طعم گس خرمالو

(37)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
3388

علاقه مندان به این کتاب
61

می‌خواهند کتاب را بخوانند
6

کسانی که پیشنهاد می کنند
7

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
1

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب طعم گس خرمالو

انتشارات مرکز منتشر کرد:
زوپیا پیرزاد در سال 1331 در آبادان به دنیا آمد.
او در تهران و ایروان زندگی می‌کند.
زویا پیرزاد در سال 2014 جایزه‌ی شوالیه‌ی ادب و هنر فرانسه را دریافت کرد.
طعم گس خرمالو مجموعه‌ای است از پنج داستان درباره‌ی قشرهای مختلف آدم‌های اجتماع. این کتاب طبق قرار داد کپی رایت میان زویا پیرزاد و نشر مرکز با ناشران خارجی تاکنون و زبان‌های فرانسوی، لهستانی، گرجی، ژاپنی و اسلوویایی ترجمه و در فرانسه، لهستان، گرجستان، ژاپن و اسلوونی منتشر شده است.
جایزه‌های طعم گس خرمالو
برنده‌ی بیست سال ادبیات داستانی - سال 1376
برنده‌ی جایزه‌ی کوریه انترناسیونال فرانسه-2009
فروشگاه اینترنتی 30 بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب طعم گس خرمالو اثر زویا پیرزاد

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

طعم گس خرمالو از سایت گودریدز امتیاز 3.5 از 5 را دریافت کرده است.

جوایزی که کتاب طعم گس خرمالو از آن خود کرده است:

• برندۀ بیست سال ادبیات داستانی در سال 1376
• برندهٔ جایزهٔ کوریه انترناسیونال فرانسه در سال 2009
• برندهٔ لوح زرّین در سال 1376

معرفی مجموعه داستان طعم گس خرمالو:

طعم گس خرمالو مجموعه‌ای از پنج داستان کوتاه اثر زویا پیرزاد نویسندهٔ معاصر است که خوانندگان بیشتر او را به واسطهٔ رمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» می‌شناسند. این داستان‌ها دربارهٔ زنان مختلف اجتماع است و نویسنده از داستان زندگی روزمره و دغدغه‌های این زنان در بافتِ جامعه و فرهنگ ایرانی می‌گوید. این کتاب تاکنون به زبان‌های فرانسوی، لهستانی، گرجی، ژاپنی و اسلوونیایی ترجمه شده است.

چرا باید کتاب طعم گس خرمالو را بخوانیم؟

اگر زمان زیادی برای مطالعهٔ کتاب ندارید به شما خواندن داستان‌های کوتاه را پیشنهاد می‌کنیم. و مخصوصاً اگر به داستان‌های کوتاهِ ایرانی علاقه دارید حتماً این کتاب را بخوانید. داستان‌های این کتاب نثری روان و دلنشین دارند و می‌توانید به راحتی با شخصیت‌های مختلف آن‌ها همذات‌پنداری کنید و از خواندن آن‌ها لذت ببرید.

جملات درخشانی از کتاب طعم گس خرمالو:

