نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات چشمه منتشر کرد:
همیشه فکر میکردم مرگ چیز عجیبیه اما حالا میتونم بگم مرگ هر چی هم عجیب باشه از زندگی عجیبتر نیست.
مرگ مثل ماشینیه که وسط بیابون، کنار جادهای خراب شده و روزوشب زل زده به آدمها و ماشینهایی که از کنارش رد میشن. اما زندگی یکی از اون ماشینهاییه که داره با سرعت از جلو مرگ رد میشه و به شهرهایی میره که پُر از چراغ و فروشگاه و کافه و موسیقی و سینما و کتابخونهس. پُر از اتفاقات و چیزهای خوبیه که حتی یکیشون رو هم نمیتونین حدس بزنین. تنها بدی زندگی اینه که پُر از ترسه. انگار تاروپودش رو با ترس بافتهن. ترس تموم شدن چیزهای خوب. ترس تموم نشدن چیزهای بد. ترس از نرسیدن به کسی که دوستش داری. ترسِ از دست دادن کسی که بهش رسیدهای. ترس از مریض شدن. ترس از جنگ. ترس از به دست نیاوردن پول. ترس از تموم شدن پول. ترس از پیر شدن. ترس از زشت شدن. ترس از آینده. ترس از مُردن. اما تو مرگ آیندهای نیست که ازش بترسی. همهچی تموم شده. از جنگ و بمب و مریضی هم خبری نیست.
ماشینی که کنار جاده ایستاده هیچوقت تصادف نمیکنه.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
فرضیهی زمین مسطح سومین نمایشنامهٔ مصطفی مستور نویسنده و پژوهشگر ایرانی است که بیشتر با رماننویس و بهخصوص رمان «روی ماه خداوند را ببوس» به شهرت رسید. این نمایشنامه که اولینبار در سال ۱۴۰۱ منتشر شد، یک نمایشنامهٔ فلسفی دربارهٔ مرگ و زندگی است و داستان آن در یک خانوادهٔ ۶ نفره با سه فرند پسر و دختر میگذرد. هر کدام از اعضای خانواده در طول نمایش از مشکلات، دغدغهها و اضطرابهایشان میگویند. اتابکخان، ناهید، خسرو، هومن، یاسمن و مجید اعضای این خانواده هستند و مصطفی مستور در این نمایشنامهٔ فلسفی، علاوه بر به تصویرکشیدن هراس از مرگ، هراس از زندگی را نیز به تصویر کشیده است.
نمایشنامهٔ فرضیهٔ زمین مسطح، یک نمایشنامهٔ فلسفی و بسیار متفاوت دربارهٔ دغدغههای یک خانوادهٔ ایرانی است. اگر به خواندن نمایشنامه علاقه دارید، مطالعهٔ این نمایشنامهٔ زیبا را از دست ندهید.
«صحنه تاریک است و با روشن شدن آن، خانهی دوبلکسی را میبینیم که دو اتاق در همکف و دو اتاق در طبقهی اول دارد. از اتاقها فقط درهایشان را میبینیم که به پشت صحنه راه دارند. پلکان چوبی مارپیچی دو طبقه را به هم متصل میکند. طبقهی همکف ترکیبی از هال و آشپزخانه است. هال با چند مبل و کاناپه، میز غذاخوری و تعدادی صندلی چیدمان شده است. کنار میز غذاخوری پیشخان آشپزخانه است که کتری برقی و چند لیوان رویش گذاشته شده است. آنسوی پیشخان، آشپزخانه با چند کابینت و اجاق و یخچال تجهیز شده است. سمت راست طبقهی همکف، کمی بعد از اتاقها، دهلیز پلکان بیدری است که به زیرزمین میرود اما خود زیرزمین دیده نمیشود. ورودی پلکان با طنابی مسدود شده است. سمت راست صحنه، دورتر از خانه، دکور کافه است؛ چند میز کوچک با صندلیهایی دورشان و پیشخانی که قهوهجوش و چند ظرف کیک و شیرینی روی آن قرار دارد. عقبتر از پیشخان، قفسههای کافه است که ظروف و بطریهای نوشیدنی در آن چیده شده. صحنه بار دیگر تاریک میشود و کمی بعد نور موضعی روی هومن که جلو سن ایستاده است، میتابد. بقیهی صحنه همچنان تاریک است. هومن چند برگ کاغذ توی دستش گرفته است.»
