%21


خانه خواب
3٫0
(9)
0 نظر
نویسنده:
مترجم:
قیمت:
94٬800 تومان
120٬000
دفعات مشاهده کتاب
734
علاقهمندان به این کتاب
6
میخواهند کتاب را بخوانند.
0
کتاب را پیشنهاد میکنند
0
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
0
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات نیماژ منتشر کرد:
رمان «خانهی خواب» یکی از مهمترین آثار جاناتان کو است که در سال ۱۹۹۸ برندهی جایزهی معتبر مدیسی فرانسه برای بهترین رمان خارجی شد.
«زبان خائن است. یک جاسوس دوجانبه است که نیمههای شب، بیخبر، این سو و آن سوی مرزها میرود. برف سنگینی است در یک کشور خارجی، که شکل و شمایل واقعیت را زیر دامن ابرمانند و مبهم خود پنهان میکند. یک سگ چلاق است که هیچ وقت چیزهایی را که به او آموزش میدهیم یاد نمیگیرد. بیسکویتی زنجبیلی است که مدتی بسیار طولانی، در چای انتظارات و آرزوهای ما غوطه ور میشود، از هم میپاشد و به نیستی میرسد. زبان قارهای گمشده است.»
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
مترجم
نشر
شابک
9786003675032
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
368 صفحه
نوبت چاپ
3
وزن
375 گرم
سال انتشار
1399
معرفی کتاب خانهی خواب اثر جاناتان کو
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
خانهی خواب از سایت گودریدز امتیاز ۳.۹ از ۵ را دریافت کرده است.
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
خانهی خواب از سایت آمازون امتیاز ۴.۱ از ۵ را دریافت کرده است.
جوایزی که کتاب خانهی خواب از آن خود کرده است:
• برندۀ جایزۀ معتبر مدیسی فرانسه برای بهترین رمان خارجی
• برندهٔ جایزهٔ بهترین ادبیات داستانی انجمن نویسندگان در انگلستان
• برندهٔ جایزهٔ بهترین ادبیات داستانی انجمن نویسندگان در انگلستان
معرفی رمان خانهی خواب:
خانهی خواب یکی از برجستهترین و مهمترین آثار جاناتان کو نویسندهٔ انگلیسی است که در سال ۱۹۹۷ برای اولینبار منتشر شد. نویسنده در این کتاب داستان زندگی چهار دانشجو را دنبال میکند که در دههٔ هشتاد در کالج با یکدیگر آشنا شده بودند و اعضای این گروه، هر کدام بار سنگینی از ویژگیهای شخصیتی جذاب و روانرنجوری را به دوش میکشند. آنها که در خوابگاه با یکدیگر آشنا شدهاند، پس از سالها متوجه میشوند که زندگیشان هنوز هم به یکدیگر مرتبط است. داستان این کتاب حول موضوعاتی مانند رویاها، اختلالات خواب و مرزهای بین واقعیت و توهم میچرخد.
