گاهی برای اینکه نجات دهنده ی کسی بوده باشی، تنها کاری که باید می کردی این بود که وجود داشته باشی
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات چترنگ منتشر کرد:
فداکاری مظنون x اثر کیگو هیگاشینو، نویسنده ژاپنی، توانست با دریافت جوایز متعدد ادبی تبدیل به اثری مطرح از او شود.
یاسکو مادری مهربان است و با تنها دخترش زندگی آرامی دارد تا اینکه سر و کله همسر سابقش پیدا میشود و آرامش آنها را برهم میزند. بعد از دقایقی هولناکی که بر یاسکو و دخترش میگذرد، کمکی ناخوانده از همسایه ریاضی دانشان، ایشیگامی، به آنها میشود که پای کارآگاهی کوساناگی را به ماجرا باز میکند. وقتی کاراگاه در تلاش است تا تکههای پازل اتفاقات آن شب را کنار هم بچیند با پیچیدهترین و مرموزترین پرونده عمرش مواجه میشود. هیچ یک از اتفاقات با هم جور در نمیآیند تا اینکه…
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب فداکاری مظنون (x) از سایت گودریدز امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب فداکاری مظنون (x) از سایت آمازون امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.
• برندۀ جایزۀ 134اُمین دورۀ رمان نائوکی (جایزهای بسیار باارزش در ژاپن)
• برندۀ ششمین جایزۀ کتابهای اسرارآمیز هونکاکو (یکی از معتبرترین جوایز در ردۀ رمانهای معمایی در ژاپن)
• برندۀ بهترین رمان معمایی ژاپن در سال 2006
• رتبۀ ۱۳ فهرست برترین رمانهای معمایی ژاپنی تمام دوران
جوایز آمریکا
• نامزد دریافت جایزۀ ادگار آلنپو برای بهترین رمان در سال 2012
• نامزد دریافت جایزۀ بری برای بهترین رمان اول در سال 2012
• بهترین رمان معمایی انجمن کتابخانههای آمریکا در سال 2012
کیگو هیگاشینو نویسندهٔ ژاپنی است که در ایران با کتاب «معجزههای خواربارفروشی نامیا» به شهرت رسید، با اینحال او برای ژاپنیها و البته عاشقان ادبیات پلیسی یک اسطوره است، اسطورهٔ زندهٔ ادبیات جنایی که بیاغراق هیچکس دیگری در دنیا شبیهاش نمینویسد. او با رمانهای معمایی و جناییاش مرزهای زبانی را جابهجا کرده است و رمانهایش تا امروز به بیش از سی زبان زنده دنیا ترجمه شدهاند. البته رمان معجزههای خواربارفروشی نامیا نشان داد که او در هر ژانری که وارد شود خوانندگانش را شگفتزده میکند. درست مثل کاری که در سلسله رمانهای جنایی با شخصیت تکرارنشدنی کاراگاه گالیله کرده است. یکی از مشهورترین رمانهای او در ژانر جنایی-معمایی فداکاری مظنون ایکس است. رمانی رازآلود، معمایی و پلیسی که از کیگو هیگاشینو نویسندۀ ژاپنی اولین بار در سال 2005 اولینبار در ژاپن منتشر شد. رمان حاضر اولین اثر از مجموعۀ کارآگاه گالیله و تحسینشدهترین اثر این نویسنده است. کارآگاه گالیله شخصیت اصلی مجموعهای از رمانهای این نویسنده است، کاراگاه گالیله با نام اصلی دکتر مانابو یوکاوا با هر کاراگاهی که تا امروز خواندهاید فرق میکند. او در واقع یک فیزیکدان و استاد دانشگاه است که به دلیل هوش و ذکاوت خود به شهرت رسیده و اغلب با پلیس همکاری میکند تا پروندههای بسیار پیچیده را حل کنند. ترجمۀ انگلیسی این رمان نامزد دریافت جایزۀ ادگار آلنپو در سال 2012 و برندۀ جایزۀ بری در سال 2012 برای بهترین رمان اول شد.
«فداکاری مظنون ایکس بهترین رمان معمایی بود که سال گذشته خواندم. رمان معمایی که پازلش هیچوقت شما را خسته نمیکند و بهنظرم این کتاب در هر سطحی خیرهکننده است. نتیجهگیری از این کتاب به درک شخصیت انسان بستگی دارد و نویسنده کاملاً عادلانه و صادقانه داستان و شخصیتهایش را به پیش میبرد.» - اورسن اسکات کارت، نویسندۀ آمریکایی
«هیگاشینو جایزۀ نائوکی ژاپن را با این رمان معمایی خیرهکننده که در ژاپن بسیار پرفروش شده است بهدست آورد. نویسنده معمایی تکاندهنده خلق کرده است و ذرهذره شما را با هیجان در داستانش بهپیش میراند.» - پابلیشرز ویکلی
«این تریلر روانشناختی ادبی، که برندۀ جایزۀ معتبر نائوکی ژاپن شده، پرفروشترین کتاب کشور ژاپن نیز شده است و بیش از دو میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. فداکاری مظنون ایکس معمای یک قتل ظریف و عجیب است. این کتاب خوانندگان را وادار میکند تا فداکاری، خودگذشتگی و اعتماد به یک غریبه را دوباره معنا کنند.» - لایبرآری ژورنال
فداکاری مظنون ایکس یک داستان پلیسی است که در آن کارآگاه گالیله برای اولین بار با یک جنایتکار بسیار باهوش روبهرو میشود. نویسنده شبکهای از بازیهای فکری را به هم میبافد تا هم پلیس و هم خوانندگان را به بیراهه بکشاند. در انتها داستان چنان غیرمنتظره تمام میشود که تصور آن برای هر کسی شوکهکننده است.
«ایشیگامی ساعت هفت و سی و پنج دقیقۀ صبح طبق روال صبحهای آخر هفته از آپارتمانش خارج شد. درست قبل از ورود به خیابان، نگاهی انداخت به ایستگاه دوچرخهها که بیشتر پُر بود و متوجه شد دوچرخۀ سبز سرجایش نیست. با اینکه ماه مارس فرا رسیده بود، باد گزندهای میوزید. با سری پایین انداخته راه میرفت و چانهاش را توی شالش فروکرده بود. حدود بیست قدم به سمت جنوب، جادۀ شین-اوهاشی واقع بود. جاده از سمت شرق این تقاطع وارد منظقۀ ادوگاوا میشد و از سمت غرب به نیهونباشی راه داشت و درست قبل از نیهونباشی، با پل شین-اوهاشی از رود سومیدا عبور میکرد. سریعترین مسیر از آپارتمان ایشیگامی به محل کارش مسیری بود که به سمت شمال میرفت. تا سیچو گاردنپارک تنها حدود پانصد متر راه بود. ایشیگامی در دبیرستان خصوصی نرسیده به پارک کار میکرد. معلم بود. ریاضی تدریس میکرد. ایشیگامی به سمت چراغقرمزِ سر تقاطع در جنوب راه افتاد، سپس به راست پیچید و به طرف پل شین-اوهاشی رفت. باد به صورتش میوزید و پالتواش را در اطرافش تکان میداد. دستانش را تا آخر در جیبهایش برد، قوز کرد و سرعت قدمهایش را افزایش داد. لایۀ ضخیمی از ابرها آسمان را پوشانده و بازتاب خاکستریاش ظاهری مبهمتر از همیشه به رود سومیدا داده بود. در آن سوی پل، از پلکانی که از پای پل به سومیدا منتهی میشد پایین رفت. از کنار پایههای آهنی پل شروع کرد به راه رفتن در امتداد رودخانه.»
«کمی جلوتر از جایی که ردیف آلونکهای مقوایی از نظر پنهان میشد، مرد دیگری روی نیمکتی نشسته بود. پالتواش که ممکن بود زمانی بژ بوده باشد، حالا ساییده و خاکستری شده بود؛ زیر آن کتی پوشیده بود و زیر کت پیراهن کار سفیدی. ایشیگامی حدس زد که او کراواتی در جیب پالتواش نگه داشت است. ایشیگامی چند روز پیش، بعد از اینکه او را در حال خواندن مجلهای صنعتی دیده، لقب مهندس را برایش انتخاب کرده بود. موهایش را همیشه کوتاه نگه میداشت و صورتش را اصلاح میکرد. شاید امیدوار بود به زودی به سرکار برگردد. امروز به ادارۀ کاریابی میرود، ولی احتمالاً کاری پیدا نمیکند. باید قبل از آن غرورش را زیرپا میگذاشت. ایشیگامی اولین بار مهندس را ده روز پیش دیده بود. هنوز به زندگی در کنار رود عادت نداشت و هنوز یک خط خیالی بین خودش و ورقههای وینیل آبی میکشید. با این حال اینجا مانده بود و نمیدانست چطور به تنهایی و بدون خانه زندگی کند. ایشیگامی به راهش در امتداد رود ادامه داد. درست قبل از پل کیوسو، به زن مسنی برخورد که سه سگ را برای پیادهروی بیرون آورده بود. سگها داشهوندهای خیلی کوچکی بودند که هر کدام قلادهای با رنگ متفاوت داشتند، یکی قرمز، یکی آبی و یکی صورتی. وقتی ایشیگامی نزدیک آمد، زن ظاهراً متوجه حضور او شد.»
