

انتشارات اسم منتشر کرد:
من از مضمحل شدن،از گم شدن ميان آنچه براي زندگيست و زندگي نيست،از غرق شدن در انبوه اعتباريات،از گنديدن بر سر شاخه هاي عمر بيزارم. من در پي مکيدن جوهره حياتم؛فارغ از داوري هاي از پيش آموخته.نوشتن براي من قدم برداشتن در مسير مکيدن جوهره حيات است.کلمات را از جوهره حيات وام گرفته ام،پس جزئي از من اند نه جدا از من.آنچه مي خوانيد روايت جهان رشد است؛جهاني که هرگز هرگز پيش نمي رود.
-سختش نکن.ساده بگو ببينم چي شده؟
-هيچي،انگار تمام تنش را با کاغذ آنقدر برش داده اند،آن قدر برش داده اند که زجرکش شده.زخم هاي سطحي اما زياد.اين را ببين.
پاکت پلاستيکي بزرگي گرفت سمت بازپرس،باز پرست يقه پيراهنش را ول کرد و دو دستي پلاستيک سرد و خوني را گرفت.پر از کاغذهاي خوني.
- اين چه کثافتي ست ديگر؟
- دستنوشته هايش...يا چه بگويم؟آلت قتاله.
فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید













