این دو بریده از کتاب مثل یک پیام بازرگانی هستند “شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.” «آیا در زندگی شکست خوردهاید لااقل در مرگتان موفق باشید.»
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات چشمه منتشر کرد:
داستان از جایی آغاز میشود که یک اشراف زادهی وان، که از قضا خود و خانوادهاش در منطقه به دلیل خدماتشان به روستاییان محبوبیت دارند، برای گشت و گذاری عازم روستا میشود، دهکدهای که درگیرِ قحطی هم هست. آن جا، طیِ بحثی، متهمش میکنند که او از پروسیها حمایت کرده… داستان در عرض چند ساعت میگذرد و هر لحظهاش آبستنِ اتفاقی عجیب است. و راوی مردمانی که همه چیز را فرموش کردهاند و فقط میخواهند خشمشان را فرو بنشانند. یک رئالیسم سیاه نفس گیر…
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب آدمخواران از سایت گودریدز امتیاز 3.6 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب آدمخواران از سایت آمازون امتیاز 4.7 از 5 را دریافت کرده است.
آدمخواران رمان کوتاه و تکاندهندۀ دیگری از ژان تولی، نویسندۀ معروف فرانسویست که با رمان کوتاه و پرفروش مغازهٔ خودکشی در ایران به شهرت رسید. کتاب آدمخواران با عنوان فرانسوی Mangez-le si vous voulez در سال 2009 منتشر شد. این رمان در ژانر رئالیسم سیاه نوشته شده و در دستهٔ رمانهای تاریخی و ترسناک قرار میگیرد و برگرفته از جنایتی واقعی و هولناک است که در سال 1870 در فرانسه رخ داد. میتوان حضور درد و رنج را لابهلای تمام صفحات این کتاب حس کرد.
«ژان تولی یکی از شرمآورترین داستانهای تاریخی فرانسه در قرن نوزدهم را در این کتاب جذاب بازسازی کرده است.» - کیرکاس ریویوز
«رمان آدمخوارانِ ژان تولی با پایبندی به حقایق شناختهشده، توضیحی آسان برای آنچه اتفاق افتاده ارائه نمیدهد اما تبدیل یک روستای معمولی به جهنمی بر روی زمین به طرز عجیبی شوکهکننده است.» - فایننشال تایمز
«تولی در رمان آدمخواران بر شادی و شرارت تمرکز کرده است. رمانهای او معمولاً مملو از خشونت و هولناک هستند. با اینحال، او با زبانی طنز داستانهایش را در فضایی عجیب به پیش میبرد.» - ایندیپندنت
«توجه واضح تولی به مردم عادیای که به طور غیرقابل باوری تبدیل به هیولا میشوند، مدتها پس از خواندن در ذهن شما باقی خواهد ماند.» - پابلیشرز ویکلی
شما در این کتاب شاهد ساعتهای پایانی عمر یک انسان هستید که به بدترین نحو شکنجه و کشته میشود و نویسنده شکنجهها را با جزئیات کامل در کتاب شرح داده است. برای همین شاید پس از خواندن این کتاب و روبهرو شدن با چنین وقایع هولناکی کمی اذیت شوید اما سبک ژان تولی چنین است. او با آزاررساندن پیامش را به خواننده منتقل میکند و همین سبک او را تبدیل به نویسندهای منحصربهفرد کرده است.
«چه روز قشنگی!»
مرد جوان کرکرهٔ پنجرهٔ اتاقش را باز کرد. پردههای مَلمل از دوست پنجره پرپر زد. اتاق او در طبقهٔ بالای یک عمارتِ قرنهفدهمی بود. چشمان جوان به منظره خیره ماند. گوشهای از منطقهٔ لیموزَن انگار اشتباهی به پریگو چسبیده بود. در دشتِ تا افق گستردهٔ پیشِ رویش درختانِ بلوطْ پراکنده بودند. پشتسرش، ساعتِ بالای بخاریِ هیزمی، رأس ساعت سیزده، یکبار به صدا در آمد. «این چه وقت بیدار شدن است؟ ناسلامتی تازه معاون شهردارِ بوساک شدهای. موقعی که من شهردار بودم خیلی زودتر از اینها بلند میشدم.» صدا از باغ بود: صدایی ژرف و پُرطنین که از زیر یک درخت شاهبلوطِ کهنسال میآمد. «داشتم وسایلم را جمع میکردم که به نیزون ببرم، پدر.»
