نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات بهنام منتشر کرد:
دختری که هیچ کس به خاطر نمیآورد.
داستانی که هرگز فراموش نخواهید کرد.
فرانسه: سال ۱۷۱۴. ادی لارو همیشه به این نام شناخته نمیشد. او زمانی دختری سرکش و خیال پرداز بود که رویای زندگی آزاد را در سر میپروراند. ولی هنگامی که در ازای آزادی و جاودانگی روحش را در معاملهای شیطانی میفروشد، به نفرینی دچار میشود و نامش را هم مانند زندگی گذشتهاش رها میکند.
حالا دختری که نفرین شده و هیچ کس او را به خاطر نمیآورد، در یک ماجراجویی خارق العاده و پر فراز و نشیب که طی قرنها در سفر از قارهها و گذر از تاریخ ادامه پیدا میکند، نشان میدهد که برای اثر گذاشتن در جهان تا کجا حاضر است پیش برود و چه کارهایی میکند تا در خاطر دیگران بماند. سیصد سال میگذرد، اما بعد همه چیز تغییر میکند، زمانی که ادی در یک کتابفروشی کوچک و دورافتاده با مرد جوانی ملاقات میکند که…
فروشگاه اینترنتی 30بوک
زندگی نامرئی ادی لارو از سایت گودریدز امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
زندگی نامرئی اِدی لارو از سایت آمازون امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.
• برندۀ جایزۀ لوکوس برای بهترین رمان فانتزی سال 2021
• بهترین رمان فانتزی گودریدز در سال 2020
• پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز
• پرفروشترین کتاب یواِساِی تودی
• پرفروشترین کتاب واشنگتن پست
زندگی نامرئی ادی لارو رمان فانتزی-تاریخی و تک جلدی اثر ویکتوریا شواب نویسندهٔ آمریکایی است که بیشتر برای نوشتن داستانهای فانتزی ترسناک به شهرت رسید. این کتاب اولینبار در اکتبر 2020 منتشر شد و داستان یک زن جوان فرانسوی در سال 1714 را دنبال میکند که با تاریکی معامله میکند و بدین ترتیب جاودانه میشود؛ اِدی حالا سیصد سال زندگی کرده، اما نفرینی نیز با این معامله همراه است و هیچکسی او را به خاطر نمیآورد. این کتاب پس از انتشار به طور گستردهای تحسین شد و به مدت 37 هفتهٔ متوالی تا ژوئیهٔ 2021 در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز جای داشت.
«برای کسی که نفرینشده تا فراموش شود، اِدی لارو یک شخصیت فراموشنشدنی و لذتبخش است و داستان او جذابترین تداعی جاودانگی است.» - نیل گیمن، نویسندهٔ کتاب فال نیک و برندهٔ جوایز هوگو و لوکوس
«کتاب زندگی نامرئی ادی لارو به قدری مرا جذب کرد که باعث شد تا تمامشدن این کتاب دنیای واقعی را فراموش کنم.» - جودی پیکولت، واشنگتن پست
«ویکتوریا شواب شما را به قرنهایی پر از عشق، فقدان، هنر و جنگ و یک ماجراجویی سرگیجهآور میکشاند و در طول مسیر شما را با صدها لحظهٔ جادویی، متحیر میکند. زندگی نامرئی ادی لارو، خوانندگان را به اندازهٔ داستان فاوست گوته مجذوب خواهد کرد. شما از چرخشهای سریع این رمان شگفتزده میشوید، دلشکسته میشوید و هم با خوشحالی فریاد میزنید.» - نائومی نوویک، نویسندهٔ رمان نقرهریس و برندهٔ جوایز نبولا و لوکوس
ویکتوریا شواب در کتاب زندگی نامرئی ادی لارو، دورههای نمادین تاریخ را با جادو و دسیسههای مختلف ترکیب کرده و شما را به کشورهای مختلف در قرنهای متفاوتی میکشاند تا زندگی زنی را برای شما تعریف کند که هیچکس او را به خاطر نخواهد آورد. زندگی نامرئی ادی لارو داستانی است که هرگز آن را فراموش نخواهید کرد.