«وقتی یکیمون میمیره، برای اینکه از شرّ جنازهش راحت شیم چی کار میکنیم؟ زمین رو میکنیم و میذاریمش زیر خاک. گیرم با احترام و تو تابوتهای لوکس. ولی این چیزی از او حقیقت زشت کم نمیکنه. حقیقت اینه که ما مجبوریم این کار رو بکنیم چون اگه این کارو نکنیم دو روز بعد جنازهی طرف باد میکنه و بوی گندش رو از صد فرسخی هم نمیشه تحمل کرد. این کاریه که ما از عهد بوق داریم انجامش میدیم. اگه کسی بره بالای کرهی زمین و یه ذرهبین گنده، یه ذرهبین خیلی گنده، بگیره دستش میبینه به محض اینکه یکی از آدمها میافته و میمیره، بقیه برای راحتشدن از دستش اون رو میذارن زیر خاک. بعضیها هم برای خلاص شدن از نعشی که رو دستشون مونده یارو رو میسوزونن. لابد آسونتره. اما من اگه مُردم نه چالم کنین، نه بسوزونیدم. بندازیدم تو دریا. اینطوری دو هزار ماهی دعاتون میکنه. شاید هم دههزار ماهی. اگه ماهیهاش کوچیک باشن.»
«(مدتی طولانی به تماشاگران خیره میشود.) آدم میتونه بیاد اینجا و زل بزنه تو چشاتون و مثل چی مزخرف سر هم کنه. حتی اگه طرف پسر یا دخترتون باشه. نمیدونم یاسی چی بهتون گفت اما نشنیده میگم هر چی سر هم کرده کذبِ محضه. اسباب خجالته که دختر و پسر آدم حرمت پدر خودشون رو نگه ندارن. از اون بدتر، آدم باید خیلی بیرگ باشه که بخواد دعوای خونگیش رو سر کوچهوبازار جار بزنه. از من دلگیر نشن اما آدم هر چی هم از پدرش دلخور باشه نباید جلو غریبهها، جلو شما، حرفهای اندرونیش رو بریزه رو دایره. من از بیست و پنجسالگی تا ده سال پیش، سی سال تموم تو مدرسههای این مملکت به بچههای مردم تاریخ درس دادم و همیشه بهشون میگفتم اگه نمیتونین داریوش بزرگ و کوروش کبیر و کریمخان زند باشین، حداقل سعی کنین شاهصفی و ناصرالدینشاه و آغا محمدخان معلون نشین. کسی که حرمت باباش رو نگه نمیداره، میشه مثل پادشاهی که مرزهای وطنش براش مهم نیستن. میشه یکی شبیه شاهسلطان حسین صفوی عوضی. قبول ندارین؟»
• کتاب دویدن در میدان تاریک مین نمایشنامهای چهار پردهای از مصطفی مستور نویسندهٔ ایرانی است. این نمایشنامه در پادگانی جریان دارد که اختناق شدیدی برپاست و سربازها و آدمهایی که در آنجا هستند را سخت شکنجه میکنند. در حقیقت شاهد هستیم که فرمانده مرکز، امیرماهان و یاقوت را به دلیل عاشق شدن و تفکر در مورد چیستی دنیا و خدا مورد بازخواست قرار میدهد.
• کتاب پیادهروی در ماه اثر دیگری از مصطفی مستور نویسندهٔ ایرانی است. وقایع این نمایشنامه در یک کافهٔ کوچک رخ میدهد و شخصیتهای آن هر کدام دور یک میز در کافه نشستهاند و از مشکلات و موانع و دغدغههای زندگیشان با یکدیگر حرف میزنند. نویسنده با این نمایشنامه سعی دارد به توصیف تکرار و روزمرگیها عدهای جوان بپردازد و از دغدغهها و مشکلات این قشر بگوید.
مصطفی مستور داستاننویس، پژوهشگر و مترجم ایرانی در سال ۱۳۴۳ در اهواز به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در رشتهٔ مهندسی عمران در دانشگاه شهید چمران اهواز شروع کرد و دورهٔ کارشناسی ارشدش را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در همین دانشاه به پایان رساند. اولین اثر این نویسنده «دو چشم خانهٔخیس» بود که در سال ۱۳۶۹ منتشر شد و در همان سال در مجلهٔ «کیان» به چاپ رسید. اولین و معروفترین رمان این نویسنده «روی ماه خدواند را ببوس» است؛ داستانی که بر پایهٔ اصول فلسفی نوشته شده و نویسنده در آن سعی کرده است تا افکار دینی، معرفتشناسی و جامعهشاسی را از زبان شخصیتهای داستانش مطرح کند. مصطفی مستور نویسندهٔ محبوبی است و در میان کتابخوانان طرفداران زیادی دارد. بیشتر کتابهای وی مجموعه داستانهای کوتاه هستند. مستور نمایشنامه نیز نوشته و به زبان انگلیسی نیز مسلط است و چندین ترجمه هم در کارنامهٔ خود دارد. چند مجموعه داستان کوتاه و یک کتاب در مورد کارگردان محبوبش کیشلوفسکی از عناوینی هستند که ترجمه کرده است. مستور گاهی هم شعر میگوید و از او یک محموعه شعر نیز به چاپ رسیده است. این نویسنده در سالهای ۷۹ و ۸۰ برای نوشتن رمان «روی ماه خداوند را ببوس» برندهٔ جایزهٔ بهترین رمان سال از جشنوارهٔ قلم زرین شد. همچنین این نویسنده لوح تقدیر از نخستین مسابقهٔ داستاننویسی صادق هدایت را دریافت کرده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.