واکنشهای جهانی به رمان خانهی خواب:
«طرح پیچیده و خلاقانهٔ این کتاب قابل تحسین است.. یک طنز ماهرانه... یک داستان عاشقانهٔ عجیب و تلخ.» - وال استریت ژورنال
«این رمان کمی شما را نگران میکند، گاهی تحریکتان میکند و گاهی نیز خنده بر لبتان میآورد... کو با زبان طنز خود توانسته ترسهای عمیق یک انسان را به تصویر بکشد.» - بررسی کتاب لسآنجلس تایمز
«جاناتان کو، عاشقانهای شوخ و جذاب نشوته است که این باور قدیمی که زندگی یک رویا است را دوباره زنده میکند.» - بررسی کتاب نیویورک تایمز
«یک داستان مضحک حماسی که از ترکیب عشق و طنز نوشته است و همچنین داستانی است که به شدت خندهدار است و عمیقاً بر شما تأثیر میگذارد... عشق، لطافت، محبت: خانهی خواب با این ویژگیها میدرخشد و آنها را تعالی میبخشد.» - سانفرانسیسکو کرونیکال
«این رمان کمی شما را نگران میکند، گاهی تحریکتان میکند و گاهی نیز خنده بر لبتان میآورد... کو با زبان طنز خود توانسته ترسهای عمیق یک انسان را به تصویر بکشد.» - بررسی کتاب لسآنجلس تایمز
«جاناتان کو، عاشقانهای شوخ و جذاب نشوته است که این باور قدیمی که زندگی یک رویا است را دوباره زنده میکند.» - بررسی کتاب نیویورک تایمز
«یک داستان مضحک حماسی که از ترکیب عشق و طنز نوشته است و همچنین داستانی است که به شدت خندهدار است و عمیقاً بر شما تأثیر میگذارد... عشق، لطافت، محبت: خانهی خواب با این ویژگیها میدرخشد و آنها را تعالی میبخشد.» - سانفرانسیسکو کرونیکال
چرا باید رمان خانهی خواب را بخوانیم؟
این رمان به دلیل داستانسرایی استادانه، ساختار پیچیده و کاوش عمیق در روابط انسانی و ضمیرناخوادآگاه انسان بسیار ارزشمند است. جاناتان کو به طرز ماهرانهای طنز، احساسات و تفسیرهای اجتماعی تند را با هم ترکیب کرده است تا روایتی هم تفکربرانگیز و هم عمیقاً درگیرکننده خلق کرده باشد. این رمان با شخصیتهای منحصربهفرد خود خوانندگان را به چالش میکشد تا دربارهٔ موضوعاتی مانند عشق، وسواس و خط باریک بین واقعیت و رویا فکر کنند.
جملات درخشانی از کتاب خانهی خواب:
«بهنظر میآمد که دعوای آخرشان بود. با اینکه انتظار داشت بعد از چند روز یا نهایتاً چند هفته، دلخوری و ناراحتیاش فروکش کند، اما هیچ تغییری ایجاد نشده بود. همهچیز، تقصیر طرف مقابل بود و زیر بار هم نمیرفت. همهی سعیاش را کرده بود تا اوضاع منطقی و مسالمتآمیز پیش برود، اما فایدهای نداشت و هر چیزی که میگفت علیه خودش استفاده میشد. چطور به خودش اجازه داده بود بحث شبی را پیش بکشد که با جنیفر به کافه «هفتمون» رفته بود. چطور جرأت کرده بود دربارهی کادویی که داده بود، اظهارنظر کند؟ و چطور جرأت کرد دربارهی مادرش حرف بزند ـ مادرش از بین این همه آدم! ـ و محکومش کند به این که زیاد به مادرش سر میزند؟ طوری که بالغ بودن و حتی مردانگیاش را زیر سؤال ببرد... به روبهرو خیره شد و اصلاً حواسش به بقیهی آدمهایی که پیاده، کنارش راه میرفتند، نبود. حرفهای او در سرش تکرار میشد و با خودش گفت: «فاسد». و بعد دندانهایش را به هم فشار داد و با صدای بلند گفت: «زنیکهی فاسد!» بعد کمی حالش بهتر شد. اشدون، پرصلابت و ریشهدار، در فاصلهی بیست یاردی صخرهها جا خودش کرده بود؛ نقطهای که بیش از صدها سال از آنجا تکان نخورده بود. مرغهای دریایی دور منارههای قدیمی، آنقدر میچرخیدند و مرثیهسرایی میکردند که صدایشان میگرفت.»
