نظر خود را برای ما ثبت کنید
خاله سرش را به گوش مادر گذاشت و تند تند حرفهایی زد كه چهره مادر كبود شد. بعد مادر گفت:«مگر معتمدی چهكار كرده؟ اینها كه پدرش را سوزاندند. كارخانهاش را گرفتند. خانهنشینش كردند. اگر كسی نداند، تو یكی بهتر از هر كس میدانی...» مریم و ناهید داشتند با هم بگو مگو میكردند. بعد ناهید بلند گفت:«راستی مامان! مگر رضا نگفت بهرام رفته چریك شده؟» صورت صوفی داغ شد. مادر سرش را بالا گرفت:«عفت! این دخترت چه میگوید؟» چشمانش داشت از حدقه بیرون میزد. خاله گفت:«باز تو نسنجیده تخ كردی؟» رو كرد به مادر و گفت:«كترهای یك زری میزند.» و چنان نگاهی به ناهید انداخت كه ناهید از جا بلند شد.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.