نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات صدای معاصرمنتشر کرد:
دستانش را به زیر بغل برده و پایش را به نرده تکیه زد.حیاط روشن تر از هر شب دیگری بود و این برای ماهی بود که امشب عهد کرده تا بیشتر نورافشانی کند. به سنگریزه های حیاط زل زده و جای پای دخترک مومشکی را به وضوح روی آن ها دید. دویده بود، کل مسیر حیاط تا در را دویده بود. امشب هم مثل همیشه موهایش را از وسط فرق باز کرده و دو طرف صورتش رها کرده بود؛ البته منظم تر و دقیق تر از همیشه دقیق تر از زمانی که در نساجی او را می دید. فقط یکبار به رژ قرمزش گیر داده بود، بعد آن دیگر ندیده بود رژ قرمزبزند. این دختر محتاط می توانست ربطی به یاشار داشته باشد؟ می توانست آن قدر بد باشد که به مردی با شرایط یاشار دل ببندد؟ دختری که حتی از زدن رژ لب قرمز بعد از آن پرهیز کرده بود،چطور می شد که به دیدن رابطه ای بین او و یاشار فکر کرد؟
سایت اینترنتی 30 بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
قشنگ بود .... دلنشین
شیطنتهای یزدان و دلبریهای ذاتی مارال برام دوست داشتنی بود.فقط دوست داشتم روی بخش معمای قتل یاشار بیشتر مانور داده میشد و هیجانش بیشتر بود. با این حال بهنظر من که این چیزی از قشنگی کتاب کم نکرده بود.اگه به دنبال عاشقانهای عمیق و دلنشین همراه با معمایی پنهان هستید با سنگ ها آواز میخوانم رو از دست ندید.