پس چه اتفاقی افتاد؟ چرا زمان فقط برای من جلو رفت؟ درنهایت وقتی سیساله شدم، سنوسالم حتی از آنهایی که همیشه از من بزرگتر بودند، بالاتر رفت، بدون اینکه به جایی برسم. بعدازظهر جمعه است، روی کاناپه نشستهام و سرگرم تماشای تلویزیونم.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات کوله پشتی منتشر کرد :
در کتابخانه پیدایش خواهی کرد رمانی جذاب و پرکشش است، بهویژه برای علاقهمندان کتابخانۀ نیمهشب و پیش از آنکه قهوه سرد شود، که نشان میدهد چگونه پیشنهاد بینقص کتاب میتواند زندگی کسی را دگرگون کند.
«دنبال چی میگردین؟» این سؤالی است که اسرارآمیزترین کتابدار توکیو میکند. سایوری کماچی میتواند دقیقاً احساس کند که هر بازدیدکننده در جستوجوی چهچیزی در کتابخانه است و کتاب کاملاً مناسبی را برای کمک به او پیشنهاد میکند.
دستیار فروشی که برای به دست آوردن مهارتهای تازه بیقرار است، حسابدار محتاطی که آرزوی باز کردن عتیقهفروشی خود را دارد، مادری که میکوشد بر احساس سرخوردگی ناشی از تنزل سمت خود بعد از مرخصی زایمانش غلبه کند، تصویرگر بااستعدادی که هنرش را قدر ندانستهاند و اکنون به دنبال انگیزه است، و کارمند بازنشستهای که در پی اهداف جدیدی میگردد، هریک با کتابهای پیشنهادیِ منحصربهفرد خانم کماچی، خواهند فهمید که برای تحقق رؤیای خود به چهچیزی نیاز دارند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
در کتابخانه پیدایش خواهی کرد از سایت گودریدز امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.
در کتابخانه پیدایش خواهی کرد از سایت گودریدز امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.
• پرفروشترین کتاب مجلهٔ تایمز در سال 2023
• برندهٔ جایزهٔ کتابفروشان ژاپن
در کتابخانه پیدایش خواهی کرد رمانی جذاب اثر میچیکو آئویاما نویسندهٔ ژاپنی است. این کتاب اولینبار در سال 2023 منتشر شد و پس از انتشار در فهرست 100 کتاب برتر سال 2023 مجلهٔ تایم قرار گرفت و همچنین برای مدتهای صدرنشین پرفروشترین رمان در ژاپن نیز بود. داستانِ این رمان حولِ محور چند شخصیت میچرخد که همگی چیزی را در زندگی خود از دست دادهاند و با توصیههای یک کتابدار و مطالعهٔ کتاب زندگیشان دگرگون میشود. این کتاب به شما نشان میدهد چگونه یک کتاب عالی میتواند زندگی یک نفر را تغییر دهد.
«من این رمان پرشور و امیدوارکننده را بسیار تحسین میکنم. رمان در کتابخانه پیدایش خواهی کرد هم اشک من را درآورد، هم مرا خنداند و هم باعث شد احساس آرامش پیدا کنم.» - دیلی میل
«این کتاب شاهکار است. خانم کوماچی کتابدار این داستان است و در طول داستان فقط یک سؤال ساده را بارها و بارها تکرار میکند؛ اما پنج شخصیت اصلی و خوانندههای کتاب با همین پرسش به گریه میافتند. این سؤال بزرگ کتابخانهای شاید معنای زندگی ما را هم مشخص کند.» - نیویورک تایمز
«کتابی دلپذیر و ملایم که امید و شادی را به دل شما هدیه میدهد.» - کایرکاس ریویوز
«اگر میخواهید ببینید شخصیتهای ساکن توکیوی امروزی چگونه معنای زندگی را پیدا میکنند حتماً رمان در کتابخانه پیدایش خواهی کرد را بخوانید.» - ژاپن تایمز
«رمانی دوستداشتنی که میچیکو آئویاما در آن به قدرت کتاب و کتابخانهها ادای دین کرده است.» - آیریش تایمز
«داستان این رمان حول محور یک کتابخانهٔ محلی در توکیو میچرخد. کتابدار این کتابخانه به هر کسی که به دنبال هدفی در زندگی است توصیهای میکند. خواستههای شخصیتهای این کتاب آنها را به پیش میبرد و نویسنده تمام شخصیتها را همدلانه و با جزئيات به تصویر کشیده است و افرادی را نشان میدهد که میخواهند زندگی را تغییر دهند. نتیجه کتابی جذاب و امیدوارکننده است که به شما قدرت کتابها و ماندگاری رؤیاها را نشان میدهد.» - آنابل گوترمن، تایمز
رمانِ در کتابخانه پیدایش خواهی کرد، دربارهٔ جادوی کتابخانهها و کشف ارتباط است. این داستان الهامبخش نشان میدهد که چطور با گوشدادن به قلبهایمان، استفاده از فرصتها و معاشرتکردن با دیگران، ما نیز میتوانیم رؤیاهای مادامالعمر خود را محقق کنیم. این کتاب هدیهای بسیار مناسب برای کتابخوانها است.
