چهل تکه از حق لنگ درازی

چهل تکه از حق لنگ درازی

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
45

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب چهل تکه از حق لنگ درازی

پدر ناگهان از دستشویی بیرون می‌زند. نصف صورتش صابونی است و نصف پاک... می‌گوید; «یکی برود ببیند این مرد نفهم، با این زبان بسته چه کار می‌کند.» «از بعضی روش‌ها» خروس دیگر چه صیغه‌ای است!؟... مادر گفت; «همیشه خوشمزگی می‌کنی.» پدر گفت; «خوشمزه کسی است که پشت در گوش خوابانده است.» و بلندتر گفت;‌ »همانی که تخم لق در دهانش شکسته‌اند و نمی‌داند خودش حق ندارد وقتی به دیگران حق نمی‌دهد.» «از زبان دیگری» پدر... پایین نیامده بود که مادر درحالی‌که نوک یک جوراب را گرفته بود و مثل پرچم تکان‌تکان می‌داد در قاب در نمایان شد. پدر مثل برق از جا پرید. اما چنان از خنده غش کرده بود که پرچم از دست مادر افتاد. «از دو کلاه و یک کمد»

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی