تا دوشنبه دیگر

تا دوشنبه دیگر

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
84

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب تا دوشنبه دیگر

پلك‌هایم را می‌بندم. دوباره برف می‌آید. دوباره درخت‌ها مثل دست‌های خشك شده از زیر خاك قد می‌كشند بیرون و صف می‌بند كنار هم. جاده مثل نواری سیاه از سینه كوه‌های دور باز می‌شود و راه می‌افتد تا از میان درخت‌ها بگذرد و جایی در دامنه كوه‌های شبح‌گون رو به رو تمام شود. آمبولانسی از پشت پیچی بیرون می‌آید و می‌شود تنها رهگذر جاده برفی. خودم را می‌بینم كه پشت رل نشسته‌ام و هرازگاه عرق روی پیشانی‌ام را خشك می كنم. سر گروهبان با دست‌بندی به دست‌هایش كنارم كز كرده و هیچ حركتی نمی‌كند. اسكلت جلو آینه تكان می‌خورد. از توی آینه لوله تفنگی را می‌بینم كه مرا نشانه گرفته است. هراسان چشم باز می‌كنم. خواب رفته بودم انگار. به نقطه‌ای خیره می‌مانم و می‌ترسم حتا نگاهی به دور و برم بیندازم.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی