نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات اشراقی منتشر کرد:
- خسته م. کم آوردم. بسمه دیگه. دلم می خواد بمیرم. خسته م از حرف ها و نگاه دیگرون. خسته م از خودم، از آینده ای که کلی براش نقشه کشیده بودم، ولی با دست های خودم گند زدم بهش. خسته م از دست خودم که می تونستم سه سال پیش، یه "به درک" بگم و برم دنبال زندگیم، ولی نرفتم و دارم می سوزم از نرفتنم.
نگاهش را در چشمان نم زده ی یهدا چرخاند و سنگدل شد.
- خسته م از تو که سه ساله کارت شده گریه و فکر، فکری که داره عین خوره، هم تو و هم مغز منو می خوره.
باز نگاهش کرد. آب از سر و صورتش راه گرفته بود. چهره اش در هم شد. چانه ی دخترک را گرفت و سر به زیر افتاده اش را به سمت خود برگرداند.
- وقتی با منی، همراه منی، نرو تو فکر. نمی دونم چه جوری، ولی نرو تو فکر. حتی اون لحظه به من هم فکر نکن. از این که نمی تونم فکرت رو بخونم، حالم بد می شه. از این که نمی دونم کجاها سیر می کنی، دیوونه می شم.
فشار دستش روی چاندی او بیشتر شد.
- مغزم درد می گیره وقتی فکر می کنم امکان داره کجاها باشی.
باز سنگدل شد. بی رحم شد و تیم آخر را کاری تر کوبید.
- بهت اعتماد ندارم. به تو، به کارهات، حتی به فکرت. بلد نیستی اعتمادم رو جلب کنی، حداقل وقتی کنارمی نرو تو فکر.
فریاد زده بود، گلایه کرده بود، ولی باز هم احساس سنگینی می کرد. قلبش سنگین بود. با حرف هایش، وجود دخترک را زخم زده بود. با خود فکر کرد فریادش را بر سر کسی آوار کرده که مظلوم ترین و بی گناه ترین گناه کار عالم است. گناه کاری که برای تبرئه ی خود، هیچ تلاشی نمی کند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.