نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات آموت منتشر کرد:
سیدی مونتگومری هرگز انتظار اتفاقی را که برایش میافتد، ندارد. یک لحظه در حال جشنگرفتن بزرگترین دستاورد زندگیاش یعنی برگزیدهشدن به عنوان فینالیست مسابقهی انجمن پرترهنگاری آمریکای شمالی است و لحظهای بعد روی تخت بیمارستان دراز کشیده و پزشکها تشخیص دادهاند به بیماری "احتمالاً موقت" چهرهکوری مبتلا شده است؛ میتواند ببیند، اما هر چهرهای که به آن نگاه میکند به پازل بههمریختهای از اجزای مجزا تبدیل شده و تلاش برای تشخیص آن مثل خواندن کتابی وارونه به زبانی بیگانه است. این واقعیتی است که سیدی اکنون در مواجهه با هر چهرهای با آن روبهرو میشود. ولی درحالیکه او سعی دارد با این مشکل کنار بیاید، رؤیای هنریاش را حفظ کند، مشکلات خانوادگیاش را حل کند، و از سگ پیر و بیمارش مراقبت کند، عاشق میشود، آن هم عاشق دو مرد کاملاً متفاوت. ولی آیا این واقعاً عشق است؟ یا تلاشی موقتی برای پرت کردن حواس خودش از مشکلات زندگی واقعی؟ زمانبندیاش که واقعاً افتضاح است. اگر زندگیاش فقط کمی واضحتر بود، شاید میتوانست راهش را پیدا کند. اما در حال حاضر درک درست هر چیزی غیرممکن به نظر میرسد. حتی اگر برخی چیزها را فقط زمانی میتوانیم پیدا کنیم که دنبالشان نباشیم. و برخی افراد هستند که وقتی اصلاً انتظارشان را نداریم، سروکلهشان پیدا میشود. و همیشه، همیشه روشهای دیگری هم برای دیدن وجود دارد...
▪️«کاترین سنتر» نویسندهی پرفروش نیویورکتایمز است که رمانهای پرشوری دربارهی عشق و خانواده مینویسد و کتابهایی مانند «چگونه دور شویم»، «بادیگارد»، «چیزهایی که در آتشسوزی نجات میدهی» و «خوشبختی برای مبتدیان» را در کارنامهی خود دارد. کتابهای او بارها در فهرست بهترینها قرار گرفتهاند. کاترین با همسر و دو فرزندش در هیوستون زندگی میکند.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
سلام غریبه از سایت گودریدز امتیاز ۳.۹ از ۵ را دریافت کرده است.
سلام غریبه از سایت آمازون امتیاز ۴.۲ از ۵ را دریافت کرده است.
• برندۀ جایزۀ کتاب عاشقانهٔ مورد علاقهٔ خوانندگان گودریدز در سال ۲۰۲۳
• پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز و یواِساِی تودی
سلام غریبه رمانی عاشقانه اثر کاترین سنتر نویسندهٔ آمریکایی است که در سال ۲۰۲۳ منتشر و تبدیل به پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز و یواِساِی تودی شد. این رمان داستان دختری به نام سیدی مونتگومری است، یک هنرمند جوان که پرتره میکِشد و به طور موقت توانایی تشخیص چهرهها را از دست میدهد. پس این حادثه او متوجه میشود که مواجه شدن با مشکلات شما زمانی که به معنای واقعی کلمه نمیتوانید چهرهها را از هم تشخیص بدهید، بسیار سخت است. نویسنده در این رمان عاشقانه، به بررسی موضوعاتی مانند ادراک، هویت و ارتباطات انسانی پرداخته است.
«رمان سلام غریبه، با تأکید بر شخصیت اصلیاش، همراه با داستانهای عاشقانه، یک موفقیت بزرگ است. سیدی هر چیزی است که میتوانید از یک قهرمان بخواهید. او به اندازهٔ کافی دمدمیمزاج، خوشرو و سرسخت است و مردانی که او در طول داستان عاشقشان میشود بسیار جداب هستند و شخصیتهای جانبی داستان نیز همگی به خوبی طراحی شدهاند و قرار است که واقعاً آنها را دوست داشته باشید! داستان بهطور کلی جذاب و گیرا و درخشان نوشته شده و مطمئناً شما تا آخر این کتاب را زمین نخواهید گذاشت.» - میشیگان دیلی
«کتابی بسیار جالب و سرگرمکننده... سلام غریبه نگاهی تازه به این موضوع داشته که مردم اغلب چگونه اجازه میدهند غرور یا تصورات نادرست در مسیر شادی آنها قرار بگیرد. مطمئناً خوانندگان را بهسرعت جذب خود خواهد کرد.» - سِلف اِورنس
«جدیدترین اثر نویسندهٔ «بادیگارد»، داستانی جذاب از زنی تعریف میکند که بر ناملایمات زندگی غلبه میکند و یاد میگیرد چطور به افرادی که به او اهمیت میدهند تکیه کند.» - بوکلیست
کاترین سنتر در این رمان نیز قهرمانی زنی انعطافپذیر و قدرتمند خلق کرده است. سفر سیدی برای مقابله با وضعیت جدید زندگیاش که به حرفهٔ هنریاش نیز آسیب میرساند، میتواند بسیار عمیق و الهامبخش باشد. در کنار این داستان، نویسنده به یک داستان عاشقانهٔ دلگرمکننده نیز پرداخته است که چگونگی توسعه روابط را نیز در کنار آن بررسی میکند. اگر از خواندن داستانهای معاصر با مضامینی مانند رشد شخصی و داستانی عاشقانه لذت میبرد، سلام غریبه میتواند انتخابی بسیار عالی باشد.