مادر از زیر سایهٔ درخت گفت «آمِدی، سربهسر پسرمان نگذار. نگاهش کن، دستکم لباسش را پوشیده و حاضر شده.»
زن خودش را باز زد و ادامه داد «آلنجان! با این لباسهای نو چهقدر قشنگ شدهای. راستی یادت نرود کلاه حصیریت را برداری. بیرون جهنم است.»
آلن کلاه حصیریش را از روی میز برداشت و پایین رفت. راهپله بوی تند واکس میداد. چکمههای چرم و نرمِ جلاخوردهاش کنار پلکان بود. گُلمیخ کجِ پاشنهٔ کفشش نشان از لنگیِ مختصر و راه رفتنی شُلووِل میداد. فرشینهآی پوسیده و مندرس بر دیوارِ سرسرا آویخته بود. آلن لحظهای روبهروی تابلو نقاشیای ایستاد که تصویری از بازار و میدانِ روستایی خالی از سکنه در آن نقش بسته بود.»
«در مسیر، آلن غرق در رؤیا بود و آرام و سبکبار به مناظر اطرافش مینگریست. اسبش یورتمه میرفت و یال پریشانش در باد پیچوتاب میخورد. جادهی خاکی را تاکستانهای مست محصور کرده بودند و آفتاب داغ میکوشید خوشههای انگور را پرورده و شیرین کند. گرمای خفهکننده دهان زنجرهها را هم بسته بود. چشمانِ آلن سنگین شد و شروع کرد به چرت زدن. زیبای خفته میخوابد. سیندرلا چرت میزند. همسر ریشآبی چهطور؟ منتظر برادرانش میماند. بدانگشتی، دور از آن غول بسیار زشت، روی چمنها دراز میکشد. وقتی چشمانش را باز کرد، سیل جمعیت را پیشِ روی خود دید: از تاجر و پیشهور گرفته تا کارگر و دستفروش، همه مثل گلهی غاز یکجا در این بازار جمع شده بودند. برخی ایستاده بودند. برخی دیگر خرهایشان را میکشیدند؛ عدهای گاری به دست داشتند و به جشن میرفتند. خلاصه بازار شام بود. آلِن خودش را توی جمعیت چپاند و دو کشاورز اهل منزاک را شناخت. «سلام اِتییِن کامپو. چهطوری ژان؟» برادران کامپو به رسمِ ادب کلاهشان را از سر برداشتند.»
«کهنهفروش پیر قَپانش را بین پاهایش گرفته بود و با بطری شرابی که در دست داشت، شوریده و درمانده مینمود. از اینکه پسرش را به خاطر مقداری پول فروخته بود تا جانشین کسی دیگر شود، بسیار آشفته بود. صدای مردم بیشتر و بلندتر میشد. گروههای کوچک دور هم جمع میشدند. هوا به گرمیِ تنور بود. آلن با روستاییانی که به نظر مهربان میرسیدند حالواحوال میکرد و با آنها دست میداد. خُردهمالکانی مثل خودش توی جمعیت میچرخیدند و دنبال معامله میگشتند. آنها را میشد خیلی راحت از برق انگشترهای نفیسشان تشخیص داد. میایستادند و با کارگرانشان چانه میزدند و صحبت دربارهی جزئیات معامله را به روز سنمیشل موکول میکردند ـ سنمیشل روزی بود که اربابورعیت به تسویه حسابِ سالیانه میپرداختند. پییِر آنتونی، همسایه و دوستِ آلن، به او نزدیک شد و گفت «آهای آلن! میخواستم بابت انتخابت در شورای شهرِ بوساک بهات تبریک بگویم. نمایندهای بهتر از تو نمیشد به آنجا بفرستیم.» ژان فردیک، سنگتراش اهلِ بوساک، هم جلو آمد و گفت «پدرت باید خیلی به خودش افتخار کند!»»