«پنتر! اولین کلمهای بود که در بحثشان، توجهاش را جلب کرد. سعی کرد ببیند چه کسی این کلمه را گفت. این اسم با لحنی پر از تردید، از دهان زنی بیرون آمد که لیوان آب سیب را در دستش گرفته بود و در دست دیگرش، سیگار نصفهای داشت. موهایش کوتاه و سیاه پرکلاغی بود و در اعضای صورتش، فک برجسته و چشمهای تیرهرنگش خودنمایی میکرد. سارا کموبیش او را شناخت. چند باری در کافه والادون، او را دیده بود، اما اسمش را نمیدانست. بعدها متوجه شد که اسمش ورونیکا است. آن زن، در ادامه گفت: «خیلی پیش پاافتاده است.» بعد، چشمهایش را بست و به سیگارش پک زد. لبخند میزد، شاید بحث را خیلی سادهتر از چیزی گرفته بود که دانشجوی روبهرویش فکر میکرد، دانشجویی که لاغر و رنگپریده بود و موضوع به نظرش خیلی جدی میآمد. ورونیکا ادامه داد: «آدمهایی که هیچچیز دربارهی تئاتر نمیدونن، همیشه طوری دربارهی پینتر حرف میزنن که انگار یکی از بهترینهاست.»
دانشجو گفت: «بسیار خب. قبول دارم که در موردش اغراق شده و همین هم چیزی رو که من گفتم اثبات میکنه.»
«چیزی رو که تو گفتی اثبات میکنه؟»
«فرم نمایشهای پساجنگ در بریتانیا.»»
«صدای لرزان و پر از ترس سارا، توجهشان را جلب کرد: «نه، اینطور نیست. برای من واقعاً اتفاق افتاده؛ دقیقاً همین چیزی که دربارهش حرف میزنین.» نگاهش را پایین آورد و چشمهایش را دید که روی سطح سیاه قهوهاش منعکس شده بودند. ادامه داد: «ببخشید، اسم هیچ کدومتون رو نمیدونم. حتی نمیدونم چرا این حرفها رو به شما زدم. فکر کنم بهتره برم.» از جایش بلند شد. احساس مشتزنی را داشت که گوشهی رینگ، گیر افتاده است. گوشهی میز در ران پایش فرو رفت؛ خودش را بهزور، مثل دستوپا چلفتیها، از بین دانشجو و کسی که لهجهی استرالیایی داشت، رد کرد. صورتش داشت آتش میگرفت. شک نداشت که همهی آنها طوری به او نگاه میکردند که انگار عقلش را از دست داده است. به سمت صندوق کافه که میرفت، هیچکس هیچ چیزی نگفت، اما وقتی دنبال پل خرد میگشت (اسلاتری، صاحب کافه، خیلی خشک و بیتفاوت یک گوشه نشسته بود.) احساس کرد یک نفر دستش را روی شانهاش گذاشت. وقتی برگشت، ورونیکا را دید که داشت لبخند میزد. لبخند ورونیکا، گرم و دوستداشتنی بود و با لبخندی که پشت میز، تحویل رقبایش میداد، تفاوت زیادی داشت.»
«پنتر! اولین کلمهای بود که در بحثشان، توجهاش را جلب کرد. سعی کرد ببیند چه کسی این کلمه را گفت. این اسم با لحنی پر از تردید، از دهان زنی بیرون آمد که لیوان آب سیب را در دستش گرفته بود و در دست دیگرش، سیگار نصفهای داشت. موهایش کوتاه و سیاه پرکلاغی بود و در اعضای صورتش، فک برجسته و چشمهای تیرهرنگش خودنمایی میکرد. سارا کموبیش او را شناخت. چند باری در کافه والادون، او را دیده بود، اما اسمش را نمیدانست. بعدها متوجه شد که اسمش ورونیکا است. آن زن، در ادامه گفت: «خیلی پیش پاافتاده است.» بعد، چشمهایش را بست و به سیگارش پک زد. لبخند میزد، شاید بحث را خیلی سادهتر از چیزی گرفته بود که دانشجوی روبهرویش فکر میکرد، دانشجویی که لاغر و رنگپریده بود و موضوع به نظرش خیلی جدی میآمد. ورونیکا ادامه داد: «آدمهایی که هیچچیز دربارهی تئاتر نمیدونن، همیشه طوری دربارهی پینتر حرف میزنن که انگار یکی از بهترینهاست.»
دانشجو گفت: «بسیار خب. قبول دارم که در موردش اغراق شده و همین هم چیزی رو که من گفتم اثبات میکنه.»
«چیزی رو که تو گفتی اثبات میکنه؟»
«فرم نمایشهای پساجنگ در بریتانیا.»»
«صدای لرزان و پر از ترس سارا، توجهشان را جلب کرد: «نه، اینطور نیست. برای من واقعاً اتفاق افتاده؛ دقیقاً همین چیزی که دربارهش حرف میزنین.» نگاهش را پایین آورد و چشمهایش را دید که روی سطح سیاه قهوهاش منعکس شده بودند. ادامه داد: «ببخشید، اسم هیچ کدومتون رو نمیدونم. حتی نمیدونم چرا این حرفها رو به شما زدم. فکر کنم بهتره برم.» از جایش بلند شد. احساس مشتزنی را داشت که گوشهی رینگ، گیر افتاده است. گوشهی میز در ران پایش فرو رفت؛ خودش را بهزور، مثل دستوپا چلفتیها، از بین دانشجو و کسی که لهجهی استرالیایی داشت، رد کرد. صورتش داشت آتش میگرفت. شک نداشت که همهی آنها طوری به او نگاه میکردند که انگار عقلش را از دست داده است. به سمت صندوق کافه که میرفت، هیچکس هیچ چیزی نگفت، اما وقتی دنبال پل خرد میگشت (اسلاتری، صاحب کافه، خیلی خشک و بیتفاوت یک گوشه نشسته بود.) احساس کرد یک نفر دستش را روی شانهاش گذاشت. وقتی برگشت، ورونیکا را دید که داشت لبخند میزد. لبخند ورونیکا، گرم و دوستداشتنی بود و با لبخندی که پشت میز، تحویل رقبایش میداد، تفاوت زیادی داشت.»
خلاصهٔ رمان خانهی خواب:
رمان خانهی خواب زندگی درهم تنیدهٔ چندین شخصیت را دنبال میکند که از طریق اشدون به هم متصل شدهاند، ساختمانی که از یک اقامتگاه دانشجویی به یک کلینیک خواب تبدیل شده است. روایت این رمان در دو خط زمانی پیش میرود: اولی در دههٔ ۱۹۸۰ میگذرد و داستان زندگی چندین دانشجو را روایت میکند و دیگری زندگی همین دانشجویان را در دههٔ ۱۹۹۰ نشان میدهد. سارا نارکولپسی (خوابتاخته) است که رؤیاهای واضحی میبیند و آنها را با رویدادهای واقعی اشتباه میگیرد. رابرت بهخاطر سوءتفاهمهایی که از وضعیت سارا بهوجود میآید، زندگیاش برای همیشه تغییر میکند و عشق نافرجامش به سارا، زندگی او را شکل داده است. تِری منتقد سینما است که شبها تا صبح بیدار میدادند و مدام فیلم تماشا میکند و بهشدت به تماشای فیلم علاقه دارد و حالا دچار بیخوابی شده است. و دکتر گرگوری که بسیار وضعیت ناپایداری دارد خواب را یک بیماری کوتاهکنندهٔ زندگی میداند که باید آن را ریشهکن کند. این چهار دوست که در کالج با یکدیگر آشنا شده بودند، پس از ۱۰ سال دیدن خوابهای غمانگیز و تجربهٔ رویاهای از دست رفته، دوباره دور هم جمع میشوند تا بلکه بتوانند با اختلالات خود مقابله کنند. داستان این شخصیتها حول محور دکتر دادان متخصص خواب میچرخد و آنها پس از مدتی متوجه میشوند که نه عشق، نه دیوانگی و نه وسواس آنها هرگز قرار نیست که آرام بگیرد.
اگر از خواندن کتاب خانهی خواب لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب نمایشگاه پنجاه و هشت دهمین اثر جاتان کو و رمانی پرکشش است که در آن ماجراهای توماس فولی را روایت میکند. او در نمایشگاه بروکسل و در اولین گردهمایی بینالمللی بعد از جنگ جهانی دوم شرکت میکند ولی او که در لندن زن و بچه دارد، زندگی لندنیاش را با محیط زندگی در نمایشگاه کاملاً در تضاد میبیند و در تکاپو است تا جایگاه واقعی خودش را پیدا کند.
