نظر خود را برای ما ثبت کنید
«سلام خانوم دكتر، عصرتون بخیر» سر به زیر در حالی كه به سرعت مشغول نوشتن شرح حال بیمار قبلی بود سلام زن جوان را به گرمی پاسخ گفت و بدون آن كه سر بلند كند با اشاره به او تعارف كرد كه بنشیند. نوشتن شرح حال، چند ثانیهای به طول انجامید سپس دكتر چون همیشه با روی خوش سربلند كرد. بیمارش زن جوانی بود كه با دیدن چهرهاش احساس كرد وزش بادی سهمگین ورق دفتر خاطراتش را به سالها قبل برگردانیده، بدون پلك بر هم زدن به او خیره ماند و زیر لب گفت: «شما آتنا ساعدی هستید؟» زن جوان كه خود با دیدن چهره دكتر جا خورده بود بدون آن كه بتواند لب از لب بگشاید با تكان سر سخن دكتر را تائید كرد. لبخندی محو چهره خانم دكتر را پوشاند. زن جوان هم به او كه گویی همزادش است خیره ماند، باورش ممكن نبود خانم دكتر با او همچون سیبی بود كه به دو نیم تقسیم شده باشد حالا رمز نگاه حاضران در سالن را میفهمید و صحبت خانم منشی كه او را زودتر از پنج مریض قبل از خودش به داخل مطب راهنمایی كرده بود. آتنا چون مسخ شدگان به او مینگریست. دكتر با یك دنیا صفا و صمیمیت و با چهرهای حاكی از ناباوری از پشت میزش بلند شد و رودرروی او بر مبل چرمی تكیه زد و گفت: «كجا بودی این همه سال؟ اگه بدونی چقدر دنبالت گشتم.»
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.