«دختر توی اتاق یک نفر دیگر از خواب بیدار میشود. همانجا دراز میکشد، کاملاً آرام و بیحرکت، گویی بخواهد زمان را مانند نفس که در سینهاش حبس شود متوقف کند؛ یا اینکه جلو تیکتیک عقربههای ساعت را بگیرد، یا مرد جوان را از بیدارشدن بازدارد، انگار که بخواهد خاطرهی شب گذشته را تنها با قدرت ارادهی خود حفظ کند. البته میداند و خوب هم میداند که نمیتواند. پسر فراموش خواهد کرد. آنها همه فراموش میکنند. این تقصیر او نیست _ تقصیر هیچکدامشان نیست. پسر هنوز خواب است و دختر به بالا و پایین رفتن آهستهی شانههایش هنگام نفس کشیدن نگاه میکند، به آنجا که حلقههای موی سیاهش روی گردن ریخته و به زخم کهنه کنار سینهاش. اسمش توبی است. شب گذشته دختر خودش را جس معرفی کرد. دروغ گفت، اما فقط به خاطر اینکه نمیتوانست نام واقعیاش را بگوید _ یکی دیگر از نکات ریز شریرانه که همچون گیاهی خاردار لابهلای جنگل علفهای در هم تنیدهی اسرار او پنهان شدهاند. خارهایی ریز برای زخمی کردن او. به راستی انسان چیست اگر نتواند از خود اثری به جا بگذارد؟ دختر یاد گرفته چگونه میان گیاهان خاردار قدم بردارد، ولی باز هم بعضی زخمها اجتنابناپذیراند _ یک خاطره، یک عکس، یک نام.»
«ماه مارس ماه بیثباتی است. این ماه رابط فصل زمستان و بهار است _ هرچند که رابط مفهومی باثبات را در ذهن تداعی میکند و مارس بیشتر شبیه یک خط کج و معوج بیقاعده است که با دستی لرزان بر پارچهای بلند دوخته باشند و به شکلی افسارگسیخته از میان بادهای سرد ماه ژانویه و سبزی ماه ژوئن میگذرد. تا زمانی که قدم بیرون نگذاشتهاید، نمیدانید با چه چیز مواجه میشوید. اِستل این روزها را از روزهای بیقرار سال میخواند، زمانی که خدایان خونگرم به جوش و خروش میآمدند و خونسردها آرام میگرفتند. هنگامی که رویاپردازان منفیباف بیش از همیشه افکار منفی دارند و سرگشتگان از همیشه سرگشتهتراند. ادی همیشه هر دو اینها را با هم داشت. از این جهت عجیب نبود که در روز دهم مارس به دنیا آمده باشد، درست وسط این بینظمی، هرچند زمان زیادی از آخرین باری که ادی دلش خواسته بود تولدش را جشن بگیرد میگذشت. بیست و سه سال بود که ادی از آن زمان در تقویم میترسید، از معنی آن: این که داشت بزرگ میشد، داشت پیر میشد. پس از آن و با گذر قرنها، روز تولدش دیگر چیز مهمی نبود، صد در صد از آن شبی که روحش را فروخت کمتر اهمیت داشت. در آن روز تاریخی مرگ و تولد دوبارهی او همزمان شده بودند. با این حال امروز تولدش است و آدم روز تولدش باید کادو بگیرد. ادی جلوی ویترین یک لباسفروشی میایستد، در حالیکه سایهای از تصویرش توی شیشه پیداست.»
«ویون یک شهر کوچک مذهبی است. در نگاه اول این را میشود دید. در مرکز آن کلیسایی قرار دارد، یک بنای سنگی بیروح که همه برای نجات روحشان به آنجا میروند. پدر و مادر ادلین هفتهای دو بار در مهراب کلیسا زانو میزنند، بر خود صلیب میکشند و سپاس خود را نثار خدا میکنند. ادلین حالا دوازده سالش است، پس او هم همین کار را میکند. اما این کار برای او مثل قرار دادن نان توی سبد به دست پدرش است، یا آنطور که مادرش انگشتش را میمکد تا همهی ذرات نمک را جمع کند. یعنی برای او بیشتر از سر عادت است تا ایمان. کلیسای شهر کوچک آنها ساختمان جدیدی نیست و خدا هم خیلی قدیمی است، این را اِستِل به ادلین گفته و همینطور اینکه بزرگترین خطر این است که آدم یک چیز قدیمی را با چیز جدیدی جایگزین کند. استل که به همه و در عینحال به هیچکس تعلق دارد. استل که فقط مال خودش است. استل که مانند درختی در دهکدهشان کنار رودخانه رشد کرد و بدون شک هیچوقت جوان نبوده، و با دستهای چنگالمانند و پوستهی چوبیاش زمین را شکافته و یک دفعه از آن سر بیرون آورده، و ریشههایش آنقدر عمیق است که میتواند از چشمهی درون خود بنوشد. استل که فکر میکند خدای جدید به شهرها و پادشاهان تعلق دارد و بر بالشی زرین بر فراز آسمان پاریس تکیه زده، و نه کاری به کار مردم روستا دارد نه جایی در چوب، سنگ و رودخانه.»
