نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نون منتشر کرد:
ابی ادلر بیشتر از هر چیزی در زندگی یک بچه میخواهد.
اما پس از سالها درمان ناباروری و تلاش برای فرزندخواندگی ناموفق، به نظر میرسد که مادر شدن در آیندهاش جایی ندارد تا وقتی دستیار شخصیاش مونیک، پیشنهاد سخاوتمندانهای میدهد که ظاهراً تمام رؤیاهای آبی را محقق میکند. اما معلوم میشود مونیکا آن کسی نیست که میگوید. زنی که حالا فرزند اَبی را در شکم دارد، رازی ناگفتنی هم دارد و برای رسیدن به خواستهاش به هر کاری دست میزند.
کسی که یک زندگی به تو بخشیده حالا زندگی خودت را میخواهد.
فریدا مک فادن، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز آمازون یواسای تودی وال استریت ژورنال و پابلیشرز ویکلی، پزشک متخصص آسیب مغزی است. آثار او بارها در فهرست بهترین کتابهای ویراستاران آمازون قرار گرفته و برندهی جایزهی بین المللی نویسندگان ژانر تریلر برای بهترین کتاب شدهاند. ما در خوانده یک رمانی مهیج روانشناختی از فریدا مک فادن است و پنجمین اثر اوست که توسط نشر نون منتشر میشود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
مادرخوانده از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
مادرخوانده از سایت آمازون امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.
مادرخوانده رمانی روانشناختی و هیجانانگیز اثر فریدا مکفادن متخصص آسیب مغزی است که تاکنون با رمانهای روانشناختی مختلف خود خوانندگان را میخکوب کرده است. این رمان در سال 2020 منتشر شد و مکفادن این بار داستان زنی به نام اَبی را میگوید که پس از تلاشهای ناموفق در بارداری و فرزندخواندگی میپذیرید که منشیاش مونیکا، با کمک لقاح مصنوعی به جای او باردار شود. قضیهای بسیار ساده و مشخص به سرعت به شبکهای پیچیده از رازها، دروغها و خیانت تبدیل میشود و اَبی با کشف حقایقی تکاندهنده در مورد نیت واقعی مونیکا و گذشتهٔ همسرش، خود را در موقعیتی خطرناک مییابد.
مکفادن بار دیگر با پیچشهای غیرمنتظره و روایت جذاب خود خوانندگان را حیرتزده میکند. او در این رمان متفاوت به موضوعاتی مانند اعتماد، خیانت و راههایی پرداخته است که مردم برای رسیدن به خواستههایشان طی میکنند. او همچنین در این کتاب اهمیت اعتماد به غرایز و خطرات نادیده گرفتن نشانهها در یک رابطه را به خوانندگان گوشزد میکند. اگر به داستانهای معمایی و ماجراجویانه علاقه دارید این رمان روانشناختی متفاوت را از دست ندهید.
«در این لحظه زندگیام تقریباً عالی است. اما چند سال پیش نمیتوانستم این را بگویم. چند سال پیش ترجیح میدادم رگ دستم را بزنم اما در اتاقی پر از مدیرهای شرکت کودِلز نایستم و تبلیغات جدیدی را به آنها معرفی نکنم که شامل دهها عکس از نوزادهای معصوم با هالهای روی سرهایشان و شعار «چون فرشتهٔ شما ارزشش را دارد» میشود. این شرکت نام جدیدی در پوشکهای بچه است. البته این ارائه را انجام میدادم، اما لبخند روی صورتم ممکن نبود تا این حد حقیقی باشد. اما در حال حاضر همهچیز دقیقاً همان چیزی است که میخواهم. خب، نه دقیقاً اما خیلی به خواستهام نزدیک است. همان شغلی را دارم که همیشه میخواستم. با یک مرد فوقالعاده ازدواج کردهام و تا چند هفتهٔ آینده، بسته به خواستهٔ خداوند، برای اولین بار مادر میشوم. میتوانی بگویی که خیلی خوشحالم. همانطور که به تصویر پخششده توسط پروژکتور اشاره میکنم، میگویم: «این تبلیغات جدید، این پتانسیل رو داره که کودلز رو تا سطح هاگیز و پمپرز بالا ببره.» نگاهم را به جِد کافیلد، معاون اجرایی بازاریابی کودلز، معطوف میکنم. جد مرد چهلوچندسالهای است با موهای پرپشت شاهبلوطی رنگ، چشمهای تیره و نگاهی نافذ. کتوشلوار مارک هوگو باس به تن دارد. بااینکه یک حلقهٔ طلا در دست چپش دارد، اما باز هم در این دو سالی که با او کار کردهام، همیشه کمی نزدیکتر از آن چیزی که نیاز است، میایستد.»
