

انتشارات نیماژ منتشر کرد:
سمیرا آرامی متولد خرداد 1364 است.
داستانهای او تصویری و دیالوگمحور است. روابط انسانی، عشق، زندگی و گاهی ظلم به زن وحتی فروش فرزند را چنان صمیمی روایت میکند که خواننده را در جایجای داستان با خود همراه میکند. قلم او سرشار از طنز است و پر از شیطنتهای کودکانه. هر کدام از داستانهای این مجموعه برندهی جوایز متعدد جشنوارههای ملی همچون؛ مقام اول جایزهی داستان تهران، مقام اول جشنوارهی داستانهای ایرانی، مقام اول جشنوارهی ملی جوان ایرانی، مقام اول کنگرهی شعر و قصهی جوان هرمزگان، مقام اول جایزهی نیمروز، مقام اول جایزهی شهر کتاب، مقام اول جایزهی ادبی اصفهان، برگزیدهی جایزهی ادبی بیهقی، برگزیدهی جایزهی ادبی بوشهر و... بودهاند.
-راستی گفتید دربست تا کجا؟
زن شیشهی ماشین را پایین کشید و باد پیچید لابهلای موهای بلوندش:
-دروازه غار
چراغ سبز شد و راننده دنده را پُر کرد و با نوک پا پدال گاز را فشار داد.
-چند روزی توی باغچه بسته بودمش. اسمش رو گذاشته بودم خرمایی. نه اینکه رنگش خرمایی باشه. نه! توی سفیدی چشماش دوتا خرما داشت و پشت آن خرماها انگار چیزی بود که وقتی صدایش میکردی نگاهت میکرد.
زن در سبد چوبی را برداشت و نگاهی به خروس انداخت.
-کمتر مردی دیدم که جذب نگاه خرمایی بشه! از خیلی مردا شنیدم که میگن چشم زن، باید سگ داشته باشه و آدمو بگیره!
راننده کلاه لبهدارش را عقب کشید و دوتا مردمک سیاه چشمانش را انداخت توی آینهی وسط و دنبال سگی گشت.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













