تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نسل روشن منتشر کرد:
اولین باری که یک سر بدون بدن در خیابان های آکاپولکو دیده شد، مسئله خیلی مهمی به حساب می آمد. سر یک آدم بیست و دو ساله بود، موی مشکی فر داشت که کناره های آن از ته زده شده بود و موهای بالای آن بلند نگه داشته شده بود. یک گوشواره کوچک طلایی به شکل حلقه در گوش راستش داشت. پلک هایش باد کرده بودند و زبانش از دهان بیرون زده بود. بیرون مغازه پیتزاهات روی یک باجه تلفن کنار آب نمای دیانا کاپادورا گذاشته شده بود. نوشته ای لوله شده مثل سیگار درون دهانش قرار داشت: «من دوست دارم حرف بزنم.»
برای بار سوم با سباستین تماس گرفت؛ و باز پیغام گیر صوتی. کفش فروش به محلی اشاره کرد و لیدیا دوید. به یک خیابان رسید و به خیابانی دیگر و دائما به سباستین زنگ می زد. آدرس می پرسید و می دوید، مردم به محلی اشاره می کردند و او به دویدن ادامه می داد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نشر نسل روشن
