تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات افق منتشر کرد: محمد حسن شهسواری برای این که احترام و علاقه اش را به چند داستان کوتاه از نویسندگان مختلف نشان دهد.از هر داستانی،عناصری را انتخاب کرده و آن ها را در چهار داستان جدید تنیده و رابطه ای بینامتنی آفریده است.نویسنده در این کتاب نیز هم چون رمان خود پاگرد بیش از هرچیز به داستان گویی جاذبه ی اثر و لذت خواننده اهمیت میدهد. سردسته هجوم‌برندگان، ریش بلند و سفیدی داشت. چكمه‌های بنددار بلندش هم تا زانو ادامه داشت. مرد درشت‌اندامی بود و چپق درازی به دهان داشت. بقیه افرادش در جای جای محلی كه ما در آن در حال ترقص بودیم، مستقر شدند و گویی همه ما را زیر نظر داشتند. سردسته، چپق را از دهانش بیرون آورد و گفت:‹‹ من ژنرال تولستوی هستم. این را محض یادآوری گفتم.›› از گوشه‌ای دیگر، مردی خوش‌سیما دو قدمی جلو گذاشت. دو شمعدانی از جنس نقره بر هر دو دست خویش داشت. گفت:‹‹ سرگرد هوگو .›› در همین لحظه مردی كه داشت قفسه كتاب‌ها را بازدید می‌كرد رو به جمع كرد. وی مرتب سرفه می‌كرد و به نظر مرد مریض‌احوالی می‌رسید. لبخندی زد و گفت: ‹‹ سروان پروست.›› فروشگاه اینترنتی 30بوک
نشر افق
