نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نگاه منتشر کرد:
ناگهان، چشمهایم دیگر در تاریکی نبود. قلب یازده سالهام در سینه، از ترس بالا و پایین میپرید.
-ای مسیح مهربان با برهای روی شانهها، مرا در امان دار!
نور شدیدتر میشد. شدید و شدیدتر. و هرچه شدیدتر میشد، ترس من هم بیشتر میشد؛ حتی اگر میخواستم هم نمیتوانستم فریاد بکشم.
همه در آرامش، خواب بودند. همهی اتاقها با درهای بسته در سکوت نفس میکشیدند.
روی تختم نشستم و پشتم را به دیوار تکیه دادم. چشمهایم چنان خیره شده بودند که نزدیک بود از کاسه در بیایند.
میخواستم دعا بخوانم، همهی قدیسان حافظهام را به یاد بیاورم، اما حتی نام بانوی لورد هم از دهانم در نمیآمد. این باید شیطان باشد. شیطانی که این همه مرا از او میترساندند. اما اگر او بود، نور نباید به رنگ لامپ در میآمد، باید به رنگ آتش و خون میبود، و بیتردید باید بوی فسفر میداد. حتی نمیتوانستم برادر فلیسیانو، فایول عزیزم را برای کمک صدا بزنم. در آن ساعت فایول، آنجا در خوابگاه راهبهها، خرناسکشان، احتمالا پادشاه سوم را خواب میدید.
صدای آرام و آهستهای شنیده شد:
-نترس فرزندم. آمدهام به تو کمک کنم.
...
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.