نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات قطره منتشر کرد :
داستانی تأثیرگذار و الهامبخش درمورد دختر نوجوانی که در دهکدهای در نیجریه بزرگ می شود و آرزو دارد بتواند درس بخواند تا شاید روزی «صدای بلند» خود را بیابد. دختری با صدای بلند درعینحال هم دلخراش و همپیروزمندانه است. داستانی دربارهی قدرت جنگیدن برای رؤیاها، علیرغم موانع به ظاهر صعبالعبوری که در مسیر رسیدن به آنهاست. دختر هرگز هدف خود را که فرار از محرومیتها و محدودیتهای زندگی فقیرانهای است که در آن متولد شده فراموش نمیکند تا بتواند آیندهای را بسازد که خود انتخاب کرده است و به دختران دیگری مانند خودش کمک کند تا همین راه را در پیش بگیرند. عزم او برای یافتن شادی و امید حتی در سخت ترین موقعیتهایی که می شود تصور کرد «قلب شما را میشکند و دوباره آن را به هم می پیوندد»، عزمی راسخ برای رسیدن به رؤیاها... و شاید حتی تغییر دنیا.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب دختری با صدای بلند از سایت گودریدز امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب دختری با صدای بلند از سایت آمازون امتیاز 4.6 از 5 را دریافت کرده است.
• برندۀ جایزۀ بهترین داستان سال 2020 سایتِ گودریدز
• نامزد دریافت جایزۀ بهترین رمان اول در سال 2020
• برندۀ جایزۀ Bath Novel Award برای دستنوشتههای منتشر نشده در سال 2018
• فینالیست مسابقۀ The Literary Consultancy Pen Factor در سال 2018
دختری با صدای بلند اولین رمانِ اَبی داری نویسندۀ نیجریهای است که در سال 2020 منتشر شد. این رمان داستان یک دختر نوجوان اهل نیجریه به نام ادونی است که مجبور میشود به دلیل فقر خانوادهاش با پیرمردی ازدواج کند و رمانْ داستان دستوپنجه نرم کردن این شخصیت با مشکلات زندگی از جمله تحصیلات محدود، فقر و ناتوانیاش در بیان کردن خواستههایش است. با اینکه نیجریه بهعنوان ششمین صادرکنندۀ بزرگ نفت خام در جهان، ثروتمندترین کشور آفریقاست اما متأسفانه بیش از 100 میلیون نیجریایی در فقر زندگی میکنند و با کمتر از ۱ دلار در روز، روزگار میگذرانند. کتاب دختری با صدای بلند پس از انتشار مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.
«کتاب دختری با صدای بلند، رمانی شجاعانه و مبتکرانه و کتابی فراموشنشدنی است.» - نقد کتاب نیویورک تایمز
«کتاب دختری با صدای بلند، داستان دخترانی است که جرئت میکنند در شرایط سخت به دنبال رویاهایشان بروند.» - ایمبولو امبوه، نویسنده
دختری با صدای بلند داستان دختر نوجوانی است که سعی میکند خود را از فقر مطلق نجات بدهد. عزم راسخ این دختر برای یافتن شادی و امید حتی در سختترین شرایط غیرقابلتصور همزمان قلب شما را میشکند و به شما قوت قلب میدهد. شخصیت اصلی این رمان به مخاطبین نشان میدهد که یک دختر جوان تا چه حد میتواند شجاع و الهامبخش باشد.
«میدانم که میخواهد چیز بدی بگوید. میتوانم آن را در چشمانش ببینم؛ مردمک چشمانش رنگ قهوهای تیرهای دارد که انگار مدتها زیر آفتاب سوزان نشسته. حالت چشمانش درست مثل سه سال پیش بود، وقتی که گفت باید ترک تحصیل کنم. در آن زمان من بزرگترین دانشآموز کلاس بودم و بچهها همیشه خالهخانم صدایم میزدند. واقعیت را میگویم، بدترین روزهای زندگیام زمانی بود که ترک تحصیل کردم و مامان را از دست دادم. وقتی بابا خواست نزدیکتر بروم حرکتی نکردم، چون اتاق نشیمن خانهمان به کوچکی ماشین مزداست. آیا میخواست از این نزدیکتر بروم و جلوی دهانش زانو بزنم؟ پس همانجا روی زانوهایم نشستم و منتظر ماندم که صحبت کند. بابا گلویش را صاف میکند و به پشتی همان مبل چوبی بدون کوسن تکیه میدهد. کوسن این مبل از بین رفته چون کایوس، آخرین بچهی ما، بارها روی آن ادرار کرده. این پسر از زمان بچگیاش بارها این کار را انجام داده، انگار که این کوسن یکجور طلسم باشد. ادرار حسابی به این کوسن آسیبزده و مامان کایوس را مجبور کرده بهجای بالشت روی همین کوسن بخوابد. ما در اتاق نشیمن تلویزیونی داریم که کار نمیکند. پسر خانواده، بزرگترین فرزندمان، این تلویزیون را دو سال پیش، وقتی در روستای کناری کارگر جمعآوری زباله بود، در سطل آشغال پیدا کرد.»
«موروفو راننده تاکسی پیری در روستایمان است با صورتی بزمانند. جدا از داشتن دو همسر، چهار بچه دارد که هیچکدامشان مدرسه نرفتهاند. تنها کاری که بچههای موروفو میکنند این است که در دهکده با شلوارهای کثیف میدوند، کارتن شکر را با طناب میکشند، لیلیبازی میکنند و آنقدر دست میزنند تا پوست دستشان کنده شود. چرا موروفو به خانهی ما آمده بود؟ چه قصدی داشت؟ بابا با لبخندی تلخ گفت: «آره، موروفو مرد خوبیه. دیروز غافلگیرم کرد وقتی گفت پول اجارهخونه رو پرداخت میکنه. همهی سیهزار نایرا رو.» «این خوبه؟» پرسیدم چون با عقل جور درنمیآمد. میدانستم که هیچکس اجارهی خانهی دیگری را پرداخت نمیکند مگر اینکه در ازایش درخواستی داشته باشد. چرا موروفو میخواهد اجارهخانهی ما را پرداخت کند؟ چه میخواهد؟ یا شاید هم در گذشته پولی به بابا بدهکار بوده؟ به بابا نگاه میکنم، با چشمانی پر از امید که موضوع آن چیزی نیست که فکر میکنم. «بابا؟» «بله»، بابا مکثی کرد، آب دهانش را قورت داد، عرق پیشانیاش را پاک کرد و گفت: «پول اجاره یه بخشی از جهیزیهی توئه.» «جهیزیه؟ منظورتون هزینهی عروسیه؟» قلبم در سینه میکوبید.»
«وقتی خورشید در حال غروب است و خودش را در عمق شکاف شب پنهان میکند، روی تشک رافیا مینشینم، پای کایوس را از پاهایم دور میکنم و پشتم را به دیوار اتاقمان تکیه میدهم. سرم از امروز صبح ذهنم را با کلی سؤال سنگسار کرده، سؤالاتی بدون جواب. چطور ممکن است همسر مردی با دو زن و چهار بچه شوم؟ چه چیزی باعث شده موروفو یک زن دیگر علاوه بر دو زنی که دارد بخواهد؟ و بابا، چطور میتواند مرا به این پیرمرد بفروشد بدون اینکه احساساتم را در نظر بگیرد؟ چرا سرِ قولش نماند؟ قولی که به مامان قبل از مرگش داده بود... سینهام را میمالم، جایی که از اینهمه سؤال به درد و سوزش افتاده. آهی کشیدم، بلند شدم و به سمت پنجره رفتم. امشب ماهْ قرمز است و بسیار نزدیک به زمین، طوری که انگار خدا چشم پر از عصبانیتش را به زمین ما انداخته. امشب آسمان پر از کرمهای شبتاب است، بدنشان با نورهای رنگارنگی میدرخشند: سبز، آبی، زرد، همه در تاریکی میرقصند و چشمک میزنند. خیلیوقت پیش مامان میگفت که کرمهای شبتاب در شب پیامهای خوبی با خود میآورند. میگفت: «هر کرم شبتاب چشم یه فرشستهست. ادونی، اون یکی رو که روی برگ درخت میشینه نگاه کن، اون برامون پیام پول آورده.» مطمئن نبودم که آن کرم شبتاب آن موقع چه پیامی آورده بود، اما میدانم که پولی با خودش نیاورد.»
دختری با صدای بلند، داستانی فراموشنشدنی و الهامبخش است. این کتاب داستان دختر نوجوانی است که در دهکدهای روستایی در نیجریه بزرگ میشود و تنها یک آرزو دارد و آن هم این است که به تحصیل بپردازد تا در زندگی برای خودش به جایگاهی برسد. این رمان همزمان داستانی دلخراش و پیروزمندانه دارد و در مورد جنگیدن برای رؤیاها بهرغم موانع غیرقابل عبور است. شخصیت اصلی با اینکه سختیهای زیادی میکشد اما هیچگاه هدف خود را فراموش نمیکند تا بتواند خود را از زندگی فقیرانه و سرنوشتی بدتر از فقر رها سازد و به دخترانی مانند خودش کمک کند تا همین کار را بکنند. اَبی داری رمان دختری با صدای بلند را نوشت تا از زنانی بگوید که نمیتوانند صدای خود را در دنیا به گوش کسی برسانند. او در این رمان به ترسیم واقعگرایانۀ فقر در نیجریه پرداخته و ازدواج کودکان را نیز مطرح کرده است. شخصیت اصلی در طول رمان برای رسیدن به جایگاه و تحصیلات مجبور است با جامعه و فقر مبارزه کند.
