ویلان (نشرعلی)

(2)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
546

علاقه مندان به این کتاب
3

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
3

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب ویلان

نشر علی منتشر کرد:
بنیامین اخم کمرنگی کرد و همانطور که به صورت بهت زده اش نگاه می کرد، گفت: بدیع هستم!
رها لال شده بود!
عطر بنیامین کلا فضا را پر کرده بود.
بنیامین روی مبل نشست. مبل چرمی با صدای پیسی تو رفت. چشم چرخاند و کل اتاق را در چند ثانیه ی کوتاه ورانداز کرد!
ساده و جمع و جور!
بوی رنگ هنوز می آمد.
لولای در هم روغن نخورده بود!
رها همچنان بر و بر نگاهش میکرد! بنیامین نگاهی به صورت بی رنگ و رویش انداخت و با تک سرفه ای گفت: تبریک میگم.
رها دهانش را باز کرد تا حرف بزند!
صدایش گم شده بود...
دهانش را بست... گلویش خشک خشک بود.
بنیامین خودش توضیح داد: بابت تاسیس شرکت جدید!
رها باز سرش را تکان داد.
با دستهای لرزان بورشورها را باز کرد. زیر نگاه تیز بنیامین نمی توانست مانع رعشه ی دستهایش شود!
بنیامین با خونسردی گفت: این بورشورها مال سال هشتاد و نه هست. برای یه شرکت تازه تاسیس کار کردیم. محصولات فروش خوبی داشت اما کیفیت باعث شد فروش متوقف بشه!
رها چشم از بورشورها برداشت و در نگاه بنیامین خیره شد و با لحن گرفته و آهسته ای پرسید: حالتون خوبه؟!
بنیامین با تعجب یک تای ابرویش را بالا برد و گفت: البته! چطور؟!
رها با همان صدا گفت: اولش حالتون رو نپرسیدم! بنیامین پوزخند کمرنگی زد و با تک سرفه ای خنده اش را جمع و جور کرد و گفت: بله ممنون.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

    • نوع کالا
    • دسته بندی
    • موضوع اصلی
    • موضوع فرعی
    • نویسنده
    • نشر
    • شابک
    • زبان کتاب
    • قطع کتاب
    • جلد کتاب
    • تعداد صفحه
    • وزن
    • نوبت چاپ
    • سال انتشار
    • فارسی
    • رقعی
    • شومیز
    • 880 صفحه
    • 810 گرم
    • 2
    • 1398

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی