نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نشرنو منتشر کرد:
در داستان «گوبسک» به زندگی دختر بیبندوبار «باباگوریو» و حواشی آن سرک میکشیم، همان باباگوریویی که خود سرگذشتی دارد و یکی از رمانهای مجموعۀ عظیم «کمدی انسانی» به سوانح او اختصاص یافته است. اما این رمان بالزاک درواقع بهتمامی سرگذشتنامۀ کنتس دو رستو و پسر جوان فقیر اما لایق او نیست که ثروت پدریاش را مادر بیبندوبارش بر باد میدهد. شخصیت اصلی این داستانِ آمیخته به فسون و فسانه پیرمرد عجیب و غریب و رباخواری است به نام گوبسک که از باب لذت فکری رباخواری پیشه کرده است، نه از باب ثروتاندوزیِ صِرف. گوبسک، از حیث شهرت، بهخساست سرشناستر از باباگراندۀ «اوژنی گرانده» نیست، اما بیشک خسیسی است اصیلتر و به لحاظ درونی غنیتر که قواعد خاص خود را با منتهای وسواس و دقت رعایت میکند و رباخواری را به مرتبۀ هنر برمیکشد.
بالزاک، همراه با روایت سرگذشت زندگی شگفت گوبسک رباخوار، ما را به عمق فاجعه میبرد و تناقضها و مصایب نظام اجتماعیِ زادۀ انقلاب را برملا میکند و نشان میدهد که انقلاب کبیر فرانسه تنها در فتح زندان باستیل و آزادی از قیدوبندهای فئودالی خلاصه نمیشود، بلکه استقرار اربابان و شاهان جدید و قدرتیابی رباخوارانِ زراندوزی مثل گوبسک را نیز بههمراه دارد. بورژوازی بزدل و مردمستیز و انقلابگریزْ جای اشراف کهن را میگیرد. جانمایۀ داستان «گوبسک رباخوار» درواقع بیش از هرچیز ادعانامۀ بالزاک بر ضد فساد و گندیدگی اشراف و پیامدهای شوم حاکمیت بورژوازی است و لابهلای صفحات آن، نظام جدید و قرن نوزدهم به محاکمه کشیده میشود. نوشتۀ مهمی به توصیف این محاکمه پرداخته که برای هر سطر و جملهاش، در آثار بالزاک، دلیل و شاهد مثالی یافت میشود: «... فیلسوفان قرن هجدهم، این زمینهسازان انقلاب، عقل را یگانه داور همۀ چیزهای موجود میدانستند. میبایستی دولتی معقول و جامعهای معقول به وجود آید؛ آنچه با عقل جاودانی مخالف بود میبایستی بیرحمانه نابود شود... البته این عقل جاودانی درواقع چیز دیگری نبود جز عقل تزیینیافتۀ افراد طبقۀ متوسط که در حال تحول به بورژوازی بودند. اما هنگامی که انقلاب فرانسه این جامعۀ عقل و دولت عقل را متحقق ساخت، نهادهای جدید، هرقدر هم که در مقایسه با اوضاع سابق معقول مینمودند، در نهایت معلوم شد که مطلقاً معقول نیستند. دولت معقول کاملاً ورشکسته شده بود، قرارداد اجتماعی روسو در حکومت ترور محقق شد، و بورژوازی که به توانایی سیاسی خاص خود بیاعتقاد شده بود، برای نجات از حکومت ترور، نخست به فساد دوران دیرکتوار و سرانجام به چتر حمایت استبداد ناپلئونی پناه برد.»
بالزاک که درواقع همتای عظیم فوریه در عالم ادبیات است، با نگارش «گوبسک»، از پیشگامان افشای سرخوردگی و مصایب زمانۀ خود میشود و نظام بورژوازی را بیرحمانه به نقد میکشد، نظامی که به قول رباخوار قهرمان داستان، تنها یک احساس واقعی را در وجود آدمیان باقی میگذارد که همان «غریزۀ صیانت نفس» یا «نفع شخصی» است، نظامی که پول بر آن حاکم است، نظامی که مبتنی بر «مبارزه میان فقیر و غنی» است، مبارزهای که «همهجا اجتنابناپذیر» است. اندرزهای گوبسک به وکیل جوان اندرزهایی ساده اما تکاندهنده است و اعماق ذهن و وجدان آدمی را میخراشد. گوبسک در این سخنان هولناک که پی بردن به عمق آنها مو را بر تن آدمی سیخ میکند، سرنوشت آدمی را در جنگل جهنمگون جامعۀ طبقاتی با بیرحمی تصویر میکند.