رمان آدمخواران یکی از سیاهترین و وحشتناکترین کتابهایی است که میتوان خواند. این کتاب بر اساس یک واقعهٔ تاریخی نوشته شده است که در آن جوانی بیگناه به نام آلن دو مونی قربانی سوءتفاهم مردم میشود. ژان تولی به جنبۀ سیاه تاریخ علاقهمند است. همیشه سعی میکند وحشت بر فضای داستانش حاکم باشد. در کتاب آدمخواران نیز مفاهیم جمعیت و مردم را که تداعی نوعی همبستگی و اتحاد است وارونه کرده و برای همین در رمانش دیگر اثری از اتحاد و آرامش نیست بلکه مفهوم جمعیت و مردم، وحشت به جان خواننده میاندازد. ژان تولی در کتابش همه چیز را با جزئيات و دقیق توصیف کرده و این کتاب درواقع گزارش قتلی است که نویسنده سعی کرده کمی حال و هوای رمانتیک به آن ببخشد. نثر ژان تولی در داستان افت و خیز زیادی دارد. گاهی شاعرانه میشود و گاهی هم درگیر جزئيات گزارش بیروح پلیس یا دادگاه میشوید. در واقع شرح شکنجه، کتک زدن، قتل و آدمخواری فقط ظاهر ماجرای کتاب آدم خواران است. نویسنده در کتاب نشان داده است که چگونه سوءتفاهم و مجموعهای از حوادث باعث میشود روح، عاطفه، احساسات و شخصیت یک انسان خُرد و نابود شود و انسانها چگونه میتوانند ناممکنترین و دهشتناکترین جنایات را در حق همنوعان خود روا بدارند. همچنین نویسنده در این کتاب سعی کرده نشان دهد که مشکلات اقتصادی و معیشتی چه بلایی ممکن است بر سر مردم بیاورد. مثلاً مردمانی که در شرایط سخت ذرهای عاطفه و شفقت ندارند و به دیگران رحم نمیکنند یا دلالی که خون مردم را درون شیشه میکند هم به نوعی آدمخوار است. شاید بشود گفت پیام اصلی ژان تولی در کتاب این است که جماعت عصبی و تشنه به خون حرف حالیشان نمیشود و یک سوءتفاهم کافی است تا دیگران را نیست و نابود کنند.
کتاب آدمخواران شرح حادثهای مبهم و در عین حال شرمآور در تاریخ فرانسه است. داستان کتاب در طول جنگ فرانسه و پروس در سال 1870 و در دهکدۀ «اوتفای» رخ میدهد. معاون جوان محبوبِ شهردار، آلن دو مونی، برای اینکه قبل از پیوستن به جبهه برای آخرین بار در انظار عمومی ظاهر شود تصمیم میگیرد به بازاری در شهر برود. متاسفانه خشکسالی و اخبار بد جنگ، مردم دهکده را تبدیل به جعبۀ باروت کرده که هر لحظه ممکن است منفجر شوند. اظهار نظر نادرست کسی عواقب وحشتناکی خواهد داشت. به محض رسیدن آلن به اوتفای خیلی سریع بحثی شکل میگیرد و در اثر یک سوءتفاهم آلن متهم به حمایت از دشمن میشود. مردم دهکده که بیسواد و ناآگاه هستند و فقر و گرسنگی به شدت به آنها فشار آورده است به جان آلن دو مونی میافتند و کمر به قتلش میبندند.
• نویسنده برای نوشتن این رمان شخصاً تحقیق کرده و تنها به اسنادی که از دادگاه و ادارۀ پلیس آن منطقه به دست آورده اکتفا نکرده است. برای جمعآوری اطلاعات بیشتر به دهکدۀ «اوتفای» رفته و از نوادگان مجرمین و خانوادههای آنها پرسوجو کرده است. نویسنده آنقدر پی این قضیه را گرفته است که به شوخی تهدیدش کردهاند که اگر دوباره به اوتفای برگردد، قربانی جدید او خواهد بود.