«یک سال بعد از آشنایی‌شان، مادر لیلا وقت معرفی علی به عمهٔ لیلا که تازه از آمریکا آمده بود گفت «علی آقا، نامزد لیلا جان.» پارچه‌فروش گفت «ژرسه‌اش حرف نداره! به درد همه چی می‌خوره. بُلیز، دامن، لباس.» لیلا گفت‌‌ «راستش نمیدونم. تو چی میگی رؤیا؟» آن طرف مغازه رؤیا باقی پارچه‌ها را زیر و رو می‌کرد. برگشت نگاهی به لیلا انداخت و نگاهی به ژرسهٔ گلدار. گفت «من میگم خوبه، بخر.» بعد رو کرد به پارچه‌فروش. «آقا، دو متر از این بلوزی کِرشه برام ببُر.» لیلا دست کشید به ژرسهٔ گلدار و به رؤیا نگاه کرد. «تو که نمی‌خواستی پارچه بخری.» پارچه‌فروش متر فلزی را از زیرِ توپ ژرسه بیرون کشید و رفت طرف رؤیا. «زرد یا قهوه‌یی؟» رؤيا دست کشید به کرشهٔ زرد، بعد به کرشهٔ قهوه‌یی. گفت «زرد یا قهوه‌یی؟ گمونم ـ زرد! به دامن سرمه‌یی خوب میاد.» لیلا گفت «تو که دامن سرمه‌یی نداری.» رؤیا به لیلا نگاه کرد. «ها؟ راست می‌گی، ندارم.» رو به پارچه‌فروش که متر فلزی را توی دست می‌چرخاند گفت «آقا، دامنی سرمه‌یی چی داری؟» پارچه‌فروش متر را برد طرف توپ‌های سرمه‌یی قفسه‌های بالا. بعد کرشهٔ زرد را برید، تا کرد، پیچید لای نیم ورق روزنامه، گذاشت جلو رؤیا و آمد طرف لیلا. لیلا دست‌هاش را کرد توی جیب و سر تکان داد. «باید با مادرم بیام.» پارچه‌فروش برگشت طرف رؤيا.»

«توی ساندویچ‌فروشی خیابان فرشته، علی ادای مادر لیلا را در آورد. «اگه بخاطر مسائل مالیه، من و پدرش کمک می‌کنیم.» گاز بزرگی از سازندویچ زد. تکه‌ای برگ کاهو و پوست گوجه‌فرنگی از گوشهٔ لبش آویزان شد. «مسألهٔ مالی، هه!» لیلا کاغذ شمعی دور ساندویچش را ریزریز می‌کرد. «پس چی؟» 
«چی پس چی؟»
«پس چرا نمی‌خوای عروسی کنیم؟»
پوست گوجه‌فرنگی چسبید به سق علی و به سرفه افتاد. لیلا دستپاچه بطری نوشابه را داد دستش. از شدت سرفه توی چشم‌های علی اشک جمع شد. مرد بنگاهی گفت «متراژش زیاد نیست، اما عوضش جمع‌وجور و راحته. چشم‌انداز قشنگی هم داره.» لیلا و علی از پنجرهٔ اتاق نشیمن بیرون را تماشا کردند. توی کوچه یک درخت چنار بود. بنگاهی از توی اتاق خواب گفت «گنجه به این جاداری دیده بودید؟» لیلا دوید به اتاق خواب و سرش را کرد توی گنجه. علی آمد به اتاق خواب و از پنجره نگاهی به بیرون انداخت. «چشم‌انداز این اتاقم خیلی قشنگه!» لیلا سرش را بی‌هوا چرخاند. پیشانی‌اش خورد به درِ گنجه. بنگاهی سرفه کرد. توی خرابهٔ جلو پنجرهٔ اتاق خواب دو تا سگ دنبال هم کرده بودند. علی از حمام داد زد «وانش چرا این‌قدر کثیفه؟» لیلا و بنگاهی خم شدند نگاه کردند. بنگاهی دست کشید به جدارهٔ وان. «لکهٔ رنگه. خانمی که قبلاً مستأجر اینجا بود نقاشی می‌کرد. چیزی نیس، با وایتکس پاک میشه.» لیلا رو به علی گفت «حتماً پاک میشه. خودم پاکش می‌کنم.» علی کاغذها را پخش کرده بود روی میز جلو راحتی و با ماشین حساب جمع‌ و تفریق می‌کرد.»