داستان رمان زندگی نامرئی ادی لارو، بین روایتی در شهر نیویورک امروزی و فلشبکهایی از دوران کودکی اِدی در فرانسه در نوسان است و اِدی در این کتاب از تجربیاتش در سفر به جهان و مشاهدهٔ رویدادهای مهم تاریخی میگوید. داستان کتاب از اوایل دههٔ 1700 شروع میشود، اِدی دختر جوانی است که زیر بار ازدواج اجباری قرار گرفته و برای آزادی خود به خدایان دعا میکند. تا اینکه یکبار بهطور تصادفی توجهٔ خدای شب را به خود جلب میکند، که بعداً به او لوک میگوید و این خدا او را آزاد میکند اما به او اخطار میدهد که پس از برآوردهشدن خواستهاش و جاودانهشدن، دیگر هیچکس حتی پس از یک برخورد او را به خاطر نخواهد آورد. با گذشت زمان اِدی ماهرانه بر بسیاری از افراد تأثیر میگذارد و در تاریخ آثاری از خود بهجای میگذارد و همچنین الهامبخش خلق آهنگها و هنرهای بسیاری میشود. لوک هر سال پس از انجام معامله با او ملاقات میکند و روح اِدی را میخواهد اما اِدی هر بار امتناع میکند و حاضر به دستکشیدن از زندگی جاودانهاش نیست. رابطهٔ بین اِدی و لوک حدود دو دهه ادامه دارد و زمانی که لوک دوباره از او میخواهد روحش را تسلیم کند، اِدی بدین نتیجه میرسد که رابطهٔ بین آن دو فقط یک قمار بوده است. آیا اِدی میتواند زندگی و سرنوشت خود را تغییر دهد؟
• کتاب شهر ارواح اولین جلد از رمانهای فانتزی و ترسناک اثر ویکتوریا شواب است. این کتاب داستان دختری به نام کاسیدی بلیک است که پس از وقوع یک حادثه میتواند ارواح مختلف را ببیند و وارد شهر اشباح بشود و همین داستان ماجراهای مختلفی را برایش رقم میزند.
• کتاب تونل استخوانها جلد دوم کتاب شهر اشباح اثر ویکتوریا شواب است. این کتاب ادامه ماجرای کاسیدی بلیک است که ظاهراً هر کجا میرود، دردسر نیز به دنبالش میآید. این بار کاسیدی بلیک در تونلهای ترسناک و وحشتناک شهر پاریس سرگردان میشود که بهطور اتفاقی یکی از خطرناکترین و قویترین اشباح شهر پاریس را بیدار میکند.
• کتاب عمارت گالانت اثر دیگری از ویکتوریا شواب نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب داستان دختری یتیم و ناشنوا به نام اولیویا است که تنها پیوندش با گذشته دفترچهٔ خاطرات مادرش است که به او هشدار داده نباید به جایی به نام گالانت نزدیک شود. اما روزی اولیویا مجبور میشود قدم به عمارت گالانت بگذارد و خیلی زود به تاریخچهٔ شوم و ارتباط عمارت با خانوادهاش پی میبرد.
ویکتوریا الیزابت شواب سال 1987 در کالیفرنیا به دنیا آمد و در نشویل بزرگ شد. او نویسندۀ آمریکایی است که برای نوشتن رمان «سایۀ تاریکتر از جادو» برندۀ جایزۀ لوکوس در سال 2020 برای بهترین رمان فانتزی شد. شواب در سال 2009 مدرک کارشناسیاش را در رشتۀ هنرهای زیبا از دانشگاه واشنگتن دریافت کرد. او ابتدا قصد داشت در رشتۀ اخترفیزیک تحصیل کند اما پس از گذراندن دورههای هنر و ادبیات تغییر رشته داد. ویکتوریا شواب اولین رمانش را در سال چهارم دانشگاه نوشت و این رمان را قبل از فارغالتحصیلی به شرکت دیزنی فروخت. پس از آن شروع به نوشتن داستانهای بیشتری کرد. مجلۀ گاردین داستان Vicious او را کاوشی درخشان از افسانههای ابرقهرمانی و یک داستان هیجانانگیز و انتقامجویانه نامید و این کتاب نقدی ستارهدار از پابلیشرز ویکلی دریافت کرد و آن را یکی از بهترین کتابهای علمی-تخیلی، فانتزی و ترسناک سال 2013 میدانند. او بیشتر کتابهای داستانی برای کودکان و نوجوانان مینویسد و خالق سریال درام نوجوانان با نام «اولین کشتار» است که بر اساس داستان کوتاه او به همین نام در سال 2020 پخش شد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
کتاب خیلی زیبا بود ولی کیفیتش خوب نبود ، چسب کتاب انقدر که بد بود کتاب برگه هاش خود به خود کنده شد
کتاب ژانر فانتزیه، کاش نویسنده یه دنباله هم براش مینوشت. در مورد دختره که هرگز نمیمیره، پیر نمیشه و هیچکس هم اونو یادش نمیاد.
کتاب فوق العاده زیبا و قشنگیه