«وقتی سایا پیامی برایم میفرستد تا بگوید دوست جدیدی پیدا کرده است، بیدرنگ در پاسخش مینویسم: چهجور آدمیه؟ اما او فقط مینویسد: دکتره. چیزی دربارهٔ ظاهرش، شخصیتش یا اینکه چهجور دکتری است، نمیگوید. منظورم این است که او ممکن است در هر رشتهای دکترا داشته باشد، درست است؟ حقیقت این است که میدانم منظورش از دکتر چیست. مشاغل میتوانند نشانهای از شخصیت افراد باشند؛ مسیری میانبر برای توصیفشان، اما فقط بهشکلی محدود و کلیشهای. این موضوع باعث میشود به فکر فرو بروم: مردم براساس شغل من چه فکری دربارهام میکنند؟ شغل من چه چیزی دربارهٔ شخصیت یا ویژگیهایم میگوید؟ سایا را از دوران دبیرستان میشناسم، دوستی از زادگاهم که از زمان آمدنم به توکیو برای حضور در دانشگاه، با من در تماس بوده است. هرازگاه برایم پیامی میفرستد. داستان چگونگی آشناییاش با این دوست جدید در مهمانی، ذرهذره روی صفحهنمایش آبیِ کمرنگ گوشیام نقش میبندد.
بعد مینویسد: تو چطوری؟
انگشتم روی صفحهنمایش معلق میماند. روی حرف ع میزنم و واژهٔ عالی در بخش پیشبینی خودکار واژهها نمایان میشود، من هم همان را انتخاب میکنم و دکمهٔ ارسال را میزنم. اما آنچه در حقیقت میخواستم بگویم عاطلوباطل است.»
«به طرف درِ خروجی کارکنان در انتهای فروشگاه که میروم، دختری از بوتیکی معروف در همین طبقه با برخورد مختصری به من از کنارم میگذرد. او دامن مدل روستایی چهارخانهٔ سفید و سبز لجنی پوشیده که پایینش گشاد میشود و هنگام راه رفتن تاب برمیدارد. برای تکمیل ظاهرش، موهایش را مدل گوجهای قشنگی بسته است. در فکرم که آیا لباسهایش از همان بوتیک است یا نه. پوشیدن یونیفرم برای کارکنان بوتیک اجباری نیست؛ آنها میتوانند لباسهای خودشان را بپوشند. حضور چنین دخترانی در این دوروبر باعث میشود که حتی ایدن هم کمی جای جالبتری باشد. ساک دستهدار وینیلیام را که ناهارم در آن است، از اتاق کمدهای قفلدار برمیدارم و بعد بهطرف غذاخوری کارکنان راه میافتم. آنجا منوی بسیار محدودی دارد: نودلِ سوبا یا اودون، خوراک کاری یا مجموعهای از غذاهای خاص هفتگی که همیشه چیزی سرخشده را نیز شامل میشود. چند باری ناهارم را به غذاخوری سفارش دادم، اما وقتی به زن توی آشپزخانه گفتم که در سفارش من مرتکب اشتباه شده، حسابی جاروجنجال راه انداخت. بنابراین در مسیرم به محل کار، از سوپرمارکت شبانهروزی ساندویچ یا رولهای چاشنیدار میخرم. در سالن غذاخوری، بلوزهای زنان با رنگ صورتیشان فضا را لکهلکه کرده است. آنها میان مردانی با پیراهنهای سفید و کارکنان بوتیک با لباسهای معمولی نشستهاند.»