• کتاب تنهایی هولناک مکسول سیم اثر دیگری از جاناتان کو نویسندهٔ بریتانیایی است. در این کتاب انسانها توانستهاند راههای مختلفی را اختراع کنند تا آدمها با یکدیگر حرف نزنند و مردم بهجای اینکه با هم صحبت کنند یا همدیگر را ببینند، تنها از طریق پیام با هم در ارتباطند. نویسنده این کتاب را برای پیشبینی وضعیت جامعهای اسیر تکنولوژی نوشته است.
• کتاب محفل عوضیها ششمین رمان جاناتان کو نویسندهٔ انگلیسی است که برندهٔ جایزهٔ معتبر «اوری من وودهاوس» شد. این کتاب داستانی خاطرهانگیز از دههٔ هفتاد بریتانیا است و نویسنده از نوجوانی و مدرسه تا بزرگسالی و سیاست شخصیتهایش را دنبال کرده است.
• کتاب تنهایی هولناک مکسول سیم اثر دیگری از جاناتان کو نویسندهٔ بریتانیایی است. در این کتاب انسانها توانستهاند راههای مختلفی را اختراع کنند تا آدمها با یکدیگر حرف نزنند و مردم بهجای اینکه با هم صحبت کنند یا همدیگر را ببینند، تنها از طریق پیام با هم در ارتباطند. نویسنده این کتاب را برای پیشبینی وضعیت جامعهای اسیر تکنولوژی نوشته است.
• کتاب محفل عوضیها ششمین رمان جاناتان کو نویسندهٔ انگلیسی است که برندهٔ جایزهٔ معتبر «اوری من وودهاوس» شد. این کتاب داستانی خاطرهانگیز از دههٔ هفتاد بریتانیا است و نویسنده از نوجوانی و مدرسه تا بزرگسالی و سیاست شخصیتهایش را دنبال کرده است.
دربارۀ جاناتان کو: نویسندهٔ انگلیسی

جاناتان کو نویسندهٔ بریتانیایی در ۱۹۶۱ در بیرمنگام به دنیا آمد. او در مدرسهٔ کینگ ادوارد و کالج ترینیتی کمبریج تحصیل کرده و در رشتهٔ ادبیات انگلیسی در مقطع دکتری فارغ التحصیل شده است. در آثارش دل مشغولیهای سیاسی، اجتماعی و آخرالزمانی دارد و در کنار نوشتن و تدریس در دانشگاه به طور حرفهای موسیقی کار میکند، ترانه مینویسد و پیانو مینوازد. رمانهای جاناتان کو علاوه بر اقبال عمومی چشمگیر خوانندگان در انگلستان و دیگر کشورها تحسین منتقدان ادبی را هم برانگیختهاند و جوایز زیادی را برای او به ارمغان آوردهاند. او در این رمانها با زبانی طنز و گزنده زندگی اجتماعی سیاسی جامعه مدرن بریتانیا را به نقد میکشد و با تخیلی منحصر به فرد آیندهای برای این جامعه اسیر تکنولوژی پیش بینی میکند که یادآور آثار بزرگ آخرالزمانی تاریخ ادبیات هستند. «تنهایی هولناک مکسول سیم» یکی از این رمان هاست که سال ۲۰۱۰ منتشر شد و در بریتانیا و دیگر کشورهای جهان در صدر فروش آثار ادبی قرار گرفت. سال ۲۰۱۵ کارگردان فرانسوی، میشل لکلرک، فیلمی بر اساس این رمان ساخت به نام «زندگی بسیار خصوصی آقای سیم» که یک کمدی دراماتیک موفق بود. کو علاوه بر رمان، زندگینامهای از رماننویس تجربی بریتانیایی بی.اِس جانسون نوشته است که در سال ۲۰۰۵ جایزهٔ «ساموئل جانسون» را دریافت کرد.
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم














94٬800 تومان
120٬000
%21