آموزش گوبسک البته همصدایی با گرگهای درندۀ استثمارگر است، اما مگر فاجعۀ زندگی تهی، تیره و تار، انسانیتباخته و سراسر حرص و آز و نکبت خود این رباخوار، بهترین نافی راهحل پیشنهادی وی برای دستیابی به خوشبختی نیست؟ مگر زندگی و مرگ گوبسک بهروشنی نشان نمیدهد که پول، نه خوشبختی، که توهم خوشبختی را میآفریند و قدرتش هیچ همخوانیای با احساسات و امیال شریف انسانی ندارد؟ توصیفی که بالزاک در این داستان از عمق تمامی ریزهکاریهای خساست به عمل آورده، و بهویژه توصیف نقش پول در جامعه، در ادبیات جهان کمنظیر است و گوته و شکسپیر را یادآوری میکند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب گوبسک رباخوار از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب گوبسک رباخوار از سایت آمازون امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.
داستان گوبسک رباخوار اولینبار سال 1830 منتشر شد و به سیاق آن قرن ابتدا در یکی از مجلههای ادبی خوانندگان آن را خواندند و پنج سال بعد یعنی در سال 1835 با عنوان «پاپا گوبسک» در قالب کتاب منتشر شد. گوبسک رباخوار را میتوان در ادامه داستان بابا گوریو دانست، در واقع پردهای از زندگی خصوصی یکی از دخترهای بابا گوریو اینجا انتظار خواننده را میکشد و این کتاب هم از مجموعهٔ «کمدی انسانی» است.
گوبسک رباخوار یکی دیگر از شاهکارهای انوره دو بالزاک است. داستان پسری فقیر و بیچیز است که به مرور توانست به ثروت زیادی برسد ولی به مرور خسیستر و خبیثتر هم می شود. فلسفهٔ زندگی او این است که هرگز به کسی کمکی نمیکند چون بزرگترین معلم بدبختی است، اما این فلسفه واقعاً چقدر درست است و خودِ گوبسک واقعاً چقدر به آن اعتقاد دارد؟
«یکی از شبهای زمستان اواخر سال 1829 بود؛ هر چند ساعت یک بعد از نیمهشب بود، ولی از جمع غیرخویشان خانم ویکنتس دوگرانلیو هنوز دو نفر میهمانی را ترک نکرده بودند. با برخاستن صدای زنگ ساعت، یکی از آن دو مرد، مرد جوان و زیبایی بیرون رفت. با طنین انداختن صدای کالسکهٔ او در حیاط، ویکنتس که دید فقط برادر و یکی از دوستان خانوادگیاش باقی ماندهاند و دستهای آخر پیکهشان را بازی میکنند، بهسوی دخترش رفت. دختر که جلوی بخاری دیواری تالار ایستاده بود چنین بهنظر میرسید که محو تماشای یک چراغ رومیزی چینی است. وی چنان بهصدای دور شدن کالسکه گوش میداد که مادرش دریافت بیم و نگرانیهایش بیجا نیست. ویکنتس گفت: کامی، اگر به رفتاری که امشب با کنت دو رستو جوان داشتید ادامه بدهید، وادارم میکنید که دیگر او را به خانهام راه ندهم گوش کنید فرزندم، اگر به محبت من اعتماد دارید، بگذارید در زندگی راهنماییتان کنم. در هفدهسالگی نه میتوان دربارهٔ آینده قضاوت کرد، نه در مورد گذشته و نه دربارهٔ برخی ملاحظات اجتماعی. باید تنها یک نکته را به شما گوشزد کنم: مادر آقای دو رستو میتواند میلیونها فرانک را بر باد دهد، زن نجیبزادهای نیست، دوشیزه گوریو نامی بوده که در گذشته با کارهایش سروصدای زیادی بهپا کرده. این خانم آنقدر با پدرش بدرفتاری کرده که لیاقت داشتن پسری بهاین خوبی را ندارد.»
