بهشت و دوزخ

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
417

علاقه مندان به این کتاب
9

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب بهشت و دوزخ

انتشارات مرکز منتشر کرد: کاروانسراها همه سر پا وسالم اما خالی و متروک یک نفر آدمیزاد هم دور و بر این کاروانسراها نمی دیدی.حتا درخت هایی که توی حیاط این کاروانسراها بود خشکیده بود و حوض ها و برکه ها هم همه خشک و خالی و بی آب.اما جلوی هر کاروانسرایی یک گله سگ و سیاه ولو بودند که همین که صدای ماشین به گوششان میخورد شروع میکردند به واق واق کردن و همین که ماشین میرسید به کاروانسرا و داشت از جلوی کاروانسرا رد میشد،می دویدند دنبال ماشین و صدای واق واق کردنشان تا یکی دو فرسخ دنبال ماشین می آمد و از آن به بعد هم توی گوش مسافرها بود تا ماشین برسد به کاروانسرای بعدی و سگهای بعدی و صدای واق واق کردنشان. بهشت و دوزخ داستانی است مستند وبر اساس یک مقطع کوتاه از زندگی دکتر محمد مصدق از تیرماه تا ?ذر ماه 1319،او که سالهاست گوشه نشینی اختیار کرده و از سیاست کناره گرفته است و بیشتر اوقات خودش را در احمد آباد سپری میکند،ناگهان مورد سو ظن حکومت قرار میگیرد.بازداشت میشود و دوازده روز بعد او را با اتومبیل خودش به مشهد و از آنجا به بیرجند میفرستند.خدیجه،دختر نوجوان دکتر محمد مصدق کهع در لحظاتی که او را به زور سوار اتومبیل میکنند شاهد ماجرا بوده است،بر اثر مشاهده ی رفتار توهین آمیز مامورین با پدرش به شدت متاثر و پس از تبعید او دچار اختلال روانی میشود-عارضه ای که تا بعد از پایان دوره ی تبعید و بازگشت او به احمد آباد هم ادامه دارد. فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (1)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • سید مجتبی پژمان
    • 0

    اعتصاب غذا را زندانی های زندان قصر باب کردند. همین دو سال پیش بود که یک عده ای از زندانی های زندان قصر همگی با هم تصمیم گرفتند غذا نخورند و اون قدر نخورند تا بمیرند. اما بعد از سه روز آژانا ریختند توی زندان و با باتوم افتادند به جونشون به زور باتوم غذا توی حلقشون کردند و از مرگ نجاتشان دادند.

عیدی