نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات هزاره سوم اندیشه منتشر کرد:
دختر با پیراهن دریده خم می شد زانوان خمیده وجب به وجب پیش می آمد حلقه ی زنجیر دنبالش روی زمین جرینگ جرینگ صدا می کرد خواجه با فاصله بازوی دختر را می گرفت هنگام خمیدن دختر را بر می خیزاند صورت دختر چرکین بود موی سرش آشفته روی پیشانی و گونه هاش فرو ریخته بود یکهو خیز برداشت و هیکلاش را کوبید به دیوار بر آجرها چنگ زد خواجه دست بر سینه به او التماس کرد :گفت ارباب عصبانی است راه بیا ...
هیچ جای تن و سر و صورتشان سالم نبود پیراهنشان ژنده بود نوک دشنه گوشت شکم و سینه شان را سوراخ کرده بود. دست و پاشان زنجیر بود دشنه را بیرون آوردم میرزا آقا گفت اول من.... شیخ روحی گفت فرق نمی کند اول من باشم خیبر الملک گفت من طاقت جیغ شما را ندارم اول من.... مانده بودم چه کنم؟ گفتم عجله نکنید جیغ هر سه تا می رود به آسمان دست انداخت ام زیر چانه میرزآقا خودش گفت ور نرو بیا نوک دشنه را فرو کن معطل اش نکردم دو تا چشم را کنده انداختم توی کاسه عجیب بود میرزا آقا نه جیغ زد و نه به خودش پیچید آرام خوابید کف زمین دستاش را گذاشت روی دهانش نگذاشت صداش بیرون بیاید چشم شیخ روحی را کندم صداش آن قدر بلند شد که شاهزاده روی تخت تکان خورد خیبرالملک به حالت نیمه غش افتاده بود راحت چشم هایش را ..کندم روی زمین غلت زد ضجه اش توی گلویش ترکید مثل زوزهی سگ زخم خورده... بی حال افتاده بود. رمق نداشت جیغ بزند. لاشه ها افتاده بودند جلو تابوت ها سه تا تابوت... چهارمی با فاصله پای ستون افتاده بود. کاسه را آوردم جلو پاشوره حوضچه.... . آب حوضچه گندیده بود دو سه ماه آب تخلیه نشده بود مشت مشت آب گندیده برداشتم چشم ها را شستم پاک و پاکیزه... کاسه را آوردم و گذاشتم جلو زانوی شاهزاده شاهزاده چند دقیقه نگاه کرد. انگار دنبال چیزی می گشت رو به امیربهادر :گفت شش تا چشم با سه تا سر ارسال می شود به درباره شاه بابا شاهزاده پا شد گفت به دست و پای کاتب غل و زنجیر باشد حلقه ی زنجیر كاتب بسته شود به ستون جلو تابوت چهارم
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.