«بعد از اینکه فهمیدم به مسابقهی سالانهی سرنوشتساز انجمن پرترهنگاری آمریکای شمالی راه یافتهام، اولین کسی که با او تماس گرفتم پدرم بود. که خیلی عجیب است، چون من هرگز به پدرم زنگ نمیزدم. حداقل نه داوطلبانه. بله، در روز تولدش یا روز پدر یا سال نو تماس میگرفتم، با این امید که شانس بیاورم و جواب ندهد و بتوانم پیغام سرخوشانهای مثل «چقدر حیف که جواب ندادی» برایش بگذارم، اعتبارش را به نام خودم بزنم و تمام شود برود پی کارش. ولی فقط از روی اجبار زنگ میزدم. هرگز برای تفریح نبود. و هرگز، هرگز صرفاً برای حرف زدن نبود. و هرگز برای در میانگذاشتن خبرهای تازه نبود ـ خدا نکند ـ. هدفم همیشه این بود که چیزی را با پدرم در میان نگذارم. اینکه چطور همچنان در حرفهی انتخابیام ـ بیوقفه ـ ناموفق بودم. اینکه چطور دوباره قید رابطهای دیگر را زده بودم و چون استطاعت مالی اجارهی آپارتمانی را برای زندگی نداشتم، به استودیوی نقاشیام که برای زندگی آدمیزاد مناسب نبود، نقلمکان کرده بودم. اینها همه اطلاعات “لازم ـ است ـ بدانی” بود. و قطعاً لازم نبود پدرم اینها را بداند. میتوان گفت این چهارچوبی به زندگیام میبخشید، قصه سرهم کردن دربارهی موفقیتهای بیوقفهی دروغینم برای او و لوسیندا، نامادری بدجنسم.»
«پدرم با شنیدن این حرف از جا برخاست و صندلی کافه را با صدای گوشخراشی که نشان میداد کارش اینجا تمام شده، کارش با این مکالمه ـ و احتمالاً با پدری کردن برای من هم ـ تمام شده، به عقب هل داد. هنوز عزم راسخی را که هنگام تماشای رفتن او حس کردم، به خاطر دارم. الان تقریباً بانمک به نظر میرسد. یادم است با آتشی حقبهجانب در چشمهایم با خودم فکر کردم، نشونت میدم. کاری میکنم آرزو کنی کاش از اول بهم باور داشتی. هشدار لو رفتن داستان: نشانش ندادم. حداقل تا الان. این مال هشت سال پیش بود. مدرک کارشناسی هنرهای زیبایم را گرفته بودم. تک و تنها فارغالتحصیل شده و بعد با قدمهای بلند از کنار همهی خانوادههایی که داشتند با افتخار عکس میگرفتند، گذشته بودم و بعد پیروزمندانه سوار بر تویوتای قراضهام (که من و دوستم سو برای مراسم رژههای ماشینهای هنری به رنگ صورتی جیغ درآورده بودیمش)، از پارکینگ دانشگاه زده بودم بیرون. و بعد؟ سالهای سال بیوقفه شروع کرده بودم به ... نشان ندادن به او. در مسابقات مختلف شرکت کردم و برنده نشدم. کارهایم را برای نمایشگاهها فرستادم و پذیرفته نشدم. با فروش پرترههایی که از روی عکس میکشیدم (هم آدمها و هم حیوانات خانگی) در اِتسی به قیمت هرکدام صد دلار زندگی بخور و نمیری داشتم. ولی این کفاف اجارهام را هم نمیداد.»