«درویل نگاهی به خانم دوگرانلیو کرد و به او فهماند که این سرگذشت برایش جالب خواهد بود. خانم ویکنتس با آن ثروت و اسم و رسم خانوادگیاش، یکی از برجستهترین زنان محلهٔ اشرافی سنژرمن بود و از همین رو چندان طبیعی به نظر نمیرسید که یک وکیل دادگستری پاریسی با او اینقدر خودمانی حرف بزند و آزادانه و بیتعارف رفتار کند. ولی این موضوع توضیح سادهای داشت. پس از اینکه خانم دوگرانلیو همراه با خانوادهٔ سلطنتی به فرانسه بازگشت، در پاریس اقامت گزید؛ در آغاز، تنها با اعانههای اعطایی لویی هجدهم از مواجب سالیانهٔ مخصوص پادشاه گذران میکرد و چنین وضعی قابل تحمل نبود. درویل در تشریفات فروش قصر دوگرانلیو بهدست حکومت جمهوری، چندین ایراد قانونی پیدا کرد و خواهان اعادهٔ قصر به خانم ویکنتس شد. پرونده را در دست گرفت، اعلام جرم کرد و در دادگاه برنده شد. تحت تأثیر این پیروزی، با چنان مهارتی علیه یک نوانخانه شکایت کرد که حکم استرداد جنگل گرانلیو را نیز گرفت. سپس چندین سهام کانال اورلئان و اموال غیرمنقول نسبتاً مهمی را که امپراتور (ناپلئون) به مؤسسات عمومی اهدا کرده بود، باز پس گرفت.»
«کامی ناگهان از جا برخاسته بود. درویل به این فکر افتاده بود که پس کامی، دوستش دارد. از آن پس کامی که پی برده بود درویل نظر مساعدی به علاقهٔ او به کنت ارنست دو رستو جوان دارد، توجه و محبت فوقالعادهای نسبت به وی نشان میداد. تا آن موقع، بهرغم آنکه میدانست خانوادهاش تا چه حد مدیون اقدامات درویل است، ولی نسبت به وی بیشتر حس احترام و ادب داشت تا دوستی حقیقی و احساسات محبتآمیز؛ رفتار و نیز لحن صدایش همیشه باعث میشد فاصلهٔ طبقاتی میان خود و او را احساس کند. حقشناسی، دینی است که فرزندان معمولاً آن را به حساب نمیآورند. درویل پس از مکث کوتاهی گفت: این ماجرا، تنها حادثهٔ شگفتآور زندگیام را به یادم میآورد. شاید همین الآن با شنیدن اینکه یک وکیل دادگستری از داستان شگفتانگیزی در زندگی خود سخن میگوید، به خنده بیفتد! ولی من هم مثل بقیهٔ آدمها زمانی بیستوپنج سال داشتم و در آن سن، چیزهای شگفتانگیزی دیده بودم. اول باید آدمی را به شما معرفی کنم که مسلماً برایتان غریبه است. منظورم یک رباخوار است. آیا میتوانید چهرهای رنگپریده و کدر را تصویر کنید؟ چهرهای شبیه نقرهٔ مطلای زنگارآلود که با اجازهٔ فرهنگستان آن را صورت ماهآواز خواهیم نامید.»
اگر داستان بابا گوریوی دو بالزاک را خوانده باشید، میدانید که بابا گوریو دو دختر داشت که هیچ اهمیتی برای پدرشان قائل نبودند. حالا دو بالزاک در داستان گوبسک رباخوار به سراغ یکی از دخترهای بیبندوبار داستانِ بابا گوریو رفته است و از حواشی زندگی و نقشههای شوم این دختر که به دست گوبسک رباخوار میافتد پرده برمیدارد. گوبسک رباخوار پیرمردی است که زندگی پرفراز و نشیبی داشته اما توانسته پس از سالها از طریق رباخواری و حیلهگری مال و منالی به هم بزند. موضوع اصلی گوبسک رباخوار شور و اشتیاق است و داستان در دو سطح پیش میرود؛ از یک سو نویسنده در این کتاب به بررسی احساسات انسانی مانند عشق به ثروت، قدرت، زنان و خودخواهی پرداخته و از سوی دیگر به بررسی ماهیت رباخوار پیر میپردازد و پلیدی، حرصوطمع و دروغگویی را در وجود این شخصیت نشان میدهد.