«نمیتوانم جلوی لبخند پیروزمندانهام به دنیز را بگیرم که در تمام مدت کار کردنم روی این تبلیغات فقط منفیبافی کرده بود. همین دیروز از من خواسته بود این جلسه را به تعویق بیندازم، چون به نظرش هنوز آماده نبود. وقتی هم که اصرار کرده بودم، متهمم کرده بود که مثل زنهای باردار نمیتوانم درست فکر کنم! دنیز تصمیم گرفته بود که از تعهدات و سختیهای مادری آزاد بماند. وقتی دستیارش شده بودم، مرتباً در ذهنم فرو میکرد که هیچ چیزی مثل پس انداختن چند تولهٔ دردسرساز نمیتواند شغل آدم را ویران کند. شغل دنیز همهچیزش بود و بسیار هم در حرفهاش موفق بود. آن زمان من هم فکر میکردم که شغلم همهچیز را برایم معنا میکند. اما بعد سم آمد و متقاعدم کرد که اینطور نیست. هیچ ندامتی ندارم. همهچیز برایم خیلی خوب پیش میرود.
کافیلد ابروهایش را برایم بالا میاندازد: «بگو ببینم، اَبی. برای نوزاد خودت کودلز میخری؟»
به دروغ میگویم: «البته. بهترینها رو براش میخوام.»
آره، حتماً. اصلاً امکان ندارد که فرزندم را با آن پوشکهای نامرغوب ببندم. جزئیات دیگری را با هم مرور میکنیم و بعد با هم دست میدهیم. وقتی دست میدهیم، جد کافیلد چشمکی به من میزند و من همانطور که دنیز سالها پیش یادم داده بود، انگشتانش را محکم فشار میدهم. انگشتان گرمش بیش از حد لزوم روی دستم میماند.»
«کاملاً در جریانم که دوست صمیمیام، شلی، بعد از این جلسه برایم یک جشن سیسمونی گرفته است... ترجیح میداد غافلگیرم کند، اما با توجه به برنامهٔ کاری فشردهام، چنین کاری غیرممکن بود. با این کار محبتش را نشان میدهد، اما به احتمال قوی، بعد از پانزده دقیقه عذرخواهی میکنم و فرار را بر قرار ترجیح میدهم. امروز بعدازظهر سرم شلوغ است، به همین خاطر تا پیش از ساعت هشت یا نه شب به خانه نمیرسم. دنیز به من میگوید: «متأسفانه نمیتونم شرکت کنم.» عجیب نیست که پنهان نمیکند چنین مراسمهای وقتتلفکنی مثل جشن سیسمونی را نمیپسندد. «اما لطفاً مطمئن شو وقتی کارتون با اتاق تموم می شه، زبالههاتون رو دور بندازین.» زبانم را گاز میگیرم تا به او یادآوری نکنم که دیگر دستیارش نیستم و دیگر نمیتواند به من یادآوری کند که زبالهها را دور بیندازم اما چون خوشحالم، دهانم را بسته نگه میدارم. اعضای شرکت کودلز را تحتتأثیر قرار دادهام و میخواهم به یک جشن سیسمونی بروم که به افتخار خودم گرفته میشود. یک جشن سیسمونی. برای من. در این مدتی که توی شرکت تبلیغاتی استوارت کار کردهام، تقریباً در دو میلیون جشن سیسمونی شرکت کردهام. خب، ممکن است این حرفم کمی اغراقآمیز باشد، اما در یک میلیون جشن سیسمونی شرکت کردهام.»