«یاسکو لبخندی یکوری زد و درحالیکه به معلم دبیرستان فکر میکرد بقیۀ چایش را نوشید. اسمش ایشیگامی بود. یاسکو شبی که اسبابکشی کرده بود برای معرفی خودش به آپارتمان او رفته بود. همان موقع بود که فهمید معلم است. مرد درشتهیکلی بود، با صورتی بزرگ و گرد که چشمان ریزش را مثل نخ باریک نشان میداد. موهای کوتاه و کمپشتی داشت که او را حدوداً پنجاهساله نشان میداد، هرچند ممکن بود خیلی جوانتر باشد. زیاد توجهی به مُد نداشت و همیشه یکجور لباس میپوشید. زمستان امسال، وقتی برای خریدن ناهارش آمده بود، همان پالتو را روی پلیوری قهوهای به تن داشت. با این حال آنطور که از وجود گهگاه یک جارختی در بالکن کوچکش معلوم بود، خودش لباسهایش را میشست. مجرد بود و طبق حدسِ یاسکو نه طلاق گرفته بود، نه زنش مرده بود. به گذشته اندیشید و سعی کرد بهخاطر بیاورد که چه چیزی ممکن بوده ایشیگامی را به او علاقهمند کرده باشد، ولی چیزی به ذهنش نرسید. او برایش حکم ترک دیوار آپارتمانش را داشت. میدانست که وجود دارد، ولی هیچوقت توجه زیادی به آن نکرده بود. ارزش توجه کردن را نداشت. هر وقت یکدیگر را میدیدند سلام و احوالپرسی میکردند و حتی یکبار در مورد مسئلۀ مدیریت در آپارتمانشان بحث کرده بودند. با اینحال یاسکو متوجه شد که در مورد خود این مرد اطلاعات خیلی کمی دارد.»
یاسکو هانائوکا یک مادر مجرد است که از همسرش، توگاشی، جدا شده و فکر میکند بالاخره از دست او و اذیتوآزارهایش خلاص شده است. اما اشتباه میکند، چون بهزودی سروکلۀ شوهرش برای اخاذی پیدا میشود و او و دختر نوجوانش را تهدید میکند و اوضاع بهسرعت بهم میریزد و به خشونت کشیده میشود، در این میان توگاشی روی کف زمین میافتد و میمیرد. با شنیدن این هیاهو، همسایۀ آنها که یک معلم ریاضی دبیرستان مُسن به نام ایشیگامی است و عاشق یاسکو شده، به کمک آنها میشتابد و نهتنها جسد را از بین میبرد بلکه به آنها نشان میدهد چطور باید همه چیز را مخفی کنند. وقتی جسد پیدا شده و شناسایی میشود پرونده به دست کارآگاه کوساناگی میافتد و یاسکو مظنون اصلی پرونده میشود. کوساناگی نمیتواند هیچ نقصی در مدرک ارائه شدۀ یاسکو پیدا کند اما با اینحال هنوز حس میکند که مشکلی وجود دارد. کوساناگی به سراغ کارآگاه گالیله میرود که البته همدانشگاهی ایشیگامی بوده است. پس از ملاقات مجدد با او، کارآگاه گالیله متقاعد شده است که ایشیگامی با این قتل ارتباط داشته است. چیزی که در ادامۀ داستان شاهد آن هستید نبرد بین هوش این دو شخصیت است چون ایشیگامی سعی میکند با مانور دادن و پیشی گرفتن از کارآگاه گالیله، از یاسکو محافظت کند اما نمیداند با حیرتانگیزترین حریف خود روبهرو شده است. و خب خواهید دید که ماجرا از این قرار نبوده و نویسنده همهمان را بازی داده است.
• با اقتباس از این رمان در ژاپن فیلمی ساخته شد که تبدیل به یکی از پرفروشترین فیلمهای ژاپن در سال 2008 شد.
• در سال 2012 فیلمی کرهای با اقتباس از این رمان با نام Perfect Number (عدد بینقص) با بازی ریو سونگ بوم، لی یو وون و چو جین وونگ در کره جنوبی اکران شد.
• سریالی نیز به نام کارآگاه گالیله در ژاپن پخش میشود که داستان کارآگاه گالیله و پروندههایش را نشان میدهد.