طرح داستان گوبسک رباخوار، در دورهٔ بازسازی فرانسه بین سالهای 1815 تا 1830 اتفاق میافتد و در قالب گفتوگوی بین دو وکیل دربارهٔ دختری به نام آناستازی شروع میشود. آناستازی خواهرزادهٔ گوریو و دختر یک بورژوازی ثروتمند است که با طبقهٔ اشراف ازدواج کرده و از این ازدواج که هیچ عشق و علاقهای در آن نیست خسته شده است. بنابراین با شخص دیگری به نام ماکسیم وارد رابطه شده که آوازهٔ شادنوشی و بریزوبپاشش توجهٔ همهٔ پاریسیها را به خود جلب کرده است. اما آناستازی پس از مدتی تمام داراییاش را برای این مرد خرج میکند و ماکسیم درویل را راضی میکند تا به دیدن گوبسک رباخوار بروند. درویل وکالت گوبسک را برعهده دارد، چون هم همسر آیندهاش یکی از بدهکاران گوبسک است و هم با پولی که از گوبسک قرض کرده بوده توانسته صاحب وکالتخانه شود. ماکسیم قصد دارد صدهزار فرانک از گوبسک قرض بگیرد اما گوبسک راضی نمیشود و بنابراین ماکسیم آناستازی را وادار میکند تا الماسهایش را نزد گوبسک گرو بگذارد اما پیرمرد آنها را مجبور میکند که الماسها را بفروشند. در این میان شوهر آناستازی از بدهیهای او باخبر میشود بنابراین قراردادی پیچیده با گوبسک امضا میکند که قرار است به نفع فرزندان او و آناستازی تمام شود. بااینحال، آناستازی آن قرارداد را با نقشههای عجیب و غیرمنطقیاش از بین میبرد. متعاقباً هم ازدواج آناستازی نابود میشود و هم ثروت خانوادگیشان از بین میرود.
• پیر دختر شاهکار دیگری از انوره دو بالزاک از مجموعهٔ عظیم «کمدی انسانی» است. این کتاب داستان دوشیزه کرمون سادهدل است، پیردختری که در شهری کوچک زندگی میکند و حالا قصد دارد تا قبل از اینکه دیر شود ازدواج کرده و بچهدار شود. شخصیت دوشیزه کرمون و توصیفات نویسنده از شخصیت او نیز، آن را تبدیل به ماندگارترین شخصیتِ مجموعۀ کمدی انسانی کرد. بالزاک همچنین در این رمان یکی از ظریفترین تحلیلهای خود را از امور اجتماعی، سیاسی و مالی شهری در آن دوران ارائه کرده است.
• بابا گوریو یکی از داستانهای مجموعهٔ کمدی انسانی اثر انوره دو بالزاک است. داستان این کتاب در پاریس بورژوایی قرن نوزدهم میگذرد و نویسنده زندگی در هم تنیدهٔ سه شخصیت را دنبال میکند. فرد سالخوردهای به نام گوریو که بسیار به دخترانش علاقهمند است، یک جنایتکار مرموز به نام واترین و یک دانشجوی سادهٔ روستایی به نام اوژن دو راستینیاک.
انوره دو بالزاک رماننویس و نمایشنامهنویس فرانسوی در سال 1799 به دنیا آمد و در سال 1850 از دنیا رفت. بالزاک در خانوادهای متوسط در شهر تورِ فرانسه به دنیا آمد و در هشت سالگی به مدرسۀ شبانهروزی فرستاده شد. در سال 1813 مدرسه را ترک کرد و به همراه خانوادهاش به پاریس نقلمکان کرد. در سال 1819 مدرکش را در رشتۀ حقوق گرفت و برخلاف خواستۀ خانواده و تحت تأثیر رماننویس، تاریخدان و شاعر والتر اسکات شروع به نوشتن رمانهای تاریخی کرد؛ البته خودش بعدها به این رمانهای تاریخی «مزخرفات ادبی» گفت. اولین اثر قابل توجۀ بالزاک «فلسفۀ زندگی زناشویی» بود که در سال 1829 منتشر شد. پس از این کتاب، انتشار کتاب «چرم ساغری» در سال 1831 باعث شهرت او شد. بالزاک نویسندهای رئالیست بود و تلاش میکرد شخصیتها و حوادث داستانش را دقیقاً همانطور که ممکن است در دنیای واقعی رخ بدهد بدون ایدهآلسازی یا رمانتیکسازی به تصویر بکشد و به همین دلیل یکی از بنیانگذاران رئالیسم در ادبیات اروپا شد و یکی از شناختهشدهترین و تأثیرگذارترین رماننویسان دو قرن اخیر است. او به خلق شخصیتهای چند وجهی نیز شهره است؛ حتی شخصیتهای فرعی او نیز پیچیده و مبهم هستند. شهر پاریس پس زمینۀ بسیاری از داستانهایش است و نوشتههایش بر بسیاری از نویسندگان مشهور مثل امیل زولا، چارلز دیکنز، مارسل پروست، گوستاو فلوبر و هنری جیمز و همچنین فیلمسازان مشهوری همچون فرانسو تروفو و ژاک ریوت تأثیر گذاشته است. بالزاک یکی از پرکارترین نویسندگان دنیا بود که در طول عمر کوتاهاش بیش از صد مقاله، رمان و نمایشنامه منتشر کرد و با اقتباس از آثار بالزاک فیلمهای زیادی ساخته شد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.