«تصویری که از توکیو داشتم برگرفته از سریالهایی بود که از چهار ایستگاه محدود تلویزیونیِ در دسترسمان میدیدم. توکیو بیحدومرز بود، شهری رؤیایی که همهچیز داشت. اگر میتوانستم به آنجا برسم، زندگی من هم به همان خوبی و جالبی زندگی هنرپیشههای زنی میشد که در تلویزیون میدیدم. دستکم این چیزی است که باور داشتم. همین موضوع بود که باعث میشد در دبیرستان حسابی درس بخوانم تا بتوانم به دانشکدهای در توکیو بروم. اما وقتی به توکیو رسیدم، فهمیدم در چه دنیای تخیلیای زندگی میکردم. گرچه توکیو هنوز هم رؤیاست. منظورم این است که تا سوپرمارکتِ شبانهروزی تنها پنج دقیقه پیاده است و قطارها هر سه دقیقه از راه میرسند! علاوهبراین، هر چیزی که از نیازهای روزانه و غذاهای آماده بخواهی، بیستوچهار ساعته دمدستت است. بعد از اینکه برای آموزش در ایدن پذیرفته شدم، مقرر شد به فروشگاهی بروم که فقط یک ایستگاه قطار با جایی که در آن زندگی میکردم، فاصله داشت. اما خب، گاهی وقتها به آینده فکر میکنم. سالها بعد چهکار خواهم کرد؟ من دیگر همان اشتیاق سوزان زمانی را ندارم که تنها خواستهام فرار به توکیو بود و دیگر رسیدن بههدفی هیجانزدهام نمیکند. همگی مثل کف مایع جوشانی بودند که با سرد شدنش از بین رفتند.»
دنبال چی میگردید؟ این سؤالی است که مرموزترین کتابدار توکیو زمانی که قدم به کتابخانه میگذارید از شما میپرسد اما او یک کتابدار معمولی نیست. سایوری کماچی متوجه میشود که دقیقاً در زندگی به دنبال چه چیزی هستید و به شما مناسبترین کتاب را توصیه میکند، کتابی که به احتمال خیلی زیاد زندگیتان را تغییر خواهد داد. داستان این کتاب به صورت اول شخص و از دیدگاه پنج فرد متفاوت روایت میشود که با توصیهٔ کتابدار زندگیشان برای همیشه تغییر میکند. اولین شخصیت این داستان خردهفروشی است که دوست دارد در زندگی مهارتهای جدیدی بیاموزد. بعدی ناتسومی است که قبلاً سردبیر مجله بود اما پس از استفاده از مرخصی زایمان، تنزل رتبه پیدا کرد و حالا حس میکند مادرشدن آن چیزی نیست که همیشه تصور میکرد و بهای سنگینی برای مادرشدن پرداخته است. سومی ریو، حسابداری وظیفهشناس است اما دوست دارد کسبوکاری برای خود به راه بیندازد اما نمیداند از کجا شروع کند و چگونه آن را پیش ببرد. بعدی هیرویا است که مانگاهای بسیار زیبایی طراحی میکند اما بعد از ردشدن اولین کارش، حالا سرخورده شده است و باید جایگاه خود را در جامعه پیدا کند. آخرین نفر ماسائو است که تازه بازنشسته شده و هدفی در زندگی ندارد. او دائماً از خود میپرسد کیست؟ اما با کمک کتابدار زندگیاش بهطوری غیرمنتظره جهت مییابد. ولی سؤال اصلی این است که سایوری کماچی چطور با توصیههایش به این افراد کمک خواهد کرد؟ آیا کتابی هست که واقعاً بتواند زندگی چنین انسانهایی را کاملاً دگرگون کند؟
• کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی اولین رمانِ ساتوشی یاگیساوا نویسندهٔ ژاپنی است. این کتاب داستانی از روابط عاشقانه و خانوادگی، زندگی جدید و زن جوانی است که همهچیزش را از دست داده اما به جایش خود و هدفش را در یک کتابفروشی پیدا میکند.
• کتاب پیش از آنکه قهوه سرد شود اثر تویشکازو کاواگوچی نویسنده و نمایشنامهنویس ژاپنی است. این رمان داستان کافهای است که میتوانید پیش از آنکه قهوهتان سرد شود به گذشته سفر کنید. داستان اصلی دربارهٔ چهار شخصیت است که پس از سفارش قهوه در این کافه به گذشته سفر میکنند و با زندگی گذشتهشان دوباره روبهرو میشوند اما درواقع هیچچیز را نمیتوانند تغییر دهند.