• از نظر بسیاری، نویسنده درد و رنج دو مونی را با مصائب مسیح مقایسه کرده است و از نظرش این دو بسیار به هم شباهت دارند.
• مغازهٔ خودکشی اثر معروف ژان تولی نویسندهٔ فرانسوی است. این کتاب نیز در ژانر کمدی سیاه نوشته شده و نویسنده با زبانی طنزآلود، جنبههای تاریک زندگی را به تصویر کشیده و با مرگ و خودکشی شوخی میکند.
• جزء از کل اولین رمان استیو تولتز نویسندهٔ استرالیایی است که نامزد دریافت جایزهٔ بوکر شد. این کتاب در استرالیا اتفاق میافتد و داستان پسری است که با پدر پارانوئیدش زندگی میکند و نمیداند دقیقاً با او چه کار کند، از او متنفر باشد؟ او را به قتل برساند؟ یا او را برای همیشه رها کند.
• کتاب عقاید یک دلقک اثر معروفِ هاینریش بُل نویسندهٔ آلمانی است. این کتاب داستان یک دلقک شکستخورده به نام هانس اشنیر است که احساس میکند اطرافیانش او را به اشتباه شناختهاند و جدیاش نمیگیرند. این دلقک از لحظات خاص زندگیاش و تجربیاتش میگوید. این کتاب با اینکه یک کتاب عاشقانه درنظر گرفته میشد اما بعد از انتشار جنبهٔ سیاسی و مذهبی به خود گرفت و بسیار مطرح شد.
• کتاب خصم اثر امانوئل کارر نویسنده و کارگردان فرانسوی است. این کتاب بر اساس یک جنایت واقعی نوشته شده است. ژانکلود رومان پزشکی معتمد است که هجده سال تمام به تمام اطرافیانش دروغ گفته و در انتها تمام خانواده و پدرومادرش را به قتل میرساند. کارر سعی دارد در این کتاب از جنبههای ناپیدای این پرونده و افکار ژانکلود پرده بردارد.
ژان تولی کاریکاتوریست، فیلمنامهنویس و نویسندۀ معروف فرانسوی است. وی در سال 1953 در سنلو به دنیا آمد. معروفترین و پرفروشترین اثرش مغازۀ خودکشی است که در سال 2007 منتشر شد. به غیر از مغازۀ خودکشی تاکنون ده اثر موفق منتشر کرده و دستی نیز در نوشتن زندگینامه دارد. کتابهایش به بیش از بیست زبان ترجمه شده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
این دو بریده از کتاب مثل یک پیام بازرگانی هستند “شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.” «آیا در زندگی شکست خوردهاید لااقل در مرگتان موفق باشید.»
چند نفر پرسیدند « او کی بود » تمامِ بعدازظهر مشغول کشتن کسی بودند که حتی نمیدانستند کیست.
چند نفر پرسیدند : او کی بود؟ --تمام بعد از ظهر مشغول کشتن کسی بودند که حتی نمی دانستند کیست
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
ترجمه بسیار روان بود و من 2 ساعته خوندمش کتاب خیلی تکان دهنده ای بود من دائم میگفتم امکان نداره واقعی باشه چطور ممکنه ترس ، هیجان ، غم و عشق رو در یک کتاب میتونید بخونید
کتاب تکان دهنده ای هست و نشون گر اینکه انسان چقد میتونه وحشی و سنگ دل باشه و وقتی پیرو حرف های دیگران باشی چه عواقبی خواهد داشت.
کتاب تکان دهنده ای بود، مخصوصا وقتی فهمیدم برگرفته از 1 داستان واقعیه با اینکه حدودا 1 هفته از پایان کتاب می گذره هنوز دارم به این فکر می کنم که واقعا سقف توحش آدمی کجا می تونه باشه