آدونی یک دختر پانزده سالۀ نیجریهای است که میداند در زندگی چه میخواهد، او دوست دارد تحصیلاتش را ادامه بدهد. او بهعنوان تنها دختر یک پدر ورشکسته، یک کالای ارزشمند حساب میشود و بنابراین پدرش او را از مدرسه بیرون میآورد تا همسر سوم یک پیرمرد بشود. ارزش زندگی آدونی تنها چهار بز، دو کیسه برنج، چند مرغ و یک تلویزیون جدید است. اما یک تراژدی غیرقابل توصیف در زندگی جدیدش در انتظار اوست، او را مخفیانه بهعنوان خدمتکار خانه به خانوادهای که در مناطق ثروتمند لاگوس زندگی میکنند میفروشند، جایی که پیش از این نیز دختر جوانی به نام ربکا ناپدید شده است اما هیچکس در مورد ناپدید شدن عجیب این دختر صحبت نمیکند جز ادونی. بارها و بارها به ادونی چهارده ساله گفته میشود که هیچی نیست، یک خدمتکار ناتوان است و باید یک همسر مطیع باشد اما ادونی ساکت نمیماند. او قصد تسلیم شدن ندارد، میخواهد هر طور شده صدایش را به گوش همه برساند تا بلکه دخترانی مانند خودش یا مانند ربکا، راهی برای نجات داشته باشند.
ابی داری گفته است که ایدۀ نوشتن این رمان زمانی به ذهنش خطور کرد که یک مقالۀ خبری در مورد خدمتکاری 13 ساله خواند که خانم خانه بر رویش آب جوش ریخته بود. او همچنین اظهار داشت که این کتاب را تا حدی با الهام از دخترانش و سالهای زندگیاش در روستاهای نیجریه نوشته است.
• دختری که مزرعه را نجات داد اثر جود ایزابلا و کتابی از مجموعۀ بچههای اطراف جهان است. این کتاب داستان واقعی دختر نوجوانی است که با کمک دوچرخۀ قرمزی که هدیه گرفته، محصولات مزرعهشان را میفروشد و پرندگان را دور میکند تا بتواند خانوادهاش را خوشحال کند.
• نفرتی که تو میکاری اثر انجی توماس رمانویس آمریکایی است. این کتاب در سال 2017 منتشر شد و داستان دختر سیاهپوست 16 سالهای است که پس از کشته شدن دوستش به دست پلیس، دست به فعالیتهایی علیه خشونت بیحد و مرز علیه سیاهپوستان میزند و زندگیاش برای همیشه تغییر میکند. نویسنده این کتاب را با الهام از داستان اسکار گرنت نوشت، نوجوان ۲۲ سالۀ آفریقایی-آمریکایی که در سال 2009 به دست پلیس کالیفرنیا کشته شد.
• کتابِ اگر من صورت تو را داشتم اثر فرانسیس چا نویسندهٔ اهل کره جنوبی است. این کتاب پس از انتشار در سراسر جهان با استقبال چشمگیری روبهرو شد و به لیست پرفروشترینها راه یافت. این رمان داستانِ چهار زن جوان است که راه خود را در دنیایی با استانداردهای زیبایی تعریفشده، فرهنگ حاکم در کره جنوبی، دنیای کی-پاپ، عشقها و خیانتها به پیش میبرند و پس از آزاردیدن تصمیم میگیرند سرنوشتشان را به هر قیمتی عوض کنند.
اَبیمولا اَبی داری نویسنده و سخنران نیجریهای است که در لاگوسِ نیجریه بزرگ شد و هجده سال در بریتانیا زندگی کرد. او در دانشگاه ولور همپتون به تحصیل در رشتۀ حقوق پرداخت و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشتۀ علوم پایه و شاخۀ مدیریت پروژۀ بینالمللی از دانشگاه کالدونین گلاسکو اخذ کرد و یک مدرک کارشناسی ارشد دیگر در رشتۀ نویسندگی خلاق از دانشگاه بیرکبک لندن دریافت کرد. دختری با صدای بلند اولین رمان این نویسنده بود که برندۀ جوایز مختلف شد. ابی هم اکنون با همسر و دو دخترش، که الهامبخش او برای نوشتن اولین رمانش بودند، در اسکس زندگی میکند
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.