• گربهای که کتابها را نجات داد اثر سوسوکه ناتسوکاوا نویسندهٔ ژاپنی است. این کتاب در ژانر فانتزی و رئالیسم جادویی نوشته شده و داستان پسری است که یک کتابفروشی را از پدربزرگش به ارث میبرد و زمانی که میخواهد کتابفروشی را که در شرف تعطیل شدن است نجات بدهد، با گربهای جادویی روبهرو میشود که به او کمک میکند این کار را بهدرستی به سرانجام برساند.
• کتاب آخرین کتابفروشی لندن اثر مدلین مارتین نویسندهٔ رمانهای تاریخی-عاشقانه است. داستان این کتاب در خلال جنگ جهانی دوم و بمباران هوایی میگذرد و نویسنده از یک کتابفروشی میگوید که در این هیاهو و جنگ سرپا مانده و امید بیپناهان میشود.
• کتابفروشی نویسندگان فقید اثر لیام کالانان رماننویس و استاد دانشگاهِ آمریکایی است. این کتاب داستان زندگی مردی گمشده است که همسر و فرزندانش سرنخهایی از او را در کتابها و فیلمهای مختلف پیدا میکنند، یکی پس از دیگری این سرنخها را دنبال میکنند تا از پاریس سردر میآورند و در خلال این جستوجوها به ماجراهای مختلفی میرسند.
• کتاب کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ نویسندهٔ انگلیسی است. این کتاب حالوهوای روانشناسانه دارد و نویسنده در خلال یک داستان شما را به مقابله با افسردگی تشویق میکند. این کتاب داستان دختری به نام نورا است که پس از خودکشی، خود را در کتابخانهای میان زندگی و مرگ مییابد و حالا میتواند در این کتابخانه با زندگیهای جایگزین بسیارش رویارو شود.
میچیکو آئویاما در سال 1970 در استان آیچی، هونشوی ژاپن به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلاتش او گزارشگر یک روزنامهٔ ژاپنی مستقر در سیدنی شد و پس از مدتی به توکیو بازگشت و بهعنوان سردبیر مجله مشغول به کار شد. اولین کتابش «در کتابخانه پیدایش خواهی کرد» برندهٔ جایزهٔ کتابفروشان ژاپن و همچنین پرفروشترین کتاب این کشور شد. این کتاب به بیش از بیست زبان زندهٔ دنیا ترجمه شد. آئویاما هماکنون در یوکوهامای ژاپن زندگی میکند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
پس چه اتفاقی افتاد؟ چرا زمان فقط برای من جلو رفت؟ درنهایت وقتی سیساله شدم، سنوسالم حتی از آنهایی که همیشه از من بزرگتر بودند، بالاتر رفت، بدون اینکه به جایی برسم. بعدازظهر جمعه است، روی کاناپه نشستهام و سرگرم تماشای تلویزیونم.
من هم میخواهم همین کار را بکنم؛ میخواهم تلاش کنم آدمها و اشیائی را به یکدیگر برسانم که مقدر است به هم برسند. سرنوشت اشیاء این است که تا ابد از فردی به دیگری منتقل شوند و به افراد متفاوت در زمانهای گوناگون تعلق داشته باشند.
طرح جلدش خیره کننده بود، پشت و رویش آبیِ سیر بود و یک ماه سفید و نیمه داشت. این رنگ آبی حتی تا حاشیهٔ صفحات نیز ادامه داشت؛ نوعی آبی از جایی بسیار دور که نه بیشازحد تیره بود و نه زیادی روشن. وقتی کتاب را باز کردم، دیدم آستر بدرقهاش سیاه است و به نظر میرسد صفحات کرم متن در آبی پیرامون خود شناورند.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
مجبور نیستید همه داستانهای این کتاب رو پشت هم بخونید چون داستانهاش زیاد بهم ربط نداره. چون نویسنده ژاپنی پسزمینهٔ داستان هم ژاپنه و همین داستان رو خیلی متفاوت کرده.
بهنظرم اگر دوست دارید کتاب هدیه بدید و سلیقهٔ طرف مقابل هم نمیدونید این کتاب رو انتخاب کنید. داستانش انقدر متفاوت و شیرینه فکر نکنم هیچکس از خوندن این کتاب بدش بیاد.
یه کتاب خیلی زیبا با موضوعی خاص. اگه کتابخانهٔ نیمهشب رو خوندید و دوستش داشتید حتماً اینم بخونید. داستان یه کتابدار عجیب که با معرفی کتابهای خاص زندگی آدمها رو تغییر میده.