههای عمیق سخن میگوید. شادی و غم، پیچیدگی روابط عاطفی و انسانی و رابطۀ انسان با خدا از موضوعاتی است که در اغلب کارهای مستور دیده میشود. او این مضمونها را با رنگ و لعابی از فلسفه و عرفان در هم میآمیزد و بهنظر میرسد خوانندگان آثارش، این شیوۀ روایت را میپسندند. در رمان معسومیت نیز مازیار، راوی داستان، در حال نوشتن نمایشنامهای دربارۀ یکی از عرفای قرن هفتم است و گفتههایی از او را در رمان نقل میکند.
رمان معسومیت ماجرای دغدغههای عدهای از جوانان است. ماجرای آن از زمستان سال ۹۵ و در تهران روی میدهد و ماجرا را ابتدا از زبان مازیار، یکی از شخصیتهای رمان میخوانید. داستان روایتی از زندگی دو دوست به نام اردلان و مازیار است. مازیار مدرسه را نیمهکاره رها کرده اما به نوشتن علاقه دارد. از همان ابتدای کتاب متوجه میشود که چون مازیار تحصیلاتش را نیمهتمام گذاشته املایش خوب نیست و در متن کتاب میتوانید غلطهای مشهود او را ببینید. در همان ابتدا مازیار میگوید که این رمان را به درخواست دوستش اردلان نوشته است. نام کتاب نیز همان معصومیت است که مازیار به دلیل املای ضعفیش معسومیت نوشته است. در ادامهی رمان شما ماجرای زندگی مازیار را میخوانید؛ جوانی خسته و کلافه از زندگی که عاشق نوشتن و سینما است و برخوردی تصادفی با دوست قدیمیاش اردلان باعث میشود شروع به نویسندگی برای رادیو بکند. در این میان مازیار دختری به نام نادیا را که صدایش بسیار خوب است برای نمایشهای رادیویی به کار دعوت میکند. با ورود نادیا، داستان رنگوبویی عاشقانه به خود میگیرد.
• کتاب روی ماه خداوند را ببوس معروفترین اثر مصطفی مستور نویسندهٔ ایرانی است. این کتاب داستان پسری به نام یونس است، داشنجوی دکتری پژوهشگری علوم اجتماعی که موضوع پایاننامهاش را علت خودشی دکتر محسن پارسا انتخاب کرده است. این دکتر از طبقه بیست و چندم یک برج خود را پایین انداخته است. در این میان همسر یکی از دوستان صمیمی یونس نیز میمیرد و او دچار ابهامات و پرسشهای فلسفی دربارهٔ وجود خدا و معنای هستی میشود.
• کتاب استخوان خوک و دستهای جذامی اثر دیگری از مصطفی مستور نویسندهٔ ایرانی است که بهترین رمان سال ۱۳۸۳ شد. این رمان دربارهٔ ساکنان مختلف یک برج مسکونی است و نویسنده در این کتاب به داستان زندگی این آدمها پرداخته است که هر کدام مشکلات و داستانهای خودشان را دارند.
• کتاب عشق و چیزهای دیگر اثری عاشقانه از مصطفی مستور نویسندهٔ ایرانی است. این کتاب داستان زندگی یک جوان اهوازی است که بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ فیزیک تصمیم میگیرد در تهران بماند و زندگی و آیندهٔ خود را در این شهر بسازد اما ماجراهایی غیرقابلپیشبینی زندگی او را کاملاً دگرگون خواهد کرد. نویسنده در این کتاب به مسائلی مانند جنگ، عشق و انتقام پرداخته است.
مصطفی مستور داستاننویس، پژوهشگر و مترجم ایرانی در سال ۱۳۴۳ در اهواز به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در رشتهٔ مهندسی عمران در دانشگاه شهید چمران اهواز شروع کرد و دورهٔ کارشناسی ارشدش را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در همین دانشاه به پایان رساند. اولین اثر این نویسنده «دو چشم خانهٔخیس» بود که در سال ۱۳۶۹ منتشر شد و در همان سال در مجلهٔ «کیان» به چاپ رسید. اولین و معروفترین رمان این نویسنده «روی ماه خدواند را ببوس» است؛ داستانی که بر پایهٔ اصول فلسفی نوشته شده و نویسنده در آن سعی کرده است تا افکار دینی، معرفتشناسی و جامعهشاسی را از زبان شخصیتهای داستانش مطرح کند. مصطفی مستور نویسندهٔ محبوبی است و در میان کتابخوانان طرفداران زیادی دارد. بیشتر کتابهای وی مجموعه داستانهای کوتاه هستند. مستور نمایشنامه نیز نوشته و به زبان انگلیسی نیز مسلط است و چندین ترجمه هم در کارنامهٔ خود دارد. چند مجموعه داستان کوتاه و یک کتاب در مورد کارگردان محبوبش کیشلوفسکی از عناوینی هستند که ترجمه کرده است. مستور گاهی هم شعر میگوید و از او یک محموعه شعر نیز به چاپ رسیده است. این نویسنده در سالهای ۷۹ و ۸۰ برای نوشتن رمان «روی ماه خداوند را ببوس» برندهٔ جایزهٔ بهترین رمان سال از جشنوارهٔ قلم زرین شد. همچنین این نویسنده لوح تقدیر از نخستین مسابقهٔ داستاننویسی صادق هدایت را دریافت کرده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.