«لیلا استکان چای به دست، تکیه داد به قفسهٔ آشپزخانه. تق‌تق شروع شد. «وسایل اتاق خواب و لباس و پتو و خلاصه همه چی رو آبی خریده. دخترش سونوگرافی کرده. لیلا کتابی را که روی قفسهٔ آشپزخانه بود برداشت: علوم‌ تجربی سال اول راهنمایی. ورق زد. «این مال کیه؟» مادر لیلا سرش را بلند کرد. «آخِی! حتماً مال پسرشه. طفلک جا گذاشته. از همه چی دوازده تا، ملافه و روبالشی و زیرپیرهنی و پیشبند.» لیلا خواند «حلال‌ایی برای لک‌های معمولی: سبزی با صابون و الکل، ید با تیوسولفات سدیم، آدامس با تتراکلریدکربن ـ» از حیاط هنوز صدای آب‌پاشی می‌آمد. لیلا گفت «کاغذ مداد کجا داری؟» مادر لیلا سبزی‌های خردشده را کیسه‌کیسه می‌کرد. «توی کشوی دست چپ. دستت درد نکنه، چند تا «آش» بنویس چندتام «کوکو» بذارم تو سبزی‌ها. حواس که ندارم، قاطی نمی‌کنم.» لیلا نوشت «رنگ با تینر.» مادر لیلا نگاهش کرد. «من کی باید سیسمونی درست کنم؟» لیلا رفت طرف پنجره. «بابام روزی چند دفعه باغچه آب می‌ده؟» 
لیلا به خواربارفروش گفت‌ «تینر دارید؟» 
خواربارفروش گفت «تینل؟ رنگ‌فروشا تینل دارن، خانوم.»
لیلا توی مغازهٔ رنگ‌فروشی منتظر ماند تا نوبتش شد.»

دربارهٔ کتابِ طعم گس خرمالو‌:

کتاب طعم گس خرمالو مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه با عناوین «آپارتمان»، «طعم گس خرمالو»، ‌«لکه‌ها»، «پِرلاشز» و «سازدهنی» است. دو داستان «لکه‌ها» و «سازدهنی» انسجام خاصی ندارند ولی نویسنده در تمام این داستان‌ها به مسائل زنان و چالش‌های پیش‌روی زنان و روابط زنان و مردان پرداخته است و از داستان زندگی زنان مختلف می‌گوید و روابط را از دیدگاه زنان مختلف جامعه بازگو می‌کند. داستانِ کوتاه «آپارتمان» که در این مجموعه چاپ شده است ساختاری متفاوت دارد و نویسنده در این داستان از شکست و ویرانی رابطهٔ یک زوج جوان می‌گوید که در بخش اول آن نویسنده به جدایی شخصیت‌های داستان اشاره کرده است و پس از آن از تصمیم شخصیت زن داستان برای خرید یک آپارتمان و تنهایی زندگی‌کردن می‌گوید. در بخش دوم داستان «آپارتمان» به زوجی متفاوت و زندگی متفاوت‌شان پرداخته است و درنهایت نشان می‌دهد که زندگی این دو زوج چگونه بهم گره می‌‌خورد.

فهرست مجموعه داستان‌های کتاب طعم گس خرمالو

• لکه‌ها
• آپارتمان
• پِرلاشز
• سازدهنی
• طعم گس خرمالو

اگر از خواندن کتاب طعم گس خرمالو لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب مثل همه‌ی عصرها اثر دیگری از زویا پیرزاد نویسندهٔ معاصر ایرانی است. این کتاب مجموعه‌ای از چند داستان کوتاه است که زویا پیرزاد در آن به زندگی معمول آدم‌ها پرداخته و از زندگی معمول آدم‌ها می‌گوید. مخاطب با داستان‌های سادهٔ این کتاب همراه می‌شود و با شخصیت‌های سادهٔ این کتاب همذات‌پنداری می‌کند.

• کتاب عادت می‌کنیم اثر معروف و پرطرفدار زویا پیرزاد نویسندهٔ معاصر است. این کتاب یکی از آشناترین و ملموس‌ترین داستان‌ها در زمینهٔ رمان‌های اجتماعی است و زویا پیرزاد در این کتاب داستان انسان‌های مختلف و روابط میان افراد را به‌تصویر کشیده است و از زندگی سه زن از سه نسل مختلف می‌گوید.

• کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم رمانِ پرطرفدار دیگر زویا پیرزاد نویسندهٔ معاصر است. حوادث این رمان در آبادان و در دههٔ 1340 یا 1350 رخ می‌دهد و نویسنده به زندگی یکنواخت زنی ارمنی به نام کلاریس پرداخته است که همسر و مادری نمونه است اما دچار روزمرگی می‌شود.