اَبی سالها سعی کرده تا بچهدار شود اما پس از سالها درمان و تلاش برای فرزندخواندگی ناموفق منشیاش، مونیکا، به او پیشنهاد میکند که از طریق رحم اجارهای برایش بچهای به دنیا آورد. اَبی در این مورد با مادر مونیکا و هم اتاقیاش تماس میگیرد و هر دو به او اطمینان میدهند که مونیکا یک قدیسه است. با اینحال ابی متوجهٔ ناسازگاریهایی در مونیکا میشود. همسر ابی سَم، نیز ابتدا سرسختانه مخالف این قضیه است اما درنهایت با این کار موافقت میکند. کمکم نشانههای مختلفی شروع به ظاهر شدن میکند که اَبی آنها را نادیده میگیرد؛ مثلاً مونیکا ادعا میکند که تارانتینو کارگردان مورد علاقهٔ اوست (اما ابی به یاد میآورد که زمانی به مونیکا در مورد فیلم موردعلاقهٔ سم گفته بود!) یا اینکه او اصرار دارد که نتایج بارداری و سونوگرافی را نزد خود نگه دارد. ابی در محلکار نیز با مشکلاتی از سمت مونیکا روبهرو میشود و درنهایت یک آزمایش مثبت موادمخدر باعث میشود او از کارش اخراج شود. کمکم ابی میفهمد که مونیکا آن شخصی که ادعا میکرده نیست و رازی ناگفتنی هم دارد و برای رسیدن به خواستهاش دست به هر کاری میزند و ابی ناگهان متوجه میشود زنی که فرزندش را حمل میکند رازهای تاریک و پیچیدهای دارد.
• کتاب هیچوقت دروغ نگو اثر فریدا مک فادن متخصص اعصاب و روان است. او که پیش از این نیز رمانهای روانشناختی جذابی نوشته بود، این بار شما را به دلِ عمارتی میان طوفان میکشاند. داستان کتاب در مورد زوجی به نام تریشیا و ایتن است که تازه ازدواج کردهاند و به دیدن عمارتی میروند که آدرین هیل روانشناس معروف چهار سال پیش در آن زندگی میکرده و بعد به طرز مرموزی ناپدید میشود. طوفان این زوج را در عمارت گیر میاندازد و تریشیا کمکم به رازهای مخوف این روانشناس پی میبرد.
• کتاب خدمتکار رمان هیجانانگیز و رازآلود و پرفروش از فریدا مک فادن است. او در این کتاب به خشونت، آزار خانگی و قربانی شدن پرداخته است. داستان از آنجایی شروع میشود که نینا وینچستر خدمتکار خانهای میشود و زمانی که جسدی در این خانه پیدا میشود، پای او نیز به داستانی عجیب باز میشود.
• کتاب یادت هست؟ اثر دیگری از فریدا مک فادن نویسندهٔ داستانهای جنایی و تعلیق است. این کتاب داستان زنی به نام تِس است که وقتی از خواب میپرد و چشم باز میکند متوجه میشود که بخشی از حافظهاش را از دست داده و گذشته را به یاد نمیآورد. آخرین چیزی که تِس به یاد دارد جشن نامزدیاش است ولی حالا کنار مردی کاملاً غریبه از خواب بیدار شده است و نمیداند چه بلایی به سرش آمده است.
• کتاب بخش دی رمان جنایی، معمایی و روانشناختی اثر فریدا مک فادن است. این رمان سومین اثر مک فادن بود که با استقبال زیادی روبهرو شد و داستان یک دانشجوی پزشکی است که مجبور میشود یک شب را در بخش بیماران روانی بگذراند، بخشی که به دلایلی که تنها خودش میداند بسیار از آن وحشت دارد.
فریدا مک فادن پزشک متخصص آسیب مغزی است و چندین رمان پرفروش روانشناختی و تعلیق نوشته است. آثارش به بیش از 30 زبان ترجمه شدهاند و جزو پرفروشهای فهرست نیویورک تایمز، آمازون، یواِساِی تودی، وال استریت ژورنال و پابلیشرز ویکلی بودهاند. برخی از آثارش بهترین کتابهای سال آمازون بودهاند و مک فادن را برندهٔ جایزهٔ بینالمللی نویسندگان داستانهای تریلر کردهاند. همچنین مک فادن یکی از بهترین نویسندگان سال آمازون است و کتابهایش برندهٔ جایزهٔ منتخب گودریدز شدهاند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
بسیار عالی😍 نمیتونم صبر کنم واسه خوندنش چون بعنوان طرفدار نوشته های فریدا مک فادن، میدونم پر از هیجان و غافلگیری خواهد بود. ممنونم که توی سایت بی نظیر تون موجودش کردید و تونستم سفارشش بدم🙏