• رستگاری یک قدیسه دومین جلد از مجموعه کتابهای کارآگاه گالیله اثر نویسندۀ ژاپنی کیگو هیگاشینو است. یوشتاکا ماشیبا، مردی موفق است که به نحوری رازآلود به قتل میرسد در حالیکه همسرش که به زودی قصد داشت از او طلاق بگیرد و مظنون اصلی پرونده است در زمان قتل کیلومترها دورتر از خانه بهسر میبرده است. این بار نیروهای خبرۀ پلیس با پروندۀ قتلی روبهرویند که با دقتی بینظیر به انجام رسیده است و قاتل هیچ سرنخی از خود به جا نگذاشته است.
• معادلۀ نیمۀ تابستان سومین جلد از مجموعه کتابهای کارآگاه گالیله اثر نویسندة ژاپنی کیگو هیگاشینو است. این بار کارآگاه گالیله زمانی که برای کنفرانس به شهری کوچک میرود مستقیماً درگیر پروندة مرگ یکی از مهمانان مهمانخانهای میشود که در آن اقامت دارد. پروندهای که نه مظنونی دارد و نه سرنخ مشخصی و یک چالش بزرگ برای کارآگاه گالیله است.
• رژۀ خاموش چهارمین رمان از داستانهای کارآگاه گالیله است. دوست داشتنیترین شخصیت کیگو هیگاشینو در کتاب فداکاری مظنون ایکس، در رژۀ خاموش بازمیگردد تا با یک معمای پیچیده و چالشبرانگیز و چندین قتل با چند دهه فاصله روبهرو شود و بدون هیچ مدرک محکمی این معما را به سرانجام برساند.
کیگو هیگاشینو نویسندۀ ژاپنی و متولد شهر اوساکا است. او پس از فارغالتحصیلی از رشتۀ مهندسی برق، همزمان با فعالیت در رشتۀ خود، دست به قلم برد و مشغول نگارش رمانهای جنایی و معمایی شد. رمانهای هیگاشینو با استقبال مخاطبان و منتقدان ادبی ژاپن مواجه شد و علاوه بر فروش بسیار، تاکنون برندۀ دهها جایزه از محافل ادبی ژاپن، ایالات متحده و فرانسه شده است. هیگاشینو تنها رمانهای جنایی و کارآگاهی نمینویسد و گاهی نیز در حوزۀ ادبیات کودکان فعالیت میکند. تا به امروز از او هفتادوهشت عنوان کتاب به زبان ژاپنی به چاپ رسیده است و میتوان هیگاشینو را از مهمترین نویسندگان حوزۀ جنایی ژاپن و اساساً از نویسندگان مشهور دهههای اخیر در این کشور دانست. او در سال 1985 جایرۀ ادوگاوا رانپو را دریافت کرد و از سال 2009 تا 2013 به عنوان سیزدهمین رئیس انجمن جنایینویسان ژاپن فعالیت داشت. از آثار متعدد او، هشت عنوان به زبان انگلیسی ترجمه شدهاند که از این میان، سه عنوان متعلق به مجموعۀ کارآگاه گالیله بودهاند و اولین و مهمترین رمان این مجموعه یعنی فداکاری منظون (X) در سال 2011 به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ شده است. سه اثر سینمایی از این رمان به زبانهای ژاپنی، کرهای و چینی اقتباس شده و گفته میشود قرار است اقتباسی هم به زبان انگلیسی از روی آن ساخته شود.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
گاهی برای اینکه نجات دهنده ی کسی بوده باشی، تنها کاری که باید می کردی این بود که وجود داشته باشی
چه خوشت بیاد چه نیاد،ما های چرخ دنده های جامعه گیر افتادیم.این چرخ دنده ها رو که از هم باز کنی،ساعت هامون از کار میفته. یا بهتره بگم ما چرخ دنده های داخل ساعتیم. هر چی هم پیش خودمون فکر کنیم متکی به خودمون هستیم،آخرش معلوم میشه که این طور نیست.این مطمئنا یه مقدار اطمینان خاطر بهمون می ده،ولی به این معنا هم هست که آزادی کامل نداریم.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
برخلاف اکثر کتاب هایی که توی این ژانر هستن، این کتاب از خواننده نمیخواد که خودش به حل معما فکر کنه یا اطلاعات رو کم کم به خواننده بده، درواقع از اولش تصویر بزرگ رو میده و درست وقتی که سرگرم نگاه کردن به اون هستید و همه چیز خیلی معمولی به نظر میرسه خطای دید داستان رو نشون میده.
هوش نویسنده رو کاملا میشه توی این کتاب حس کرد
من این کتاب رو خیلی دوست داشتم واقعا. بهترین کار این نویسنده هست.