دربارۀ زویا پیرزاد‌: نویسندهٔ کتاب طعم گس خرمالو

طعم گس خرمالو

زویا پیرزاد داستان‌نویس معاصر در سال 1331 در آبادان به دنیا آمد. او ارمنی‌تبار است و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در آبادان و تهران به پایان رساند. داستان‌های کوتاه او روایت‌هایی ساده و صمیمی از زندگی شهرنشینان است. در این داستان‌ها هیچ حادثۀ فوق‌العاده‌ای روی نمی‌دهد. آنچه می‌گذرد وقایع جاری در زندگی روزمره است و نگاه راوی-نویسنده به این وقایع است که داستان را می‌سازد. در نثر یکدست و بی‌عیب او کلمات و عبارات بی‌هیچ دشواری و تصنّعی شکل می‌گیرد و کنار هم می‌نشیند. از دیگر آثار زویا پیرزاد می‌توان به «یک روز مانده به عید پاک» و «عادت می‌کنیم» اشاره کرد که در سال 1383 منتشر شد. معروف‌ترین رمان این نویسنده «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» است که در سال 1380 منتشر و برندهٔ جوایزی همچون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری و کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی شد و همچنین لوح تقدیر جایزهٔ ادبی یلدا را به‌دست آورد. او تاکنون دو اثر نیز به زبان فارسی ترجمه کرده است. مجموعهٔ داستان «مثل همهٔ عصرها» از زویا پیرزاد در سال 1370 برندهٔ دیپلم افتخار جایزهٔ «بیست سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی» شد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (4)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • هنگامه مارالی
    • پاسخ به نظر

    چقدر این داستان‌ها صمیمی و دوست‌داشتنی و خودمونی بودن. داستان‌ها البته موضوع و درگیری خاصی نداره و زندگی روزمره‌ست اما شروعشون که می‌‌کنی دیگه نمی‌تونی زمین بذاری، یک ‌جور گیرایی عجیب و خاصی دارن.

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • پاسخ به نظر

    کتاب طعم گس خرمالو پنج داستان، از پنج زن مختلفه که زندگی خودشون رو می‌گذرونن و سعی می‌کنن هویت خودشون رو حفظ کنن و نویسنده نشون می‌ده تغییر و تحول جامعه چطور روی این زنان تأثیر می‌ذاره.

  • تصویر کاربر

    • مهرناز بهروش
    • پاسخ به نظر

    داستان‌هاش کوتاه، شیرین و به‌یادموندنی بود و من واقعاً دوستشون داشتم. البته من رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم رو هم خوندم و واقعاً دوستش داشتم. حتماً بخونیدش هر داستانش یه‌ذره ازتون وقت می‌گیره.

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (3)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • هنگامه مارالی
    • 0

    اولین بار که مراد بدقولی کرد یک هفته بعد از جشن نامزدیشان بود. جشن که نه، مادر ترانه پدر و مادر مراد و برادرهای دوقلویش را به شام دعوت کرده بود، با دایی ترانه که تنها قوم و خویش نزدیک و زندهٔ ترانه و مادرش محسوب می‌شد. قرار بود مراد شش عصر بیاید دنبال ترانه بروند سینما.

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • 0

    اینانلو سی و یکی دو ساله بود. هیکل کشتی‌گیرها را داشت ولی خودش می‌گفت قهرمان بسکتبال بوده. چندتایی هم عکس داشت که به همه نشان می‌داد کاپ به دست، با شلوار کوتاه ساتن قرمز و عرق‌گیر سبز. یک سالی می‌شد از آمریکا برگشته بود.

  • تصویر کاربر

    • مهرناز بهروش
    • 0

    اولین کارش کندن کفش‌هاش بود. کف پاهاش زُق‌زُق می‌کرد. از هشت صبح تا الان که دو و نیم بعدازظهر بود، به چهار تا بنگاه معاملات ملکی سر زده بود و شش تا آپارتمان دیده بود. خواست خم شود کفش‌ها را بگذارد توی جاکفشی دمِ در ولی نا نداشت.

عیدی