«اینطور شد که سو شروع کرد به برگزاری یک مهمانی دقیقهی نود. همهی دوستان رشتهی هنرمان ـ به استثنای اِزرا، دوستپسر سابقم ـ ، تعدادی از استادان هنر که با آنها صمیمی بودیم و ویت، دوستپسر قدیمیاش را دعوت کرد. ویت نقاش نبود، شغل آزاد داشت و قبلاً کاپیتان تیم دومیدانی کالجش بود. با اینکه کرهای نبود، والدین سو تأییدش کرده بودند، چون با سو مهربان بود و درآمد خوبی داشت و به قول پدرش، سو میتوانست یک نقاش فقیر باشد، ولی از گرسنگی تلف نشود. سو ـ با لحنی پر محبت ـ میگفت که ویت میتوانست برگ برندهمان به حساب بیاید. تنها وظیفهی من این بود که لباس مهمانی صورتی رنگ وینتجی را که گلهای تکهدوزی شده داشت و زمانی مال مادرم بود و من فقط برای مراسمهای خیلی خیلی خاص میپوشیدمش، تن کنم ... و بعد بروم ببینم با یک اسکناس بیست دلاری چه نوشیدنیای میتوانم بخرم. من در یکی از محلههای قدیمی مرکز شهر که پر از انبارداری بود زندگی میکردم و تنها خواربارفروشیای که میتوانستم پای پیاده بروم از دههی ۱۹۷۰ آنجا بود ـ تلفیقی از بقالی و خرازی. جلویش میوهی تازه چیده بودند و آهنگهای قدیمی از سیستم صوتیاش پخش میشد و ماری، مالک همیشه حاضرش، پشت صندوق نشسته بود. همیشه خفتانهایی با طرحهای شاد میپوشید که پوست قهوهای گرمش را روشنتر میکرد. و همه را عزیزکم صدا میزد. دقیقاً لحظهای که وارد شدم، تلفنم زنگ خورد. پدرم بود.»
رمان سلام غریبه داستانِ یک هنرمند مبارز به نام سیدی مونتگومری است که همهچیز تازه برای او شروع شده است. او به تازگی فینالیست مسابقهٔ رویاهایش شده است. اما زمانی که یک وضعیت نادر اما واقعی روبهرو میشود و چهرههای انسانها در مقابل چشمانش تبدیل به پازل میشود، متوجه میشود که قرار نیست این داستانِ زندگیاش نیز چندان خوب پیش برود. تنها چند هفته برای کشیدن بهترین پرتره در کل زندگیاش فرصت دارد و حالا به «چهرهکوری» مبتلا شده است. سیدی حاضر است هر کاری انجام بدهد تا وضعیت خود را به حالت عادی برگرداند و به سرکار بازگردد ولی هیچکس نمیداند چه زمانی مشکل سیدی رفع خواهد داشت. در ادامهٔ داستان، دامپزشک جذابِ سگ سیدی که شاید مرد رویاهای سیدی باشد یا نباشد و همچنین همسایهٔ سیدی که پسری بسیار جذاب است وارد داستان میشوند و هر دو سعی دارند توجهٔ سیدی را به خود جلب کنند و سیدی نمیتواند تصمیم بگیرد که از کدام بیشتر خوشش میآید. درست است که انگار تمام زندگی سیدی در هم گره خورده اما شاید تمام این وقایع معنای بدی نیز نداشت باشد. چون حقیقت این است که متفاوت دیدن دنیا جنبههای مثبتی نیز دارد و عشق راهی غیرقابل انکار برای شجاعت بخشیدن به افراد است.
• کتاب بادیگارد اثر دیگری از کاترین سنتر نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب داستان دختری به نام هانا بروکس است که بیشتر شبیه معلمهای مهدکودک به نظر میرسد اما در حقیقت او یک بادیگارد است و به تازگی استخدام شده تا از یک ستارهٔ معروف محافظت کند. اما زمانی که او عاشق این ستارهٔ مشهور میشود تمام داستان تغییر میکند و زندگی آن دو زیرورو میشود.
• کتاب زندگی کوتاه است اثری از ابی هیمنز نویسندهٔ آمریکایی است که در سال ۲۰۲۱ پرفروشترین رمان عاشقانه شد. این کتاب داستان دختری به نام ونسا است که به دلیل یک بیماری ژنتیکی میداند که هر لحظه ممکن است بمیرد، اما با ورود نوزاد خواهرش به زندگیاش و آشنایی با پسری در همسایگیاش، زندگی او را کاملاً دگرگون میکند.
کاترین سنتر در هیوستون تگزاس به دنیا آمد و در همانجا بزرگ شد. او نویسندهٔ پرفروش نیویورکتایمز است که رمانهای پرشوری دربارهٔ عشق و خانواده مینویسد و کتابهای «چگونه دور شویم»، «بادیگارد»، «چیزهایی که در آتشسوزی نجات میدهی» و «خوشبختی برای مبتدیان» را در کارنامهٔ خود دارد. کتابهای او بارها در فهرست بهترینها قرار گرفتهاند. کاترین در کالج واسار در رشتهٔ نویسندگی خلاق تحصیل کرده است و در آنجا جایزهٔ داستان کالج واسار را برنده شده است. در ۲۲ سالگی با دریافت بورسیهٔ تحصیلی برای برنامهٔ نویسندگی خلاق راهی دانشگاه هیوستون شد و به تگزاس نقلمکان کرد. کاترین هم اکنون با همسر و دو فرزندش در هیوستون زندگی میکند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.